غروب غفلت

مشخصات کتاب

سرشناسه: رحمان نژاد، سمانه، 1359

عنوان و نام پدیدآور: غروب غفلت/ مؤلف: سمانه رحمان نژاد

مشخصات نشر: تهران: مؤسسه فرهنگی نبأ، 1392

مشخصات ظاهری: 187ص

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

موضوع: داستان های فارسی قرن 14

یادداشت: کتابنامه: ص 170 به صورت زیرنویس

رده بندی کنگره: 1392 4ع 76ح/8345 PIR

رده بندی دیویی: 62/3فا8

شماره کتابشناسی ملی: 3347854

----------------------

غروب غفلت

مؤلف: سمانه رحمان نژاد انتشارات: نبأ

ویراستار: رؤیا نواییچاپ و صحافی: دالاهو

چاپ اول: 1392 تعداد صفحات: 187 صفحه

شابک: 1-029-264-600-978 شمارگان: 1000 نسخه

قیمت: 70.000ریالآماده سازی: دفتر فنی چکاد

تهران، خیابان شریعتی، بالاتر از بهار شیراز، کوچه مقدم، نبش ادیبی، پلاک 26/تلفن: 77506602/77504683

کلیه حقوق متعلق به ناشر است

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

غروب غفلت

سمانه رحمان نژاد

انتشارات نبأ

ص:1

ص:2

فهرست

روزهای زندگی7

نقطه سر خط33

کاترین37

چرا پرستش، چرا اسلام؟38

بیپناهم، پناهم ده44

گفت وگوی دوباره با کاترین45

حجاب در ادیان47

حجاب در آیین یهود47

حجاب در دین مسیحیت50

حجاب در دین زرتشت54

فلرا57

چطور محجبه شدم!60

فرشتهای در خیابان و کلفتی در خانه62

نینا65

چرا باید بین زن و مرد دیوار و حائلی باشد؟66

آزادی جنسی و فروکشکردن نیاز68

آتش خانمانسوز70

ص:3

ادامة گفت وگو با نینا73

حجاب محدودیت برای مرد75

حجاب سد آزادی75

چرا بیشتر افرادی که در آمریکا و انگلستان مسلمان میشوند خانم هستند؟79

بردگی مدرن79

گرفتن حق و حقوق زنان83

حق رأی زنان85

فمینیسم و حق اقتصادی زنان87

علت به وجود آمدن کنوانسیون حقوق زنان93

هدف کنوانسیون حقوق زنان96

اسلام و حقوق زن و مرد99

زنده باد تساوی102

همسفر107

هلن109

درخواست کمک114

ایمیل اول: بهانه115

ایمیل دوم: کلید زندگی120

ایمیل سوم: آیا کچلی؟120

ایمیل چهارم: تسلیم122

ایمیل پنجم: اسکن مغزی مردان123

درک مردان از پوشش زنان125

تحقیقات سوزان فیسک، روانشناس آمریکایی دربارة پوشش127

ایمیل ششم: حجاب تغییر دیگران129

ایمیل هفتم: چراغها خاموش130

ایمیل هشتم: معیارهای من130

ایمیل نهم: راه رفتن روی انگشتان پا136

ایمیل دهم: حجابم به خاطر حق خواهر مسلمانم136

ایمیل یازدهم: من نگرانم، نگران جسمم، عمرم و عاقبتم138

گذر عمر141

ایمیل دوازدهم: گارد ایمنی144

ایمیل سیزدهم: نظریات هنری مکو145

ص:4

ایمیل چهاردهم: زیبایی های من149

ایمیل پانزدهم: اسارت در طالبان149

ایمیل شانزدهم: مسلمان فصلی153

ایمیل هفدهم: احساس خطر154

ایمیل هجدهم: رهایی از نابودی155

ایمیل نوزدهم: شکستن خواستههای خدایان ذکور157

ایمیل بیستم: از هنرپیشگی تا حجاب پیشگی161

آیات حجاب163

چشمچرانی و مضرات آن167

نگاه به نامحرم در تورات و انجیل و احادیث اسلامی170

چشمچرانی در احادیث170

آیة حجاب خطاب به زنان172

فلسفة حجاب174

وضعیت پوشش خدمتکاران179

نحوة صحبت کردن با نامحرمان180

آرایش نکردن در برابر نا محرم181

درد دلی با خدا183

من نور را پیدا کردم184

ص:5

ص:6

روزهای زندگی

دوباره برگ ها دارن جوونه می زنن و سبز می شن. هوای سرد و بی روح زمستون داره جاش رو با هوای پر از احساس و امید بهار عوض می کنه.

انگار دارن می گن شما هم شروع کنید، از خواب بیدار شید و دوباره جوونه بزنید و سبز شید و به ثمر بنشینید. خدا داره دکورش رو عوض می کنه تا حوصلة بنده هاش سر نره. اما خدایا! ما نمی بینیم حتی احساس هم نمی کنیم، برای ما همه چیز عادیه! چون تا به حال فکر نکردیم اگر هر روز زمستون باشه یا تابستون چه اتفاقی می افته!

نمی دونم خدا چرا ما نعمت هات رو نمی بینیم، شاید نمی خوایم یا شاید هم بلد نیستیم که ببینیم. فقط وقتی که ذره ای از نعمت هات رو از دست می دیم، می فهمیم که ای وای! من این نعمت رو داشتم، اما بودنش رو احساس نمی کردم.

مثل ثانیه ها و دقیقه ها، مثل هزاران فرصت در زندگی و میلیاردها نعمت دیگه... .

ص:7

خوش آمد گل و از آن خوش تر نباشد

که در دستت به جز ساغر نباشد

زمان خوشدلی دریاب و دریاب

که دایم در صدف گوهر نباشد

غنیمت دان و می خور در گلستان

که گل تا هفتة دیگر نباشد

چقدر زود دیر می شه و زندگی امتحانش رو می گیره، بعد هم یه نمره دقیق و حساب شده بهت می ده، نمره ای که هیچ ارفاقی در کارش نیست و زمانی که نتیجه کارات رو دریافت می کنی، می بینی همه چیز در نظر گرفته شده و تو فقط می تونی افسوس بخوری و هزاران شاید و باید برای خودت ردیف کنی.

همه مون می دونیم بین هزاران دیروز و میلیون ها فردا فقط یه دونه امروزه، پس از دستش ندیم. شاید فردایی نباشه. پس امروز رو قدر بدونیم و غنیمت بشمریم و نذاریم فرصتمون از دست بره.

این قافلۀ عمر عجب می گذرد

دریاب دمی که با طرب می گذرد

می خوام براتون قصه بگم، قصة یکی یه دونة خدا که نمی دونست خدا، فقط یک بنده با این خصوصیات داره. آره، سارا نمی دونست لحظه لحظة زندگیش واسه خدا مهمه.

من واقعاً نمی دونستم خدا از قبل برای تمام مشکلاتم نسخه داده. شاید اگر هم می دونستم، کودکی بودم که حاضر به خوردن دارو نبودم. اما همین دارو نخوردن ها مسیر زندگیم رو عوض کرد و روحم رو بیمار کرد، هنوز هم به سلامتی کامل نرسیدم و دوران نقاهت رو طی می کنم.

 واسه همین دلم می خواد از درد و درمانم براتون بگم. شاید خیلی از شماها هم به درد من مبتلا شده باشین و دنبال درمان باشید.

همیشه فکر می کردم دین یه سری دستورالعمل های سنتی و قدیمیه که با علم و زندگی جدید سازگاری نداره و برای همون 1400 سال پیش خوبه. در قرن اتم، فضا و اینترنت که نمی شه از قوانین و احکامی استفاده کرد که چهارده قرن پیش برای انسان های عقب مانده اومده بوده، این قوانین نمی تونه

ص:8

حلال مشکلات قرن 21 با این همه پیشرفت تکنولوژی باشه. به همین دلیل همیشه دنبال بهانه ای بودم که دین رو رد کنم.

 مثلاً حجاب، واسه من معضلی بود. آخه چرا باید آدم این قدر خودش رو بپوشونه؟!

 اگر همه آزاد باشن که هر جوری دلشون می خواد بیان توی جامعه، دیگه همه چیز عادی می شه و این قدر چشم چرونی و ناامنی و... پیش نمیاد.

به نظر من از بس که سخت گرفتند مردم حریص شدند. مردها نمی دونن کدوم یکی رو نگاه کنند. وقتی مردها توی خیابون زنی رو می بینن تا جایی که در تیر رسشون هست با چشم همراهیش می کنن.

خلاصه، حریص ترین آدم هم وقتی آزاد باشه، دیگه از نگاه کردن سیر می شه.

 اگر محدودیت های بین زنان و مردان برداشته بشه و زن ها مجبور به رعایت حجاب نباشن، به تدریج نگاه هوس آلود مرد و زن به هم از بین می ره و یک رابطة دوستی سالم و پاک بین مرد و زن به وجود میاد، مثل دوستی دو مرد یا دو زن با هم. بدون اینکه هیچ قصد و غرضی بینشون باشه.

اگر روابط آزاد باشه و جامعه نسبت به آن، دید منفی نداشته باشه، مدتی دخترها و پسرها یا مردها و زن ها حریصانه با هم برخورد می کنند ولی به تدریج میل و علاقه شان به این روابط کم می شه و نسبت به هم بی تفاوت می شن.

 اما حجاب و این محدودیت های دست و پاگیر، ناپاکی و ولع را بیشتر می کنه و در پایان جامعه را به قهقرا می کشونه و پایه و اساس همه خانواده ها رو از بین می بره.

الان روابط به قدری محدود شده که هیچ دختری جرئت نداره از پسری آدرس بپرسه، اولاً پسره فکر می کنه ازش خوشش اومده و می خواد بهش

ص:9

پیشنهاد ازدواج بده! دوما هر کسی که از کنارش رد بشه به یه چشم دیگه نگاهش می کنه، مخصوصاً این خانم خان باجی ها که می گن به خدا دیگه دورة آخرالزمان شده! خدایا از این دجال ها به تو پناه می بریم!

همیشه به مامانم می گفتم: «به خدا من توی دلم هیچی نیست، نه می خوام کسی رو منحرف کنم و نه می خوام خودم رو نشون بدم، فقط می خوام شیک و به روز باشم. مهم نیت آدم، این ها همه حرفه. اگر مردی این قدر سست اراده ست و احساس می کنه با دیدن من به گناه می افته و به انحراف کشیده می شه، خدا روی چشماش پلک گذاشته، چشماش رو ببنده تا خدایی نکرده، زبونم لال منحرف نشه.»

یک بار سر کلاس به دبیر معارفمون گفتم: «شما که این قدر از اسلام تعریف می کنید چرا باید مردها این قدر آزاد باشن و زن ها خودشون رو توی یک کیسه سیاه بپیچن و فقط صورتشون پیدا باشه، اون هم چون بتونن نفس بکشن و خفه نشن و جلوی پاشون رو ببینن؟!»

بیچاره معلممون تا آخر کلاس از حجاب گفت، اما به نظر من که همة حرفهاش تکراری بود.

 آخر حرفهاش بهم گفت: «روزی که خودت وارد زندگی و اجتماع بشی حرف های من رو می فهمی. احکام خدا بی علت نیست حتما منفعت زن در این پوشش بوده.» اما گوشم به این حرف ها بدهکار نبود و شاید بهتره بگم اصلاً درک نمی کردم.

همیشه بعد از مدرسه پای کامپیوتر می نشستم و با دوست های مدرسم چت می کردم خیلی خوش می گذشت.گاهی اوقات یکی دوتا پسر ناآشنا هم به اکیپمون اضافه می شد و حسابی می خندیدیم. فردا هم توی مدرسه وقایع رو تعریف می کردیم و قرار می گذاشتیم بعد از مدرسه کِی آنلاین باشیم و چی بگیم. تمام فکر و ذکرمون اینترنت بود و چت.

ص:10

مامانم و بابام هم کاری نداشتند که من ساعت ها پای کامپیوتر چه کار می کنم، فکر می کردند درس می خونم و تحقیقات علمی عالیه انجام می دم.

یکی از دوستام می گفت: «چت فارسی که خوب نیست، انگلیسی یه چیز دیگه ست از همه جای دنیا میان. واقعاً عالیه!

 سری به سایت های انگلیسی زدم اما چون به زبان مسلط نبودم، نمی تونستم خوب ارتباط برقرار کنم.

راسته که می گن باید برای هر کاری انگیزه داشته باشی تا بتونی موفق بشی. همین برام انگیزه شد تا انگلیسی یاد بگیرم. اسمم رو کلاس زبان نوشتم و شروع کردم به خوندن زبان، مامانم هم ذوق می کرد که دخترش این قدر پشتکار داره و داره خوب پیش می ره. بیچاره خبر نداشت که انگیزه و هدف من از یاد گرفتن زبان چیه!

نزدیک های کنکور بود که با کامران تو چت های انگلیسی آشنا شدم. چند روز یکبار با هم حرف می زدیم. اما کم کم این حرف زدن ها زیاد تر شد.

کامران چهارسال از من بزرگ تر بود و دانشجوی حسابداری. شب ها به بهانة کنکور بیدار می موندم و باهاش چت می کردم. اوایل، رابطمون زیاد جدی نبود اما بعد از چند هفته خیلی به هم عادت کرده بودیم.

اگر یک شب به هر دلیلی نمی تونستیم با هم حرف بزنیم فکر می کردیم که دنیا به آخر رسیده. اصلاً فکرش رو هم نمی کردم این قدر بهش علاقه پیدا کنم، اما این علاقه کاذب ایجاد شده بود و من نمی تونستم بدون اون حتی یک روز رو هم بگذرونم. هر روز باید باهاش حرف می زدم. اون هم به من عادت کرده بود.

کامران اصرار داشت عکسم رو ببینه یا با هم قرار بذاریم و همدیگرو ببینیم. اما من می ترسیدم.

ص:11

واهمه داشتم از اینکه آدم بیخودی باشه و عکسم برام دردسر بشه. می ترسیدم بیرون باهاش قرار بذارم. دلهره داشتم نکنه این آشنایی کامل برام دردسر درست کنه و یا کسی از فامیل و دوستان ما رو با همدیگه ببینن.

 با اینکه بهش علاقه داشتم اما ترس و وحشت عجیبی هم داشتم. هنوز بهش اعتماد نکرده بودم.

 از اون اصرار بود و از من هم انکار.

اواخر تابستون بود که بالاخره منو راضی کرد که توی پارک قرار بذاریم و همدیگرو ببینیم.

قرار شد دوشنبه ساعت چهار بعدازظهر به بهانة کلاس انگلیسی توی پارک ملت همدیگرو ببینیم. اطلاعاتی درباره لباس هامون بهم دادیم و جای قرار رو مشخص کردیم.

ترس و اضطراب بدی داشتم.

حالم بد بود و تقریبا مامانم هم متوجه نگرانی و اضطرابم شده بود.

 بعد از ناهار بهم گفت: «می خوای امروز کلاس نرو! اصلاً حال نداری.»

گفتم: «نه امروز امتحان میان ترم دارم باید برم.»

آره، واقعاً حالم بد بود.

خیلی دلهره داشتم که نکنه کامران اون کسی نباشه که من توی ذهنم ساختم، از طرفی می ترسیدم کامران از من خوشش نیاد، می ترسیدم کسی منو توی پارک ببینه، خلاصه هزار ترس و وحشت دیگه.

حدودا ساعت سه حاضر شدم و از خونه اومدم بیرون. یک ربع به 4 سر قرار رسیدم.

دیدم هنوز یک ربع وقت دارم، رفتم به سمت دیگه پارک و محل قرار رو زیر نظر گرفتم.

ص:12

یک پسر 25-24 ساله با شلوار سفید و تی شرت خاکستری اومد و روی صندلی نشست.

عکسش رو دیده بودم اما تا حدودی با خودش فرق داشت.

 اصلاً پاهام نای حرکت نداشت که برم جلو. فکر کنم ضربان قلبم بالای چهارصد می زد. دفعة اولم بود که با کسی قرار می ذاشتم.

 بالاخره رفتم.

 بعد از سلام و احوالپرسی نشستیم با هم کلی حرف زدیم. البته پشت کامپیوتر راحت تر با هم حرف می زدیم. نمی دونم اون هم مثل من دفعه اولش بود یا نه!

 من اهل قیدوبند نبودم اما اهل دوست پسر هم نبودم.

یکی دو ساعتی با هم قدم زدیم و صحبت کردیم. بالاخره مدت کلاس انگلیسی هم تموم شد و از هم خداحافظی کردیم.

شب تا صبح به حرف هامون فکر می کردم. احساس می کردم بعد از دیدارمون علاقم بهش جدی تر شده.

فکر می کردم آدم خوبیه و می تونم بهش اعتماد کنم و پایه های یک زندگی جدید رو با کمک اون بسازم.

فردای اون روز توی چت بهم گفت: «دیشب تا صبح به من فکر می کرده و اصلاً نخوابیده.»

هردومون عاشق شده بودیم و فکر می کردیم گمشده مون رو پیدا کردیم.

 دیگه بیشتر با هم قرار می ذاشتیم و با هم بیرون می رفتیم. حتی تلفنی هم حرف می زدیم.

با اینکه بهش علاقه پیدا کرده بودم ولی ته دلم دلشوره و اضطراب هم داشتم.

ص:13

همش می ترسیدم نکنه با کسی دیگه هم دوست باشه و یا توی همین چت ها با کسی دیگه هم دوست بشه.

شاید اون هم همین احساس رو دربارة من داشت. نمی دونم! اما همیشه طوری حرف می زد که احساس می کردم واقعاً با هیچ کسی رابطه نداره. ما با هم قول و قرار ازدواج گذاشتیم، ولی نمی دونستیم که چطور با خانواده هامون مطرح کنیم.

مامان و بابام منتظر جواب کنکور بودند. خودم هم خیلی دلشوره داشتم.

 فکر می کردم اگر قبول نشم مامان و بابام چی می گن!

 نمی گن تو ساعت ها توی اتاق چه کار می کردی، البته خداییش بعضی وقت ها درس هم می خوندم.

 آخه پدرومادرم خیلی روی من حساب می کردند و می گفتند که سارا دانشگاه تهران یا علامه قبول می شه. اما خودم می دونستم سارا کجا و علامه کجا! سارا کجا و دانشگاه تهران کجا!

بالاخره روز جواب کنکور رسید. پاهام حس نداشت، احساس می کردم اصلاً نمی تونم راه برم.

به مامانم گفتم: «اگه می شه شما برید و روزنامه بخرید من نمی تونم.»

 مامانم هم کلی قربون صدقه ام رفت که بچه ام طفلکی از استرس نمی تونه را بره، خدا لعنت کنه اونایی که اصلاً کنکور رو گذاشتن با جون بچه های مردم بازی می کنن!

مامان بهم گفت: «نتیجه کنکور اصلاً مهم نیست مهم این که تو اهل تلاش و درس خوندنی امسال نشد سال دیگه اما من مطمئنم که همین امسال قبول می شی.

بیچاره مامانم!

ص:14

خودم می دونستم امکان قبولی ندارم. با خودم فکر می کردم که چی کار کنم و چی بگم که دل مامان و بابام بسوزه و غر نزنند و دنبال علت نگردن.

مامان که روزنامه رو آورد با ترس و واهمه و استرس روزنامه رو از دست مامان گرفتم.

نشستم اسم ها رو نگاه کردم و زدم زیر گریه.

 گفتم اسم من نیست! مامان بدبخت شدم!

تا تونستم گریه کردم.

مامانم همش دلداری می داد و می گفت: «من که بهت گفتم اصلاً مهم نیست. انشاءالله سال دیگه، دنیا که به آخر نرسیده! شاید دانشگاه آزاد قبول شدی خدا رو چه دیدی!

اون شب کذایی هم گذشت.

جواب دانشگاه آزاد هم یک هفته بعد اومد.

ادبیات انگلیسی دانشگاه تهران شمال قبول شده بودم. خیلی خوشحال بودم که بالاخره من هم دانشجو شدم. احساس می کردم بزرگ شدم. این رشتة مورد علاقه ام نبود ولی خوب از هیچی بهتر بود.

رابطه من و کامران هم ادامه داشت، گاهی اوقات قرار می ذاشتیم و همدیگر رو می دیدیم و هر روز با هم حرف می زدیم.

 یک روز کامران گفت: «من دیگه از این وضعیت خسته شدم و دوری تو رو نمی تونم تحمل کنم باید موضوع رو با خانواده هامون در میان بذاریم.»

 گفتم: «آخه چی بگیم؟! بگیم توی چت با هم آشنا شدیم؟!»

کامران هم گفت: «لازم نیست راستش رو بگیم. می گیم توی دانشگاه با هم آشنا شدیم.

اون روز از دانشگاه که اومدم، بعد از ناهار به مامانم گفتم یکی از هم دانشگاهی هام از من خواستگاری کرده و می خواد بیاد خواستگاری.

ص:15

مامانم گفت: «خوب تو چی ازش می دونی؟ از خانوادش، کارش و تحصیلاتش چیزی می دونی؟»

گفتم: «چیز زیادی نمی دونم. فقط می دونم 23 سالشه، دانشجوی حسابداری و بعدازظهرها هم شرکت عموش کار می کنه.

 مامانم گفت: «باید به بابات بگم.»

بعد ازمشورت، مامان و بابا به این نتیجه رسیدند که نه! ما این ها رو نمی شناسیم، سارا موقعیت های بهتر از این داره.

وقتی که مامانم گفت: «نه!» انگار خونه رو سرم خراب شد.

فکر نمی کردم بگن نه. البته می دونستم جوابشون مثبت هم نخواهد بود. اما انتظار داشتم حداقل تلفنی با هم حرف بزنند.

به کامران گفتم: «خانواده ام راضی نیستند.»

کامران هم گفت: «راضی شون می کنیم.»

چند تا جمله بهم یاد داد که به مامان بگم.

 دو سه روز بعد دوباره به مامانم گفتم: «اون پسره اصرار داره که یکبار با خانواده اش بیان. همه آدم ها که از اول همدیگرو نمی شناسن، با هم آشنا می شن، خوب اجازه بدید اوناهم بیان ببینیمشون و با هم آشنا بشیم.

مامانم تقریبا راضی شده بود البته، بیشتر به این امید بود که یکبار بیان و اون بتونه یه عیبی پیدا کنه و همه چی تموم بشه.

من به همین هم راضی بودم.

مامان به بابا گفت: «بذار یکبار بیان تا خیال پسره هم راحت بشه و دیگه مزاحم سارا نشه.»

بالاخره روز خواستگاری رسید.

از رفتار و حرکات خانواده کامران مشخص بود که اوناهم به زور اومدن.

ص:16

البته مادر کامران هم علنا گفت که ما به اصرار کامران جون اومدیم، به نظر ما الان زوده که کامران ازدواج کنه. طوری حرف می زد که انگار من برای پسرشون کارت دعوت فرستادم.

وقتی که رفتند پدرم حسابی عصبانی شده بود. می گفت: «دیدید این ها ارزش اومدن نداشتند، فکر می کنن من دخترم رو از سر راه آوردم.

 البته من هم از رفتارشون خوشم نیومد، اما چی کار می تونستم بکنم؟!

بدبختی من این بود که کامران رو دوست داشتم و روزهای خوبی رو برای زندگی مشترکمون توی ذهنم ساخته بودم. در این مورد خیلی هم پیش رفته بودم. دیگه نمی تونستم دلم رو زیر پا بذارم.

مشکلاتمون چند برابر شده بود. دیگه مطمئن بودیم که خانواده هامون به هیچ وجه به این ازدواج رضایت نمی دن.

چند ماهی گذشت. من وکامران تمام تلاش خودمون رو می کردیم تا خانواده هامون رو تحت فشار بذاریم و به هر نحوی که شده عشقمون رو به اون ها ثابت کنیم.

بالاخره خانواده ها به این نتیجه رسیدند: «حالا که بچه ها راضی هستند ما نمی تونیم کاری بکنیم.»

من و کامران فکر می کردیم دیگه به تمام خواسته هامون رسیدیم. اصلاً باورمون نمی شد که از این به بعد می تونیم با هم زیر یک سقف زندگی کنیم و لازم نیست این قدر واسه دیدن همدیگه زجر بکشیم.

خوش خبر باشی ای نسیم شمال

که به ما می رسد زمان وصال

یک هفته بعد عقد کردیم و قرار شد هر وقت خونه پیدا کردیم بریم سر خونه زندگی مون.

روزهای خوشی داشتیم. کامران می گفت: «اصلاً باورم نمی شه، همش فکر می کنم دارم خواب می بینم، یعنی تو زن من شدی!»

ص:17

بعد از مدتی خونه هم پیدا کردیم. یه عروسی معمولی گرفتیم و زندگی مون رو شروع کردیم. زندگی خوبی داشتیم. کامران کاری به کارم نداشت. در مورد آرایش و حجاب هم نظری نداشت، از دست بکن نکن های مامانم هم راحت شده بودم.

چند ماهی همه چیز بر وقف مراد گذشت. واقعاً راسته که می گن تا زیر یک سقف نرید همدیگرو نمی شناسید.

با کامران که بیرون می رفتیم زن ها رو خیلی نگاه می کرد و من هم عصبانی می شدم، با یک نگاه حتی رنگ لاک خانومه رو هم می دید. سعی می کردم خودم رو کنترل کنم و به روی خودم نیارم. ولی خیلی ناراحت می شدم.

یه بار که بیرون بودیم دیگه طاقت نیاوردم و گفتم: «چرا این قدر زن ها رو نگاه می کنی؟!»

اون هم عصبانی شد و گفت: «منظورت چیه؟! چشمهامو ببندم و راه برم؟!»

هیچی نگفتم چون جوابی نداشتم. یاد حرف های خودم افتادم که به مامانم می گفتم: «اگر مردی با دیدن من منحرف می شه چشم هاش رو ببنده!»

آخه چه جوری؟ اصلاً مگه چشمای مردها بسته هم میشه؟!

مدتی از زندگی مون گذشت. احساس می کردم اصلاً براش جاذبه ای ندارم و به من توجه نمی کنه.

سر هر مسئله کوچیکی دعوامون می شد. انگار یک خلاء وجود داشت. وقتی می رفتیم بیرون خیلی آرایش می کردم اما دریغ از یک نگاه، منو اصلاً نمی دید.

نمی دونم حسودی می کردم یا احساس خطر! شاید دلم می خواست تمام نگاه هاش و توجهش واسه من باشه، واسه منو خونه خودمون.

ص:18

تا اینکه عروسی یکی از همکارهای شرکتش دعوت شدیم. توی اون عروسی چند تا از خانم های همکار کامران هم بودن.

کامران خیلی راحت باهاشون حرف می زد و شوخی می کرد و می خندید.

داشتم منفجر می شدم. آخه هر چیزی حدی داره، چه لزومی داره که این ها این قدر با هم راحت باشن مگه با هم نسبتی دارن؟!

عروسی برام جهنم شده بود.

شب که اومدیم خونه دعوامون شد. بهش گفتم چرا هیچ حدومرزی قائل نیستی؟

کامران هم گفت: «این ها همکارهای من هستند ما هر روز همدیگرو می بینیم. حالا مگه چی شده؟ ترسیدی برم عقدشون کنم! نترس من توی همین یکیش هم موندم. مگه تو به سالم بودن من شک داری؟»

حرفاش بیشتر داشت دیوونم می کرد تا آرومم کنه.

من یک زندگی انحصاری می خواستم. زندگی که کامران واسه من باشه و من هم واسه اون.

گفتم: «نه چیزی نشده، اما شرف و غیرت هم خوب چیزیه! تو سالمی. اما همین سلامتت داره کم کم تبدیل به سرطان می شه!»

کامران هم عصبانی شد و گفت: «مگه من با تو کاری دارم، خودت رو هفتاد قلم واسه مردهای کوچه و خیابون آرایش می کنی و لباس تنگ می پوشی و می ری بیرون تا به حال به تو چیزی گفتم؟ اما تو به همة کارای من کار داری، حتی با نگاه من هم کار داری. آره، عفت و حیا هم چیز بدی نیست! من هم خیلی بدم میاد توی خیابون همه بهت نگاه می کنند.

انگار حرف هایی که تمام این مدت توی دلش جمع شده بود و ریخت بیرون.

ص:19

اون شب تا صبح به همة حرفای که به هم زده بودیم فکر کردم. نمی دونستم حق با من یا با اون!

فقط از حرفاش فهمیدم که از آرایش و لباس پوشیدن من راضی نیست. اما اون منو همین طوری قبول کرده بود. تا به حال هم اعتراضی نکرده بود و من هم فکر می کردم از پوشش و ظاهر من راضیه.

یاد حرفای دوستم افتادم که می گفت: «مردها هزار تا کار ناجور هم که کرده باشن دوست دارن با یک دختر آفتاب و مهتاب ندیده ازدواج کنن، اگرچه بدشون هم نمی اد با زن های دیگه خوش بگذرونن اما دوست ندارن هیچ کس به زنشون چپ نگاه کنه. دوست دارن زنشون فقط مال خودشون باشه و جزو دارایی هاشون و زن های توی کوچه و خیابون هم نیمه انحصاری تا حدی که طرف مقابل اجازه می ده مال اونا باشه.

آخه چرا؟!

توی حرفهاش بهم گفته بود به تو هم توی خیابون خیلی نگاه می کنن. مگه من چیزی بهت می گم؟

ولی من متوجه نگاه دیگران نشده بودم. من برای دیگران آرایش نمی کردم. برای اون آرایش می کردم تا منو ببینه. می خواستم بگم من هم از زن هایی که نگاه می کنی چیزی کم ندارم! اما اون یه جور دیگه تعبیر می کرد.

یک دفعه توی یک سایت ماجرایی رو خونده بودم که دقیقاً وضعیت الان منو می گفت.

متن ماجرا این بود:

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت: «ببخشید آقا! می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟»

ص:20

مرد که اصلاً توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت به دیوار کوفت و فریاد زد:

«مرتیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری. خیلی بیجا می کنی که به زن من نگاه کنی. خجالت نمی کشی؟»

جوان خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و واکنشی نشان دهد، مؤدبانه ادامه داد: «خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این قدر عصبی و غیرتی بشین، دیدم همه دارن بدون اجازه نگاه می کنن و لذت می برن، من گفتم که حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم! حالا هم یقمو ول کن. از خیرش گذشتیم.»

مرد خشکش زد... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد.(1)

مونده بودم چه کار کنم. اون از نگاه های مردم ناراحت بود و این موضوع براش مسئله ای شده بود، اما خودش تمام زن ها رو برانداز می کرد.

 احساس می کردم اگه زندگیم همین سیری رو که پیش گرفته طی کنه آخر خوشی نخواهد داشت. آخه چی کار باید می کردم؟ اشتباه من کجا بوده؟ چرا زندگی من باید اینجوری بشه؟ اصلاً کامران به من علاقه داره؟ چرا این توجه ها و شوخی خنده ها توی خونه خودمون نیست؟ شاید من خیلی حساس شدم اما رفتار اون هم درست نیست. چطوری می تونم تغییرش بدم؟!

آخه مگه میشه کسی رو تغییر داد؟!

سعی کردم حساس نباشم و فراموش کنم. ولی توی وجودم احساس خلاء می کردم، یه چیزی کم بود. روزها گذشت و هفته ها طی شد. اما لذتی

ص:21


1- وندی شلیت: نابودی عفاف ارمغان فمینیسم، چاپ آمریکا .

از زندگی مون نمی بردیم همه چیز، روزمره و عادی و پر از شک وظن شده بود.

 اون عشقی که اول زندگی مون به هم داشتیم از کلبة کوچیکمون پر کشیده بود.

سر هر موضوع کوچیک و پیش پا افتاده دعوامون می شد. شاید هم دنبال بهانه ای می گشتیم که با هم دعوا کنیم. دیگه گرمایی وجود نداشت که مشکلات رو تو خودش ذوب کنه.

کی کند سوی دل خسته من نظری

چشم مستش که به هر گوشه خرابی دارد

یک شب سر موضوع یه فیلم دعوامون شد.

کامران هم توی عصبانیتش گفت: «طلاق بگیر برو با یکی دیگه تو چت آشنا شو و ازدواج کن، با همون هایی که قبلاً تا صبح باهاشون حرف می زدی. حتما ID اون ها رو داری. هنوز هم دیر نشده این مهارت و توانایی رو داری که مردها رو گول بزنی و شیفتة خودت کنی!

با این حرفهاش مثل بمب منفجر شدم و بهش گفتم: «این وضعیت خودته نه من. معلوم نیست با چند نفر دوست بودی و هستی. تو حدومرزی بین زن و مرد رو قائل نیستی!

خلاصه اون گفت و من گفتم. با این حرف ها به هر دو مون ثابت شد که حتی یک ذره هم به هم دیگه اطمینان نداریم. نمی دونم ریشة این همه بی اعتمادی از کجا بوده.

چند روزی با هم قهر بودیم اما دوباره آشتی کردیم البته ظاهراً.

ما ته قلبمون از همدیگه ناراضی بودیم. کامران خیلی نسبت به من سرد شده بود. من هم دیگه علاقه ای بهش نداشتم. دیگه منتظر اومدنش نبودم. بیشتر وقتمو با دوست هام می گذروندم.

ص:22

با مامانم هم نمی تونستم درد دل کنم چون می گفت خودت خواستی. ما همون اول بهت گفتیم این به درد تو نمی خوره. خود کرده را تدبیر نیست.

کامران شب ها دیر می اومد خونه و بیشتر شب ها هم شامش رو بیرون می خورد.

وقتی هم ازش می پرسیدم چرا دیر می آیی، می گفت که شرکت کار دارمو همون جا هم یه چیزی می خورم.

چند ماهی به همین وضعیت گذشت. دیگه به دیر اومدنای کامران شک کرده بودم. یه روز به سرم زد، برم در شرکت ببینم کامران توی شرکت می مونه یا نه؟

 از ساعت چهار رفتم نزدیک های شرکت و توی ماشین نشستم.

ساعت شیش کامران اومد بیرون و چندتا خیابون بالاتر یه خانومی رو سوار کرد که انگار منتظرش بود، اصلاً باورم نمی شد.

همش با خودم فکر می کردم که خانومه کیه؟ چرا سوار ماشین کامران شد؟! و هزاران چرای دیگه!

 برگشتم خونه. همش می خواستم دلیلی واسه خودم بیارم و کار کامران رو توجیه کنم، آخه اصلاً باورم نمی شد. به کامران شک کرده بودم اما دلم نمی خواست این شک واقعیت داشته باشه.

کامران مثل هر شب خسته و بی حال اومد خونه.

 ازش پرسیدم چه خبر؟ گفت هیچ خبر کار و کار و کار.

توی دلم گفتم: «آره جون خودت کار و کار و کار.»

دوباره فردا هم از بابام ماشین گرفتم و رفتم دنبالش. مثل دیروز کامران ساعت شیش اومد بیرون و همون خانوم رو سوار کرد.

چند روز تعقیبش کردم و از کل ماجرا باخبر شدم. همون بلایی که می ترسیدم سرم اومده بود.

ص:23

تصمیم گرفتم دیگه وضعیتم رو مشخص کنم.

 شب که اومد خونه سر میز شام ازش پرسیدم چه خبر؟ کجا بودی؟ کجا هستی؟

کامران هم گفت: «هیچ خبر، دنبال یه لقمه نون، شرکت بودم.»

دیگه حالم از جواب ها و دروغ های هر شبش بهم می خورد.

گفتم: ساعت شیش6 که شرکت نبودی؟ زنگ زدم گفتن آقا کامران بیشتر از ساعت شیش نمی مونن؟

هیچی نگفت.

 گفتم: «اون خانومه کیه که هر روز با هم ساعت شیش می رید؟!»

 کامران شوک شده بود. واسه چند دقیقه جوابی نداشت.

یک دفعه با عصبانیت گفت: تعقیبم می کنی؟

 گفتم: «آره چند روزه که تعقیبت می کنم. آخه می ترسیدم یه وقت این قدر که کار می کنی مریض بشی!

کامران هم گفت: «تو نگران مریض شدنم نباش. یکی از همکاراست. من غروب ها می رسونمش.

گفتم: «تو مگه آژانس شرکتی یا راننده تاکسی؟»

کامران گفت: «بیچاره شوهرش مرده یه دونه هم بچه داره. من هم خواستم کمکی کرده باشم.

گفتم: تو به زندگی خودت کمک کن نمی خواد به فکر زندگی مردم باشی. بعد از رسوندن تا آخر شب اونجا می مونی؟ حتما ظرف ها رو هم می شوری؟ جارو هم می زنی؟ گردگیری هم می کنی بعد می آی خونه؟!

کامران هم عصبانی شد و داد زد زنمه. چند ماه عقد کردیم. من دیگه از زندگی با تو خسته شدم. تو اون کسی نبودی که من دنبالش می گشتم.

ص:24

احساس می کردم دیگه قلبم نمی زنه. چند لحظه فقط همدیگرو نگاه کردیم. هیچ حرفی واسه گفتن نداشتیم. رفتم توی اتاق. اون هم با خیال راحت شامش رو می خورد. داشتم از این خونسردیش منفجر می شدم. شاید هم می خواست این طور وانمود کنه.

زندگی ما مرگ مغزی شده بود و داشت نفس های آخرش رو می کشید.

وسایلمو جمع کردم و بهش گفتم: «تکلیف منو روشن کن.»

گفت: «تکلیفت روشنه یا می مونی و اونو تحمل می کنی یا از مهرت می گذری و از زندگی من می ری بیرون. من حوصله ندارم با زنی زندگی کنم که مبصر من باشه و مدام بگه چرا حرف زدی؟ چرا نگاه کردی؟ چرا رفتی؟ چرا اومدی؟

حرف هاش را نمی فهمیدم. یعنی چی؟ چرا من برم بیرون؟ من که داشتم زندگیم رو می کردم یکی دیگه وارد این حریم شد و حالا من باید برم.

به همین راحتی زندگی که با هزار عشق و امید شروع کرده بودیم تبدیل به خاکستر شد.

صادقانه پذیرفتم

چه ابلهانه با تو خوش بودم

چه کودکانه همه چیزم شدی

چه زود نیازمندت شدم

چه حقی_رانه ترکم کردی

چه بی رحمانه مرا سوزاندی

و

چه ناجوانمردانه واژه غریب خداحافظی به میان آمد

دیگه نمی تونستم تحمل کنم. توی اون زندگی جایی برای من نبود.

آژانس گرفتم و رفتم.

ص:25

تا چشمم به مامان و بابام افتاد بغضم ترکید. اون بیچاره ها هم شوکه شده بودند. داستان زندگی عاشقانمون رو براشون تعریف کردم.

 مامان و بابام باورشون نمی شد که ما این قدر مشکل داشتیم و حالا هم کار به اینجا کشیده. بابام گفت: «طلاقت رو بگیر. آقا فکر کرده من دخترم رو از سر راه آوردم.»

رفتم توی اتاق و به این وضعیت اسف بارم فکر کردم. چرا من؟ چرا زندگی من باید اینجوری بشه؟!

ما که زندگی مون رو با عشق شروع کردیم. اگر یک روز نمی تونستیم با هم حرف بزنیم می مردیم! پس چرا، چرا، چرا؟

شب تمام خاطراتم رو از اول مرور کردم و به این 4 سال از بین رفته فکر کردم.

نیمه شب آواره و بی حس و حال  

در سرم سودای جامی بی زوال

پرسه ای آغاز کردیم در خیال           

 دل به یاد آورد ایام وصال

دل به یاد آورد اول بار را

خاطرات اولین دیدار را

آن نظر بازی آن اسرار را

آن دو چشم مست آهووار را

همچو رازی مبهم و سر بسته بود

چون من از تکرار او هم خسته بود

آمد و هم آشیان شد با من او

ص:26

هم نشین و هم زبان شد با من او

خسته جان بودم که جان شد با من او

ناتوان بودم و توان شد با من او

دامنش شد خوابگاه خستگی

این چنین آغاز شد دلبستگی

وای ازآن شب زنده داری تا سحر   

وای از آن عمری که با او شد به سر

مست او بودم ز دنیا بی خبر

دم به دم این عشق می شد بیشتر

آمد و در خلوتم دم ساز شد

گفت وگوها بین ما آغاز شد

گفتمش در عشق پا برجاست دل  

 گر گشایی چشم دل زیباست دل

گر تو زورق بان شوی دریاست دل  

بی تو شام بی فرداست دل

دل ز عشق تو ویران شده

در پی عشق تو سرگردان شده

گفت در عشقت وفادارم بدان

من تورا بس دوست می دارم بدان

شوق وصلت را به سر دارم بدان    

ص:27

چون تویی مخمور خمارم بدان

با تو شادی می شود غم های من

با تو زیبا می شود فردای من

گفتمش عشقت به دل افزون شده

دل ز جادوی رخت افزون شده

جز تو هر یادی به دل مدفون شده

عالم از زیباییت مجنون شده

در سرم جز عشق او سودا نبود

بهر کس جز او در این دل جا نبود

دیده بر جز روی او بینا نبود

همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود

روزگار اما وفا با ما نداشت

طاقت خوشبختی ما را نداشت

پیش پای عشق ما سنگی گذاشت

بی گمان از مرگ ما پروا نداشت

آخر این قصه هجران بود و بس

حسرت و رنج فراوان بود و بس

یار ما را از جدایی غم نبود

در غمش مجنون و عاشق کم نبود

بر سر پیمان خود محکم نبود

ص:28

سهم من از عشق، جز ماتم نبود

با من دیوانه پیمان ساده بست

ساده هم آن عهد و پیمان را شکست

بی خبر پیمان یاری را گسست

این خبر ناگاه پشتم را شکست

آن کبوتر عاقبت از بند رست

رفت و با دلدار دیگر عهد بست

تا که گویم که هم خون من است

خصم جان و تشنة خون من است

بخت بد بین وصل او قسمت نشد           

 این گدا مشمول آن رحمت نشد.(1)

بالاخره از هم طلاق گرفتیم. تا یه مدت فقط دنبال مقصر می گشتم. تقصیر من بود؟! یا تقصیر اون زنه یا تقصیر کامران؟! کی باعث شد زندگی ما اینجوری بشه.

به خودم می گفتم: «شاید اگه من همون طوری که کامران می خواست می شدم و بیشتر حواسم بود این جوری نمی شد.

 شاید هم نه! اگر اون زن جلوی راه کامران سبز نمی شد و جلب توجه نمی کرد، کامران هم سراغش نمی رفت.

ص:29


1- دکلمة عشق تلخ از مرحوم مازیار مقدم

باز دوباره می گفتم نه تقصیر کامرانه، اگر به اون زن توجه نمی کرد و سرش رو می نداخت پایین ما الان داشتیم زندگی مون رو می کردیم. آخرش هم می گفتم لعنت به هرچی زنه. می دیدم خودم هم زنم. می گفتم لعنت به هرچی مرده. اما واقعاً لعنت به کی؟ به چی؟»

تو یه کتاب خونده بودم: «برق عشق فوری که بتونه رابطه بین دو نفر رو تنظیم کنه پس از خاموش شدنش فقط زنه که با بدبختی باید بار بی صاحبی را به دوش بکشه.»

واقعاً من زندگیم رو باخته بودم و کامران داشت به راحتی به زندگیش ادامه می داد. اما علت این باخت رو نمی دونستم و اصلاً هم نمی خواستم قبول کنم که خودم هم اشتباه کردم.

حال و حوصلة هیچ کاری رو نداشتم نه درس، نه کار و نه کلاس... .

مامانم می گفت: «می دونم سخته، اما سعی کن خودت رو پیدا کنی. این جوری از بین می ری. آخرش چی؟ دوباره شروع کن تو جوونی و بهترین موقعیتها رو داری.

 اتفاقی نیفتاده! اشتباهی شده بود، پاکش کردیم. به قول قدیمیا جلوی ضرر رو از هرجا بگیری منفعته.

من هم گفتم:

گرچه آب رفته باز آید به رود

ماهی بیچاره اما مرده بود

شاید پاک کردنش برای شما آسون باشه اما من نمی تونم چند سال از عمرم رو پاک کنم. حالا واقعاً مگه پاک می شه؟! تازه اگر هم پاک بشه ردش می مونه.

دنیا برای کسی که زندگیش رو باخته و هدفی از زندگیش نداره تموم شده، آخه با چه ذوق و شوقی صبح دوباره کار و فعالیت و زندگیش رو شروع کنه.

ص:30

زندگی وقتی زیباست که بدونیم به چه دلیل زندگی می کنیم اما من دلیلی پیدا نمی کنم.

مامانم می گفت: «تو چیزی رو نباختی؟ زندگی اصلاً بردن و باختن نیست. زندگی راهیِ که باید طی کنی و هر وقت هم زمین خوردی، باید خودت رو تکون بدی و دوباره پاشی و به راهت ادامه بدهی.

به خدا توکل کن و بلند شو. زندگیت را دوباره شروع کن.

 بله مامان جان، گفتنش آسونه اما به قول شاعر:

قدر افتادن کسی داند که خود افتاده است

لیک چون افتاد کسی، برخاستن مشکل است(1)

حرف های مامانم رو گوش می کردم اما نمی تونستم عمل کنم من چند سال از بهترین سال های زندگیم رو از دست داده بودم. من با دست های خودم چاله ای کنده بودم که به چاه عمیقی تبدیل شد و نابودم کرد.

می تونستم سالی که پشت کنکور بودم خوب درس بخونم و رشته ای رو که دوست داشتم، قبول بشم و با کسی ازدواج کنم که یار زندگیم باشه نه بار زندگیم، اما من زندانی هوای دلم شدم و بازی رو خیلی راحت باختم.

از زندگانیم گله دارد جوانیم

شرمندة جوانی از این زندگانیم(2)

دیگه نمی تونم به عقب برگردم و همه چیز رو دوباره درست کنم، این مسیر یک راه بیشتر نداره؛ پیش به جلو. باید رفت اما به کجا؟

دلداده و اسیرم جز غم نشد نصیبم

در شهر بی وفایی من خسته و غریبم

آتش گرفته جانم در انتظار آبم

با این همه سیاهی دنبال آفتابم

ص:31


1- شاعر مرتضی زنگنه
2- شاعر مرحوم شهریار

افتاده در نگاهم از سایه های وحشت

چیزی نمانده بر دل جز ناله ها و حسرت

آفت زده به باغم، یأس آمده سراغم

در کوره راه سینه محتاج یک چراغم(1)

ص:32


1- شاعر رحیم.م. آلهاشم

نقطه سر خط

روزها و هفته هام به بطالت می گذشت چند ماهی رو همین طوری گذروندم. یه روز با خودم خلوت کردم و گفتم تا کی؟ تا کی می خواهی همین طوری زندگی کنی؟ آخرش که چی؟

تا ده سال دیگه هم به همین وضعیت ادامه بدم به هیچ کس ضرری نمی رسه، فقط خودم کیش ومات می شم. پس باید با همین چند تا سرباز کاری بکنم.

دوباره رفتم سراغ چت. سری به چت روم های paltalk زدم. اسم یکی از اتاق ها توجه ام رو جلب کرد، اسمش another path بود، یعنی «راهی دیگر» گفتم خوب یعنی چی؟ یعنی یه جور دیگه زندگی کنیم؟ کنار اسم اتاق نوشته بود Just F، «فقط خانم ها» فکر کردم از این سایت های مزخرفه و... از چت اومدم بیرون. همین چت ها منو بدبخت کرده بود.

فردای اون روز شیطون وسوسه ام کرد و رفتم سراغ همون چت روم. با کمال تعجب و برخلاف انتظارم همه خانم بودند.

ص:33

مکالماتشون رو خوندم و فهمیدم دربارة ادیان مختلف و تجربیاتشون از دین حرف می زنند. تقریبا از بیشتر ادیان دنیا اونجا حضور داشتند مسیحی، مسلمان، یهود و... .

ازم پرسیدند چند سالته؟ اهل کجایی؟ و چه دینی داری؟

گفتم: «26 سالم و مسلمانم.»

گفتند: «خوب، پس می تونی به ما کمک کنی.»

گفتم: «فکر نمی کنم. من چیز زیادی از دینم نمی دونم.»

گفتند: «چه طور مسلمانی هستی که چیزی درباره دینت نمی دونی؟»

گفتم : «پدر و مادرم مسلمان بودند و من هم مسلمان شدم.»

دیگه حرفی نزدم چون حرفی برای گفتن نداشتم.

فقط مکالمات اون ها رو می خوندم. بعضی هاشون تازه مسلمان شده بودند اما خیلی قشنگ بحث می کردند. باورم نمی شد که تازه مسلمان شده باشند. سؤال های قشنگی هم رد و بدل می شد، همة اون ها علامت سؤال های ذهن من هم بودن که جوابی براشون نداشتم. شاید به این خاطر که هیچ وقت دنبال پاسخی برای سؤال هام نبودم.

یه لحظه به خودم گفتم من 26 ساله که مسلمانم، اما هیچ چیز دربارة دینم نمی دونم. چرا؟ چرا حرف های این ها برام تازگی داره؟ چرا من هم مثل این ها دینم رو خودم انتخاب نکردم؟! چرا دربارة دینی که به من به ارث رسیده تحقیق نکردم؟

بحث هاشون برام هم جالب بود و هم عجیب. فکر نمی کردم کسی این قدر ریزریز مسائل دینش براش مهم باشه و بحث کنه و دنبال جواب بگرده. آخه من دربارة مسائل دینی فقط یه چیز هایی توی مدرسه یاد گرفته بودم اون هم برای امتحان نه برای عمل.

ص:34

دانشگاه هم دو واحد معارف اسلامی پاس کردم که حتی یک کلمه هم از اون نفهمیدم فقط حفظ کردم و امتحان دادم تا درسم پاس بشه. اما اون ها خیلی قشنگ با هم بحث می کردند.

برام سؤال شده بود چرا اصلاً این فکر به ذهنشون خطور کرده که دینشون رو عوض کنند و چرا توی این همه دین، اسلام رو انتخاب کردن؟

یکی از اون هایی که تازه مسلمان شده بود اسمش کاترین بود. اطلاعات خوبی دربارة دین اسلام داشت. خواستم خداحافظی کنم که کاترین گفت: «ایمیلم رو بهش بدهم، تا با هم بیشتر در تماس باشیم.» ایمیلم رو دادم و خداحافظی کردم.

ص:35

ص:36

کاترین

اشاره

تا اینکه یه روز از طرف کاترین برام یه ایمیل اومد که نوشته بود چرا دیگه سری به چت روم اون ها نمی زنم. من هم براش نوشتم وقت نداشتم. ازش خواستم اطلاعات بیشتری دربارة خودش بهم بده.

اون هم برام نوشت که خانوادش مسیحی هستن و چهار سال که مسلمان شده و توی کالیفرنیا زندگی می کنه.

بهش گفتم: «اگه می شه، یه روز تنهایی باهم چت کنیم. اون هم با کمال میل پذیرفت.»

قرار گذاشتیم ساعت نه صبح به وقت ما آنلاین باشیم. به نظرم دختر آرومی بود؛ یه آرامش خاصی داشت. وقتی باهام حرف می زد قانع می شدم.

کاترین نقش مهمی تو زندگی من بازی کرد و می تونم بگم تو این بیابان تاریک فانوس راهم شد. به همین خاطر دلم می خواد تمام مکالماتمون رو براتون بنویسم.

کاترین: «از خودت بیشتر برام بگو.»

سارا: «دانشجوی رشتة ادبیات انگلیسی بودم اما ترک تحصیل کردم.»

ص:37

کاترین: «من هم دانشجوی رشته داروسازی هستم. چرا درست رو ادامه ندادی؟ ازدواج کردی؟»

سارا: انگیزه ای برای ادامه دادنش نداشتم. چند ماهی که طلاق گرفتم.»

کاترین: «انشاءالله که دوباره انگیزه پیدا می کنی و ادامه می دی.»

سارا: «مسلمان شدنت برام جالبه. چرا مسلمان شدی؟ چرا دینت رو تغییر دادی؟ شما که همه جور آزادی توی دینتون دارین، چرا اسلام؟!»

کاترین: «مفصله، حوصله داری؟»

سارا: «خیلی زیاد.»

چرا پرستش، چرا اسلام؟

کاترین: «همیشه سؤال من این بود که همة مردم روی کرة خاکی یه دینی دارن؛ یکی مسیحی، یکی مسلمان، یکی یهودی، یکی هندو، یکی ستاره پرست و هزارن دین دیگه. خوب، چرا باید دین باشه؟ چرا حس پرستش هست؟ مگه بدون دین نمی شه زندگی کرد؟ بعضی ها یک خدا رو می پرستن و بعضی ها چندتا خدا رو بعضی ها هم مخلوقات آفریدگار رو می پرستن مثل ماه، خورشید، ستاره و... خلاصه این که دین چیه؟»

سارا: «خوب، جواب این سؤال ها رو تو دین خودت پیدا نکردی؟»

کاترین: «نه، از چند تا اسقف پرسیدم، اما جواب قانع کننده ای بهم ندادند و همین مسئله باعث صدها سؤال دیگه شد.»

سارا: «چه سؤال هایی؟!»

کاترین: «چرا بشر نیاز به پرستش داره؟ چرا ما خدا و حضرت مسیح را به عنوان یک موجود قابل پرستش می پرستیم؟

ص:38

چرا حضرت مسیح به خاطر گناهان ما به دار آویخته شد؟ خوب حالا که به دار آویخته شد ما چه کسی رو بپرستیم؟ آخه اگر خدا این قدر ضعیف باشه که به دار کشیده بشه، چطور می شه بهش اتکا کرد و پرستید؟

 چرا سه تا خدا وجود داره؟ از این سه تا کدوم بهترن؟  

همیشه برام سؤال بود که چرا دین جدیدتری نیومده که قابلیت حل مشکلات و مسائل این دوره رو داشته باشه و بتونه سؤال های ما رو جواب بده.

چند دفعه توی کلیسا سؤال هایم رو مطرح کردم. اما اون ها می گفتند دین رو باید همین جوری که هست بپذیری بدون هیچ گونه سؤالی. آخه مگه این جوری می شه؟ یه بار پرسیدم چرا حضرت مسیح به خاطر گناهان ما به دار آویخته شد؟»

اسقف گفت: «ما باید او را به عنوان یک قربانی و خدا بپذیریم.»

به نظرم جوابش بدترین جواب ممکن بود. اصلاً نمی تونستم قبول کنم که حضرت مسیح به خاطر کفاره گناهان تمام افراد بشر به صلیب کشیده شده، پس دیگه هرگونه خلافی مجاز، چون یه نفر جورش رو کشیده. بعد چه طوری می شه فرد به صلیب کشیده رو به عنوان خدا بپذیریم؟»

سارا: «خوب، چطور از این سردرگمی در اومدی؟»

کاترین: «می دونی مشکل ما آدم ها چیه؟ بیشترمون دین رو از فرهنگمون می گیریم. مثلاً مسیحی هستیم چون در محیطی متولد شدیم که همه مسیحی هستن. افراد کمی هستن که از خودشون می پرسن چرا مسیحی، یهودی یا مسلمان و... هستن؟

 اگر هم بپرسن به ندرت تحقیق می کنن و حاضر به تغییر هم نیستن چون آسونتره که مطابق رسم و رسوم اطرافیانمون زندگی کنیم. مثلاً اگر تمام

ص:39

فامیل بی دین هستن خوب خیلی سخته که یک نفر طرفدار دین باشد و بخواد به قوانین دین عمل کنه.»

دقیقاً وضعیت منو گفت، مسلمان هستم چون خانوادم مسلمان هستن اما هیچ چی از اسلام نمی دونم.

کاترین: «همیشه پیش خودم فکر می کردم آیا راه حلی برای مشکلات غیر قابل حل این کره خاکی وجود داره که انسان ها بتونن به آرامش برسن و این قدر توی استرس زندگی نکنن؟!»

سارا: «جواب سؤال هات رو پیدا کردی؟»

کاترین: «به این راحتی نه. خیلی تحقیق کردم. توی تحقیقاتم به این نتیجه رسیدم که دین اسلام پاسخ گوی تمام سؤال های منه.

می دونی فهمیدم که اسلام یعنی آرامش، اعتماد به یه وکیل، تکیه به یه قادر مطلق به یه عظیم، به کسی که همه چیز در دست اوست، به مهربان ترین مهربانان.

خوب به نظرت وقتی انسان یک همچنین کسی رو داشته باشه باز هم دلهره و اضطراب داره و باز هم سردرگمه؟! من توی اسلام اینو پیدا کردم. علاوه بر این خدا برای تمام مشکلات دنیای مدرن و عصر کامپیوتر و الکترونیک و دوران جنگ و خونریزی و کشت و کشتار و قتل و هزاران بدبختی دیگه راه حل گذاشته و در کتاب الهیش راه رو نشون داده و با امامانی که فرستاده این راه را کاملا روشن کرده.»

سارا: «کاترین، از اول برام توضیح بده که چطور با دین اسلام آشنا شدی؟»

کاترین: «توی دانشگاه یه دوست مسلمان داشتم که به همة سؤال هام دربارة مسیحیت پاسخ داد. جواب هاش کاملاً قانع کننده بود، برام خیلی

ص:40

سخت و عجیب بود که پاسخ سؤال هام رو از منبعی گرفتم که چیزی دربارة اون نمی دونستم.»

سارا: «راستش رو بخوای خیلی دلم می خواد جواب سؤال هات رو بهم بدهی، وقتی از مسیحیت و سؤال هات حرف زدی خیلی دلم می خواست جوابهاش رو بدونم. آخه الان به خاطر تبلیغات دین مسیحیت خیلی ها به این دین علاقه مند شدن.»

کاترین: «حتما، یه روز سر فرصت همه رو با آیات قرآن بهت جواب می دم. به نظرم کسی به دین مسیحیت علاقه مند می شه که دربارة اون تحقیق نکرده و چیزی از تحریفاتش نمی دونه.»

سارا: «حتما همینطوره، خوب بقیه تحقیقاتت رو واسم تعریف کن.»

کاترین: «بعد، از کتابخانه دانشگاه کتاب دایره المعارف رو گرفتم و تمام لغاتی رو که به اسلام مربوط می شد، پیدا کردم.»

سارا: «چه لغاتی؟»

کاترین: «مثل مسلمان، اسلام، قرآن، نماز، روزه، حجاب، حج، شیعه، سنی و... .

درباره هر کدوم از این لغت ها تحقیق و مطالعه کردم. یه ترجمة قرآن به انگلیسی هم خریدم. واقعاً جذب قرآن شده بودم. کاملا احساس می کردم که این حرف و گفتة بشر نیست. برخلاف انجیل هم تناقضاتی در اون ندیدم.

البته اوایل همش دنبال نکته و یا مسئله ای می گشتم که در اسلام غیرمنطقی باشه اما هیچ نکته غیرمنطقی پیدا نکردم.

 در اسلام هر نکته و هر مسئله ای یک توضیح منطقی داره برعکس مسیحیت که عقایدش رو باید بدون چون وچرا باور کرد.

پس از مدت کوتاهی حدودا سه ماه، اسلام برام مثل یک آهن ربا شده بود. احساس می کردم تنها راه نجات من همین دینه. یک مسئله ای که خیلی روی

ص:41

من تأثیر گذاشت این بود که اسلام نمی خواد انسان بدون تفکر و تعقل تسلیم بشه. در قبول دین اجباری نیست. راه درست و نادرست برای همه روشن شده.(1) خدا از انسان خواسته که تفکر کنه و عقاید رو بسنجه و بعد تصمیم بگیره. برای انتخاب هیچ اجباری وجود نداره.

خستت کردم؛ خیلی حرف زدم. ولی باورت نمی شه از وقتی که مسلمان شدم انگار گنجی پیدا کردم که می خوام با دیگران قسمت کنم.»

سارا: «نه اصلاً، حرف هات واقعاً برام جالبه.»

از حرف هاش خیلی لذت می بردم، تا به حال هیچ کس باهام اینجوری حرف نزده بود. انگار دری به روم باز شده بود. من هیچ وقت فکر نکرده بودم که چرا مسلمونم؟ من هم تمام این سال ها دنبال آرامش بودم، اما چرا نرسیدم؟

کاترین: «این هم ماجرای مسلمان شدنم، البته نمی شه سه سال رو در چند سطر خلاصه کرد. تو از خودت بگو ، چی کار می کنی؟»

سارا: «من هیچ کار. فقط فکر می کنم.»

حرفی برای گفتن نداشتم، چون نقطه مثبتی نداشتم.

کاترین: «فکر چی؟»

سارا: «فکر این که چرا همة بدبختی ها واسه منه!»

کاترین: «خوب، از خدا می پرسیدی که چرا همة بدبختی ها واسه تو!حتما راه حلی داره که بهت نشون بده. می دونی یک مزیت دیگه دین اسلام نسبت به مسیحیت چیه؟

تو می تونی مستقیم از هر جایی و هر زمانی که خواستی با خدا صحبت کنی و اشتباهاتت رو بگی و ازش کمک بخوای، ببین چند بار در طول روز

ص:42


1- سورة بقره، آیة 256: «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی»

سر نمازها از خدا می خوایم کمکمون کنه و راه رو به ما نشون بده. «ایاک نعبد و ایاک نستعین» «اهدنا الصراط المستقیم.»

 مسلمون ها می تونن یه رابطه مستقیم با خدا داشته باشن، لازم نیست واسه دعا کردن برن کلیسا و برای اعتراف به گناهان و طلب عفو و آمرزش برن پیش اسقف اعظم و اعتراف کنن.

می دونی چی کار کن، برو وضو بگیر و دو رکعت نماز بخون.

 بعد روی سجادت بنشین و هر اتفاقی که تا به حال برات افتاده و هر خطایی که تا به حال ازت سر زده رو به خدا بگو. خدایی که مشکلات من و تو در برابر قدرت لایزالش هیچه.

 اینجوری خالی می شی و احساس می کنی بارت سبک شده، وقتی که کوله بار گناهات و فکرهای جور واجورت خالی بشه اون وقت می تونی تصمیم بگیری. تا وقتی که این کوله پره نمی تونی کاری بکنی.»

سارا: «آخه، خدا هم به کسی نگاه می کنه که با او ارتباط داره.»

کاترین: «نه نه، اصلاً این طوری نیست. خدا خودش می گه: «ای بندگانم که در نفس های خودتان اسراف کردید از رحمت خدا ناامید نشوید همانا خدا همة گناهان را می آمرزد و آمرزنده مهربان است.»(1)

 سعی کن ارتباطت رو با خدا دو طرفه کنی، این ماییم که ارتباطمون رو با خدا قطع کردیم وگرنه از طرف خدا همیشه وصله. تو خودت گوشی رو گذاشتی و می گی صدا نمی یاد! گوشی رو بردار و شروع کن به حرف زدن.»

سارا: «شاید حق با تو باشه.»

ص:43


1- سورة زمر آیة 53: قُل یا عِبادِیَ الَّذِین أسرَفُوا عَلَی أنفُسِهِم لاتَقنَطُوا مِن رَّحمَهِ الله إن اللهَ یَغفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم

کاترین: «سارا دوباره شروع کن. چرا دنبال کارهای دانشگاهت نمی ری؟ فکر کنم برای روحیه ات خیلی خوب باشه. کار و فعالیت به آدم انرژی می ده.»

سارا: «نمی دونم. انگیزه ای ندارم.»

کاترین: «تو حرکت کن، مطمئن باش انگیزه هم پیدا می کنی.»

بی پناهم، پناهم ده

بعد از خداحافظی با کاترین تمام حرف هاش رو دوباره خوندم. خیلی روی حرف هاش فکر کردم. همش احساس می کنم عمرم به باد رفته و هیچ کار درستی انجام ندادم.

حتی خودم رو هم نمی شناسم، من کیم؟ توی این دنیا اومدم که چی کار کنم؟ برای اینکه درست زندگی کنم باید چی کار کنم؟!

 تمام کارهایی که به نظرم درست بود نتیجة اشتباه و عاقبت بدی داشت. پس باید چی کار کنم؟

 تصمیم گرفتم به حرف کاترین گوش کنم. وضو گرفتم و توی سجاده نشستم. خیلی وقت بود که نماز نخونده بودم. یادمه اون قدیم ها برای اینکه نمره خوب بگیرم نماز می خوندم و برای نماز صبح ساعت کوک می کردم.

 دو رکعت نماز خوندم و بعد از نماز کلی با خدا حرف زدم. حرف می زدم و گریه می کردم. همه چیزو گفتم. حرف هایی رو که توی دلم سنگینی می کرد بالاخره به یکی گفتم. واقعاً عقده های دلم خالی شد.

یا رب تو علاج درد مایی

بر درد درون ما شفایی

ما خسته دل و فسرده حالیم

از بار گنه شکسته بالیم

غرقیم همه به بحر عصیان

هستیم گدای لطف و احسان

با اینکه ز کبر خود نمائیم

در اصل فنای در فنائیم

ص:44

هستی و خودیتی نداریم

از خویش منیتی نداریم

بر درگه تو ذلیل و خواریم

سرمایه به جز گنه نداریم

ای غوث و غیاث بی پناهان

بخشندة جملة گناهان

یا رب تو ببین اسیر نفسیم

عمریست همه هوا پرستیم

از بادة کبر جمله مستیم

آلودة هر گناه و پستیم

بگشای دری زتوبه،ای یار

ما را تو زمعصیت نگهدار

ما گرچه به عهد بی وفائیم

لکن به در تو ما گدائیم

بر سائل خود عنایتی کن

از غم زدگان حمایتی کن

ای مایة آبروی مسکین

ثابت قدمم نمای در دین

گفت وگوی دوباره با کاترین

دو سه روز بعد دوباره با کاترین قرار گذاشتم. بعد از حال و احوال رفتیم سراغ پرسش و پاسخ. سؤال هایی رو که بین ما ردوبدل شد، براتون می نویسم.

سارا: «تو همه چیز اسلام رو قبول کردی؟ منظورم اینه که تمام مسائل دین اسلام برات حل شده است؟»

کاترین: «متوجه نشدم؟ خوب، اگر بعضی از مسائل رو نمی پسندیدم و برام حل نشده بود که این دین رو قبول نمی کردم، می رفتم سراغ دینی که تمام مسائل و قواعدش قابل قبول باشه، اجباری نبود که مسلمان بشم.

من تقریباً روی تمام مسائل دین تحقیق کردم اثرات و علت اون ها را تا حدی که برام قابل قبول بشه پیدا کردم.

 مگه می شه قسمتی از دین رو قبول کرد و قسمتی از اون رو رد کرد؟»

سارا: «آره می شه، البته نمی دونم می شه یا نمی شه. من با نماز و روزه مشکلی ندارم اما با بعضی از مسائل مخالفم.»

ص:45

کاترین: «آیا به قسمتی از کتاب الهی ایمان می آورید و به بعضی دیگر کافر می شوید؟ پس جزای چنین مردم بدکار چیست به جز ذلت و خواری در زندگی این جهان و سخت ترین عذاب در روز قیامت، خدا غافل از کردار شما نیست.(1)

با چه مسائلی مخالفی؟ علت مناسب و مستدلی برای مخالفتت پیدا کردی؟ یا چون برات خوشایند نبود ردشون کردی و نپذیرفتی؟!»

سارا: «من اهل تحقیق نیستم. ولی به نظرم بعضی از مسائل قابل قبول نیست.»

کاترین: «مثلا چی؟»

سارا: «من بیشتر روی مسائل زنا مشکل دارم. حجاب، حقوق زنان، ارث، چند همسری مردان و ... .

کاترین: «حوصلة تحقیق که نداری، حتما حوصلة گوش کردن هم زیاد نداری. خوب چی کار کنیم؟!»

سارا: «نه وقتی تو جواب سؤال هام رو می دی خوب قانع می شم و حس تحقیق پیدا می کنم. ببین مثلاً حجاب. به نظر من زیاد هم ضرورت نداره. چرا زن ها باید این قدر خودشون رو بپوشونند؟»

کاترین: «اول از همه توی دین نظر تو مهم نیست. چون انسان نمی تونه برای خودش تصمیم بگیره باید تدابیر از مافوق بیاد. چون نمی دونه که چی به نفعشه و چی به ضررش. فقط کاری رو می خواد انجام بده که دلش می خواد.»

ص:46


1- سورة بقره آیة: 85 أفَتُومِنُونَ بِبَعضِ الکتابِ و تَکفُرُونَ بِبَعضٍ فَمَا جَزَاءُ مَن یَفعَلُ ذالِکَ مِنکُم إلَّا خِزیٌ فِی الحَیَوهِ الدُّنیا و یَومَ القِیامهِ یُرَدُّونَ إلَی أَشَدِّ العَذابِ و مَااللهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعمَلُون

حجاب در ادیان

کاترین: «اتفاقاً به نظر من حجاب لازمة یک زندگی خوب و سالمه. همه ادیان حجاب داشتند و بعدا حذف شده. ببین، پس چیزی که در تمام ادیان بوده نکته مهمی بوده. ثمرات و عواقب خاصی داشته که در تمام ادیان بیان شده.»

سارا: «در کدام ادیان حجاب وجود داشته می تونی بهم ثابت کنی؟ تا جایی که من دیدم بجز مسلمان کسی حجاب نداره.»

کاترین: «بله، مسلمانان به این امر عمل کردند اما در دیگر ادیان هم حجاب بوده. اگر چیزی رو ندیدی دلیل بر نبودنش نیست. می تونم با سند برات ثابت کنم.

اوایل حجاب برای من هم سخت بود. یک سال بعد از مسلمان شدنم حجاب گذاشتم. اثرات حجاب را در محیط آمریکا حس کرده بودم اما از نگاه ها و حرف های مردم می ترسیدم. خیلی تحقیق کردم بالاخره بعد از یک سال محجبه شدم.

تمام فایل هایی رو که در مورد اسلام و حجاب مطالعه کردم روی کامپیوترم هست. می تونم در اختیارت بذارم.»

سارا: «خیلی خوبه. همه رو برام ایمیل کن. خوب من آماده ام».

حجاب در آیین یهود

کاترین: «از دین یهود شروع می کنم که قوانین سختی دارند. مواردی که در تورات به چادر و روبنده اشاره شده که نشان دهندة حجاب زنان بوده عبارت اند از:

ص:47

1. تورات، کتاب روت باب سوم، عبارت 15: بوعز به آن زن گفت: «چادری که بر تواست بیاور و بگیر. پس آن بگرفت و به او شش کیل جو پیموده، بر وی گذارد و به شهر رفت.»

2. تورات، سفر پیدایش، باب 38، عبارات 14و15: (دربارة عروسی یهودا) "پس رخت بیوکی را از خویشتن بیرون کرده، برقعی به رو کشیده و خود را در چادری پوشیده و به دروازة عینیام که در راه تمنه است، بنشست."

 این عبارات نشون می ده که در دین یهود هم پوششی برای زنان بوده. در قوانین یهود رعایت نکردن عفت و عشوه گری دارای مجازات بوده و حجاب از ضروریات زندگی به حساب می ومده به طوری که رعایت نکردن آن یکی از علل نزول بلا بوده.

3. تورات، کتاب اشعیا نبی، باب سوم، عبارات 16-20: "خداوند زنان مغرور اورشلیم را نیز محاکمه خواهد کرد. آنان با عشوه راه می روند و النگوهای خود را به صدا در می آورند و با چشمان شهوت انگیز در میان جماعت پرسه می زنند. خداوند بر سر این زنان بلای گری خواهد فرستاد تا بی مو شوند. آنان را در نظر همه عریان و رسوا خواهد کرد. خداوند تمام زیورآلاتشان را از ایشان خواهد گرفت. گوشواره ها، النگوها، کلاه ها، عطردان ها، انگشترها و حلقه های زینتی. آری، خداوند از همة این ها محرومشان خواهد کرد. به جای بوی خوش عطر بوی گند و تعفن خواهند داد. تمام موهای زیبایشان خواهد ریخت و زیباییشان به رسوایی تبدیل خواهد شد."

ویل دورانت، در این مورد می گوید: «در طول قرون وسطی، یهودیان همچنان زنان خویش را با البسه فاخر می آراستند، اما به آن ها اجازه نمی دادند که با سر عریان به میان مردم روند. نپوشاندن موی سر، خلافی بود که مرتکب را مستوجب طلاق می ساخت. از جمله تعالیم شرعی یکی آن بود که

ص:48

مرد یهودی نباید در حضور زنی که موی سرش هویداست، دست دعا به درگاه خدا بردارد.»(1)

نکته ای در کتاب تلمود(2)، یکی از کتاب های فقهی یهود، دیدم که برام خیلی جالب بود؛ هر زنی که از قوانین حجاب تخلف کنه مرد می تونه بدون پرداخت مهریه زن را طلاق بده:

«اگر زنی به نقص قانون یهود بپردازد مثلاً بی آنکه سر را پوشیده باشد به میان مردم برود و یا با هر سنخی از مردان درددل کند و یا صدایش آنقدر بلند باشد که چون در خانه اش تکلم کند همسایگانش بتوانند سخنان او را بشنوند مرد حق دارد بدون پرداخت مهریه او را طلاق دهد.»

دکتر مناخیم بریر، پرفسور ادبیات در کتاب زنان یهودی در ادبیات ربانی می گوید: همواره این سنت برای زنان یهودی وجود داشته است که با پوشش در مجامع بروند حتی این که تمام صورت را بپوشانند و تنها یک چشم را آزاد بگذارند.(3)

سارا: «وای چقدر جالب، اصلاً فکر نمی کردم انبیاء قبلی هم حرفی از حجاب زده باشند. تصور من این بود که حجاب مخصوص دین ماست و اسلام پایه گذار این قانون بوده.»

کاترین: «خسته که نشدی؟»

سارا: «نه، اصلاً.»

         

ص:49


1- ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 12، ص62.
2- کتاب تلمود عبارت است از تفاسیر متون تورات که طی قرون اولیه میلادی توسط دانشمندان طراز اول یهود صورت پذیرفته است و نیز مجموعه فقه مدون و آیین نامة زندگی یهودیان است.
3- Dr . Menachim Brayer : “ He Jewish Women in Rabinic Lieraure ” p.139

حجاب در دین مسیحیت

کاترین: «در دین مسیحیت هم حجاب بوده در چند جای انجیل ذکر شده که زنان چطور پوشش و حیا داشته باشن:

1. انجیل، رسالة اول پولس به تیمونائوس، باب دوم، عبارات 13-9: «زنان نیز باید در طرز پوشاک و آرایش خود باوقار باشند. زنان مسیحی باید برای نیکوکاری و اخلاق خوب خود مورد توجه قرار گیرند نه برای آرایش مو و یا آراستن خود به زیور آلات و لباس های پر زرق وبرق. زنان باید در سکوت و اطاعت کامل به فراگیری مسایل روحانی بپردازند. اجازه نمی دهم زنان به مردان چیزی یاد دهند و یا بر آن ها مسلط شوند.»

2. انجیل، رسالة اول پطرس، فصل سوم، عبارات 1-6: «برای زیبایی به آرایش ظاهری نظیر جواهرات و لباس های زیبا و آرایش گیسوان توسل نجویید. بلکه بگذارید باطن و سیرت شما زیبا باشد. باطن خود را با زیبایی پایدار یعنی با روحیه آرام و ملایم زینت دهید که مورد پسند خداست. این گونه خصایل در گذشته در زنان مقدس دیده می شد. ایشان به خدا ایمان داشتند و مطیع شوهران خود بودند.»3. انجیل، رسالة اول پولس به قرنتیان، باب 11، عبارت6: «اگر زن نمی خواهد موی سر خود را بپوشاند، باید موی سرش را بتراشد و اگر از این کار خجالت می کشد، پس باید سر خود را بپوشاند.»

4. انجیل، رسالة اول پولس به قرنتیان، باب 11، عبارت 13-17: «حال نظر خودتان در این باره چیست؟ آیا درست است که یک زن در یک جمع بدون پوشش سر دعا کند؟ آیا خود غریزه و طبیعت به ما نمی آموزد که سر زن باید پوشیده باشد؟ زیرا زن ها به موی بلند افتخار می کنند، چون مو برای پوشش به آن ها داده شده است در حالی که موی بلند برای مردان عیب است. اما اگر کسی می خواهد در این باره بحث و مجادله کند، تنها چیزی که

ص:50

می توانم به او بگویم این است که ما همیشه این را تعلیم داده ایم که زن به هنگام دعا و یا نبوت باید سر خود را بپوشاند. تمام کلیساها نیز در این امر توافق دارند.»

نظر دو مرجع مسیحیت و دو اسقف بزرگ، کلمنت(1) و ترتولیان(2)، درباره حجاب این است که زنان باید کاملا در حجاب و پوشیده باشند مگر آنکه در خانه خود باشند زیرا فقط لباسی که او را می پوشاند می تواند از خیره شدن چشم ها به سوی او مانع گردد.زن نباید صورت خود را عریان ارائه دهد تا دیگری را با نگاه کردن به صورتش وارد گناه کند. برای زنان مؤمن عیسوی در نظر خداوند پسندیده نیست که نزد بیگانگان به زیور آراسته گردد و حتی زیبایی طبیعی آن نیز باید مخفی گردد. زیرا برای بینندگان خطرناک است.(3)

 اگر دقت کرده باشی در تصاویر مذهبی زنان مسیحی پوشیده هستند، حتی الان هم همه راهبه ها محجبه هستند.»

سارا: «من تا به حال این ها رو نشنیده بودم. حتی روی این مسئله هم دقت نکرده بودم که چرا لباس راهبه ها پوشیدست.»

کاترین: «من هم تا قبل از اینکه دنبالش نرفته بودم چیزی نمی دونستم. اشکال ما آدم ها اینه که اگر چیزی رو نبینیم فکر می کنیم وجود نداره. خودت هم می تونی حجاب در ادیان رو مطالعه کنی.»

سارا: «من فکر می کردم چون اروپا و امریکا و کلا سرتاسر دنیا حجاب ندارن حجاب هم در ادیان آن ها وجود نداشته.»

کاترین: «نه، در کتاب های دینی شون اومده ولی چون بهش عمل نمی کنن به دست فراموشی سپرده شده.

ص:51


1- Titus Flavius Clemens , clement of Alexandria
2- Quintus Septimus Florens Tertullianus )160-225 AD (
3- De Cultu V-Vi / De Viginibus Velandi کتاب زن و آزادی، دکتر حکیم الهی ص53 و

البته، وقتی که می خواهن به کلیسا، کنیسه و معابدشون برن با پوشش می رن. مثلاً یهودیان موهای خود را با روسری یا با کلاه گیس می پوشونن تا احترام به خدا رو نشون بدن.

 بعضی از زن های یهود بعد از ازدواج موی خود رو می پوشونن که نشون می ده ازدواج کردن. تا عملا عفت و پاکی خود را ثابت کنن و موقعیت خودشون رو در اجتماع تایید کنن.

حتی اگه به یه قرن پیش و یا بیشتر توجه کنی، می بینی که حجاب بوده و سال به سال کم تر شده. حجاب یک دفعه برداشته نشده، بلکه ما ریزریز و به تدریج به عریانی و نیمه عریانی رسیدیم.»

توی دلم گفتم که آره، ما هم که مسلمونیم سعی می کنیم این حکم خدا را تا جایی که می تونیم کمرنگ تر کنیم.

سارا: «آخه در دید عموم دین ربطی به زندگی روزمره نداره و اجرای احکام اون انتخابیه. معمولاً دین در زمان های خاص و مکان های خاص استفاده می شه؛ ماه رمضون یا در مساجد و معابد.»

کاترین: «این جور آدم ها رو می گن دین دار دوره ای. مثلاً یک دوره مسلمان هستن و اعمال رو انجام می دن بعد دوباره می ذارن کنار! این ها یا خوابن یا خودشون رو زدن به خواب. البته خدا کنه که خواب باشن چون آدمی رو که خوابه می شه بیدار کرد اما آدمی که خودش رو زده به خواب هر چی هم صداش بزنی باز هم بیدار نمی شه. اتفاقاً یکی از دوستانم که به تازگی مسلمان شده می گفت: «من به این خاطر مسلمان شدم که دین اسلام در زندگی روزمره نقش داره و دینی نیست که مثلاً فقط برای یکشنبه ها باشه.»

همیشه یادت باشه، شیطان گام به گام انسان رو از خط خارج می کنه. امروز بهت می گه ولش کن نمی خواد این کار درست رو انجام بدی، فردا

ص:52

بهت می گه اشکال نداره، اتفاقی نمی افته این گناه رو انجام بده، پس فردا می گه اصلاً این کار اشتباه و غلط صددرصد درسته!»

موضوع برام جالب شده بود چرا حجاب در تمام ادیان ذکر شده و ضرورتش چیه؟حجاب در کشورهای غربی در قرون پیش چه جوری بوده؟ حجاب چه اثراتی داره؟ منافع آن برای زن چیه؟حجاب چه اثری روی خانواده، زندگی زناشویی، تربیت نسل، جرائم و... داره؟!

سارا: «در دین زردتشت چطور، حجاب بوده؟»

کاترین: «چیزی دربارة این دین نشنیدم.»

سارا: «این دین در ایران باستان بوده و الان هم پیروانی داره.»

کاترین: «من اطلاعاتی از این دین ندارم. می تونی خودت تحقیق کنی نتیجه اش رو هم به من بگی.»

سارا: «حتما، برای من هم دعا کن تا از خواب بیدار بشم.»

کاترین: «تو بیدار شدی که اومدی دنبال تحقیق، اما هنوز از جات پا نشدی. با دانشگاه چی کار کردی؟»

سارا: «دیروز رفتم دانشگاه. قرار شد از ترم بعد ثبت نام کنم و این یه ترم رو هم تمام کنم.»

کاترین: «عالیه»

سارا: «کسی دیگه رو می شناسی که روی مسئله حجاب تحقیق کرده باشه و محجبه شده باشه؟»

کاترین: «زیادن. توی همون سایت paltalk می تونی با خیلی ها در این مورد حرف بزنی. راستی برنامه Skyp رو روی گوشی موبایلت دانلود کن، تا بیشتر با هم در ارتباط باشیم.»

شب تصمیم گرفتم اخلاق و رفتارم را توی خونه تغییر بدم.

ص:53

آخه که چی؟ چرا این قدر اخم می کنم؟ چرا این قدر قیافه می ام؟ مگه چی شده؟ آسمون که به زمین نیومده؟

حس فعال بودن کاترین واقعاً بهم انرژی می ده من هم دلم می خواد فعال باشم این قدر مثل سیب زمینی بی خاصیت نباشم. نمی دونم چرا توی وجود ما جوون ها اون حس سرزندگی نیست. شاید به خاطر اینه که هدفی رو دنبال نمی کنیم. اون شب شام رو من آماده کردم. مامان و بابام کلی خوشحال بودن که من کاری می کنم و چهره ام خندونه. با این تصمیم روحیه خودم هم کلی عوض شده بود.

حجاب در دین زرتشت

به کاترین گفته بودم دربارة حجاب در دین زرتشت تحقیق می کنم. به سایت های زیادی مراجعه کردم و به این نتیجه رسیدم که اون ها هم حجاب داشتن.

درکتاب _وندی داد_ زرتشتیان این گونه آمده است: «کلام ایزدی است که کردار زشت را نابود می کند، از تو ای مرد خواهش می کنم پیدایش و فزونی را پاک و پاکیزه ساز، از تو ای زن خواهش می کنم تن و نیرو را پاک و پاکیزه ساز.»(1)

تاکید و سفارش _موبدان _به حفظ حجاب و پوشش، برگرفته از اصول اساسی این آیین در کتاب آسمانی _گاتا_ زرتشت است. پیروان این آیین برای حفظ امنیت کامل باید پوشش و حجاب را رعایت کنند. اصل آزادی اقتضا می کند برای سلب نکردن آزادی دیگران و عدم تهییج قوة شهوت دیگران پوشش و حجاب را رعایت کنند.(2)

ص:54


1- کتاب وندی داد، ص 275، بند 10
2- کتاب حریم ریحانه، ص 50

شریعت زرتشت، عقیده دارد که حجاب یکی از ابتدایی ترین باورهایی است که در این شریعت به آن تاکید شده است.

در دین زرتشت، لباس رایج آن زمان که شامل لباس بلند، شلوار و سرپوش، یعنی چادر یا شنلی بر روی آن، بوده مورد تقریر و تنفیذ قرار گرفته است. هر چند که استفاده از سدره و کشتی، لباس مذهبی ویژه زرتشتیان، نیز توصیه شده است. البته بر هر مرد و زنی واجب است که هنگام انجام مراسم عبادی و نیایش، سر خود را بپوشاند.

 بنا به گفته مؤبد _رستم شهرزادی _پوشش زنان باید به گونه ای باشد که هیچ یک از موهای سر زن از سرپوش بیرون نباشد. در خرده اوستا، به طور صریح چنین آمده است:

«نامی زت واجیم، همگی سر واپوشیم و همگی نماز و کریم بدادار هورمزد؛ یعنی همگان نامی ز تو بر گوییم و همگان سر خود را می پوشیم و آن گاه به درگاه دادار اهورمزدا نماز می کنیم».

براساس آموزه های دینی، یک زرتشتی مؤمن، باید از نگاه ناپاک به زنان دوری جوید و حتی از به کارگیری چنین مردانی خودداری کند. در اندرز _آذربادماراسپند_ مؤبد موبدان آمده است: «مرد بدچشم را به معاونت خود قبول مکن.» پوشش موی سر و داشتن نقاب بر چهره، پس از سقوط ساسانیان نیز ادامه یافته است.

مطالبی رو که پیدا کرده بودم برای کاترین فرستادم. اون هم خیلی خوشحال شده بود. بهم گفت که تحقیقم رو کامل تر کردی.

ص:55

ص:56

فلرا

اشاره

صبح رفتم سراغ سایت paltalk. سایت مثل همیشه شلوغ بود. نمی دونستم چطور شروع کنم. نوشتم من دارم در مورد حجاب تحقیق می کنم کسی دوست داره به من کمک کنه؟

فلرا: «چند وقته که داری تحقیق می کنی؟»

سارا: «تقریبا ده روزه.»

فلرا: «به چه نتیجه ای توی این چند روز رسیدی؟»

سارا: «فهمیدم که ادیان دیگه هم حجاب داشتن. اما خیلی دلم می خواد با اون هایی که تازه حجاب گذاشتن حرف بزنم. چرا حجاب گذاشتن و چرا احساس کردن که حجاب ضروریه؟»

فلرا: «فکر کنم تمام کسانی که توی چت هستن می تونن کمکت کنن و داستان محجبه شدن و علتش رو بهت بگن.»

سارا: «دوست داری خودت برام تعریف کنی که چرا حجاب گذاشتی؟»

ص:57

فلرا: «با کمال میل. خیلی خوشحال می شم اگه خاطرات محجبه شدنم به کسی کمک کنه. من تو یه شرکت طراحی لباس زنانه کار می کردم. شرکت ما یکی از شرکت های معروف طراحی مد لباس زنانه بود.

 بیشتر طراحان شرکت مرد بودن. تمام هدف شرکت این بود که چه لباسی طراحی کنن که بیشتر مشتری رو جلب کنه و لباس تحریک آمیزتر باشه. بالاخره اینکه رنگ، مدل و تزئیناتش چطوری باشه که جذاب تر باشه.

بعضی وقت ها اعصابم خورد می شد که چرا مردها تصمیم می گیرن که ما زن ها چی بپوشیم. انگار زن یه وسیله یا یه عروسک خوشگله در خدمته آقایون!

 بعد از اینکه لباس طراحی و دوخته می شد چند نفر باید می پوشیدن تا آقایون نظر بدن تا عیب و ایراد لباس گرفته بشه.

در قسمت فروش هم چند تا دختر جوان لباس های جدید رو می پوشیدن و با ادا و اطوار زنانه و با استفاده از جذابیتشون سعی می کردن مشتری رو جلب کنن.

 من اهل دین و مذهب نبودم ولی از کارها و روش اون ها خیلی بدم می اومد.

یه روز با خودم فکر می کردم که با پوشیدن این لباس ها تو یه مهمونی دل چندتا مرد شکار می شه؟! چند تا مرد از زنشون سرد می شن و کانون گرم چند تا خانواده مثل خانواده ما یخ می زنه!

 اگه واقعاً هدف لذت جنسی و شهوت نیست چه اصراری که زن ها اینطوری لباس بپوشن؟

 البته این مسئله را تا وقتی که توش نباشی نمی تونی احساس کنی؟ شاید هم باورت نشه؟ من زندگی بدی داشتم. پدر و مادرم از هم طلاق گرفتند.

ص:58

پدرم با چند نفر دیگه رابطه داشت. اصلاً عشق و علاقه ای به خونه و خونه اومدن نداشت. بیشتر وقت فراغتش صرف خوشگذرانی خودش می شد.

 چند سال با مادرم زندگی کردم و بعد از چند سال مادرم هم ازدواج کرد. توی خونة ما عشق و علاقه ای نبود. برای این که اساسی وجود نداشت. البته این معضل خیلی هاست.»

سارا: «واقعاً همین طوره، چطور مسلمان شدی؟»

فلرا: «خانواده ام کاتولیک بودن و من هم تابع دین اون ها. بعد از طلاق پدرومادرم، احساس شکست می کردم انگار به هیچ جا تعلق نداشتم. از رفتن به کلاس های دینی یکشنبه ها و کلیسا و هر چیزی که به آن مربوط می شد طفره می رفتم. از حرف هاشون خوشم نمی اومد. از 14 سالگی سعی کردم دربارة دینم تحقیق کنم اما هر وقت کتاب مقدس یا کتابی در مورد دین کاتولیک می خووندم جواب درستی برای سؤال هام درباره زندگی و هدف زندگی پیدا نمی کردم.

یه روز تو یکی از کتاب های مذهبی با کلمه اسلام روبه رو شدم. چیزی دربارة اسلام نمی دونستم. بجز اطلاعات غلطی که از رسانه ها و مردم دربارة اسلام و مخصوصاً وضعیت زنان مسلمان شنیده بودم؛ همین انگیزه ای شد تا دربارة اسلام تحقیق کنم و ببینم این چه دینی که این قدر زن رو خوار و حقیر می کنه؟ می خواستم بدونم چیزای که دربارة این دین شنیدم صحت دارد یا نه؟! اولش فقط حس کنجکاوی بود!

بعدا فهمیدم هیچ کدوم از شنیده هام درست نبوده. بلکه در دین اسلام زنان با مردان مساویند. زن ها تو این دین نسبت به ادیان دیگر مقام و جایگاه محترم تری دارن. مسلمان ها به مسیح اعتقاد دارن و اون رو پیامبر خدا می دونن.

ص:59

به مطالعاتم ادامه دادم تا همه چیز برام روشن شد و تصمیم گرفتم مسلمان بشم.»

سارا: «حالا که مسلمان شدی نظرت دربارة اسلام و قرآن چیه؟!»

فلرا: «من مطمئنم که اسلام تنها راه زندگیه. اسلام نوریه که با آن نور می تونیم راه رو ببینیم.

قرآن کتاب حل المسائله. خدا در قرآن دربارة تمام مسائلی که ممکنه برای بشر مشکل ساز بشه راه حل گذاشته. حتی ارتباط بین زن و مرد و نحوه نگاه کردن، حرف زدن و پوشش رو هم مشخص می کنه.

 یه روز که آیه 30 و 31 نور رو می خوندم کلی گریه کردم.

گفتم خدایا چقدر شیوا راه رو به ما نشون دادی ولی ما به خاطر هوس خودمون از راهت فاصله گرفتیم و به این چاه افتادیم که روزبه روز با پیشرفت تکنولوژی این چاه رو واسه خودمون عمیق تر می کنیم.

خدا توی این آیات مسئلة حجاب، نگاه به نامحرم، راه رفتن و زینت کردن رو گفته و می خواد نشون بده که چطور زن ها بازیچة دست مردهای هوس باز نشن و حریم زندگی ها رو حفظ کنن. من این ها رو واقعاً توی محیط کارم حس کرده بودم.»

چطور محجبه شدم!

سارا: «چطور محجبه شدی؟ با مشکل روبه رو نشدی؟»        

فلرا: «مشکل که خیلی داشتم. اما می دونستم واقعاً حجاب لازمه. البته از مردم می ترسیدم از نگاه های دلسوزانه، پرحقارت و شاید تنفرآمیزشون... .

یه بار خواهرم قرار بود بیاد کلاس دنبالم. وقتی منو با روسری دید عصبانی شد و گفت اون آشغال رو از سرت در بیار. فکر کنم تمام دوست هام شنیدند. خیلی ناراحت شده بودم. البته اون روز تا خونه روسری رو در نیاوردم اما

ص:60

بعدش دیگه نتونستم و تا یه مدت هم دیگه حجاب نداشتم. ولی باید تصمیم خودم رو می گرفتم. به خودم گفتم مثلاً اگر پزشکت بهت بگه باید تحت درمان قرار بگیری باز هم می گی نه، به خاطر مردم فعلا نه؟! باید از خدا بترسم یا از مردم؟ اصلاً این کار عقلانی یا نه؟

بالاخره تصمیم گرفتم سر کار با حجاب برم. از شب روسری و لباس هام رو آماده گذاشتم که بهانه ای نداشته باشم که یادم رفت یا وقت نیست و... صبح لباس هام رو پوشیدم و روسری رو هم سرم کردم. قلبم به شدت می زد، استرس زیادی داشتم تا شرکت همش فکر می کردم. منتظر نگاه ها و حرف ها و متلک های همکارام بودم. «بسم الله الرحمن الرحیم» گفتم و در شرکت رو باز کردم. فکر می کردم الان همشون می خندن و منو مسخره می کنند. اما همه مثل روزهای قبل مشغول کارهاشون بودند. هیچ اتفاقی نیفتاد. اتفاقاً یکی از همکارانم بهم گفت که چقدر روسری بهت می آد!

اون روز از خوشحالی توی پوستم نمی گنجیدم من بالاخره موفق شده بودم با حجاب سر کار برم. احساس زیبایی می کردم. احساس می کردم بالاخره تونستم رضایت خدا رو به دست بیارم.

حتی باورت نمی شه همکارام از اون به بعد بیشتر بهم احترام می ذاشتن.»

سارا: «خیلی جالب بود. الان هم توی همون شرکت کار می کنی؟»

فلرا: «نه از محیط اونجا بدم می اومد. بعد از مسلمان شدنم استعفا دادم. الان توی دفتر یک مجله کار می کنم.»

سارا: «اونجا چی کار می کنی؟»

فلرا: «حسابدارم. تو هم کار می کنی؟»

سارا: «نه کار نمی کنم. راستی رفتار خانواده ات باهات چطوره؟ خواهرت؟»

فلرا: «اوایل واسه اون ها هم سخت بود. خواهرم دلش نمی خواست با من جایی بره.

ص:61

اما به نظرم اگر همیشه روی عقیده و اعتقادات محکم بایستی کسی جرئت نمی کنه دخالت کنه. اگه خود انسان سست نباشه دیگه همه چیز حل می شه. اطرافیان کم کم عادت می کنن و تو رو همون طوری که هستی می پذیرن.

 سعی می کردم با رفتارم اون ها رو جذب کنم. تا ظاهرم براشون مشکل ساز نشه. البته طبق آیة قرآن توی خونه لباس های خوب می پوشم. سعی می کنم ظاهر شیکی داشته باشم.

 می دونی ما کارمون برعکسه. زینتمون رو توی خیابون آشکار می کنیم و توی خونه نسبت به قیافه مون بی تفاوت می شیم.»

سارا: «واقعاً همین طوره. می تونم ایمیلت رو داشته باشم تا هر وقت سؤال داشتم باهات تماس بگیرم؟

فلرا: «بله حتما. منتظرت هستم.»

بعد از خداحافظی با فلرا رفتم قرآن رو آوردم آیاتی رو که گفته بود رو پیدا کردم، واقعاً مصداق زندگی من بود. کامران چشم چرانی می کرد و من هم زینتم برای بیرون از خونه بود. نتیجه اش رو هم دیدم. توی خونه اصلاً حوصله نداشتم. آخه کامران هم اصلاً توجه نمی کرد شاید هم اون توجه می کرد و من بی توجه بودم یا شاید هم رنگ و وارنگ تر از من رو بیرون دیده بود و واسه همین من براش جلوه ای نداشتم. ولی توی زندگی خیلی ها، محرم ها هیچ حقی ندارن و زیبایی و زینت زن برای چشم های مردان بیرون از خونه ست.

فرشته ای در خیابان و کلفتی در خانه

یه همسایه داشتیم که خیلی به روز بود. من همیشه افسوس تیپ و قیافه اون رو می خوردم. یه بار پستچی نامه ای براشون آورده بود، چون نبودن من گرفتم. فردای اون روز رفتم نامه رو بهشون بدم، اما در کمال ناباوری خانومی در رو باز

ص:62

کرد که با خانوم شیک و آرایش کردة همسایه کیلومترها فاصله داشت. خانومی با موهای ژولیده و یک زیرشلواری مردونه و یک تی شرت پشترو. خشکم زده بود نامه رو دادم و اومدم پایین. به خودم می گفتم این همون خانومه بود؟ نه امکان نداره!

بیچاره شوهرش! مگه همچین چیزی ممکنه! اگر مردهای توی خیابون این خانم رو با این سرووضع می دیدن باز هم نگاش می کردن.

بسا زن را که سوء رسم و رفتار

نماید برسیه بختی گرفتار

بود در خانه تا همصحبت شوی

نشیند بی نشاط و تند و اخمو

چو یک بیگانه از در باز آید

سر شوخی و لطف و ناز آید

دهد زینت به روی و موی خود زود

که باید پیش مهمان پاک روی بود

لباس مندرس پوشد به منزل

که چرکین می شود بیننده را دل

نبیند تا بود در توی خانه

رخش صابون و مویش روی شانه

چو پیش آید یکی مهمان و سور

بیاراید خودش را شاد و مسرور

زهی آرایش بی ارز و مقدار

که می باشد برای کوی و بازار

خودآرایی زنان را گرچه نیکوست

بهین زینت ولیکن عفت اوست

اگر زن صاحب روی نیکوست

رخ نیکوی آن از آن شوی اوست

خوشا آن سرخی اندر روی زن ها

که از شرم و حیا گردد هویدا(1)

خدایا کمکمون کن واقعیت ها رو ببینیم و درک کنیم.

ص:63


1- شاعر: مهیندخت دارایی

ص:64

نینا

اشاره

کاترین بهم ایمیل زده بود و آدرس یکی دیگه از دوستهاش رو داده بود که داشت در مورد حجاب تحقیق می کرد و می خواست مجموعه اش رو چاپ کنه. بهش ایمیل زدم و قرار شد به برنامه Skyp بیاد.

انگار تو رودخونه ای بودم که جریان آب منو با خودش می برد، من توی این میسر دوستای خوبی پیدا کرده بودم.

بعد از احوال پرسی متوجه شدم پدر و مادرش ایرانی هستن و الان تو استرالیا زندگی می کنن. نینا خوب فارسی حرف می زد واسه همین راحت تر ارتباط برقرار کردیم .

سارا: «چی شد که تصمیمی گرفتی این کار رو بکنی؟»

نینا: «یه خانم دکتری به نام هانا دُوِر(1) روی اثر روانی حجاب کار می کرد. این خانم مؤسس مرکز روانشناسی اسلامی در استرالیاست. چند دفعه بعضی از سایت ها هم دعوتش کردند. از بحث هاش خیلی خوشم می اومد.

ص:65


1- Dr . Hana Dover , psychologist

توی اون جمع سؤال های زیادی پیش می اومد و من با اینکه محجبه بودم نمی تونستم جواب بدم. برای همین انگیزة قوی تری برای مطالعة بیشتر پیدا کردم.

من سؤال هام رو در مورد حجاب جمع آوری می کنم و بعد جوابهاشون رو پیدا می کنم. تا الان حدود50 سؤال رو با جواب جمع آوری کردم. تو هم می تونی کمکم کنی و هر سؤالی رو که به ذهنت میرسه رو برام ایمیل کنی.»

سارا: «من معلوماتم در مورد حجاب کمه. می خوام جواب سؤال های ذهنم رو درباره حجاب پیدا کنم. من محجبه نیستم. اما تا جایی که بتونم کمکت می کنم.»

نینا: «شاید سؤال هات همون هایی باشه که من دنبالشونم. خیلی خوبه که دنبال جواب می گردی. من هم دنبال سؤال می گردم پس می تونیم با هم همکاری کنیم.»

چرا باید بین زن و مرد دیوار و حائلی باشد؟

سارا: «پس بیا شروع کنیم سؤال اول، چرا باید بین زن و مرد دیوار و حائلی باشه؟ چرا زن باید خودش رو بپوشونه؟

نینا: «چرا نباشه؟ از نبودنش چه سودی حاصل شده؟!

مولوی در مورد وجود یه حائل یا یه دیوار بین زن و مرد شعر قشنگی داره که مفهومش اینه که مرد مثل آبه و زن مثل آتش. اگر بین آن ها دیواری نباشه آب غالب می شه و آتش رو خاموش می کنه اما اگه بین آن ها حائل و حجابی باشه یعنی آب را در دیگی بریزند و آتش در زیر آن دیگ روشن کنند؛ آن وقت آتش است که آب رو تحت تأثیر خودش قرار می ده و یواش یواش اون رو گرم می کنه و سراسر وجود اون رو تبدیل به بخار می کنه. این طوری نه تنها آتش از بین نمی ره بلکه وضعیت آب رو هم آتش مشخص می کنه.»

ص:66

آب غالب شد بر آتش از لهیب

زآتش او جوشد چو باشد در حجیب

چونکه دیگی حایل آمد آن دو را

نیست کرد آن آب را کردش هوا

سارا: «یعنی کنترل دست آتشه.»

نینا: «بله همینطوره، این زنه که دلبری می کنه و مرد رو در دام خودش اسیر می کنه و شکارچی قلب و دل مرد می شه. زن هم برای حفظ موقعیت خودش در برابر مرد، به این نتیجه رسیده که حیا بهترین تدبیره. چون از لحاظ جسمی نمی تونه در برابر مرد مقاومت کنه در نتیجه از نقطه ضعف مرد استفاده می کنه. حالا اگر این کارت سبز رو هم از دست بده و خودش رو راحت در اختیار شیر میدان بگذاره چی می شه؟

ویل دورانت در کتاب _لذات فلسفه_ می نویسد: «خودداری از انبساط و امساک در بذل و بخشش بهترین سلاح برای شکار مردان است. حیا، امری غریزی نیست بلکه اکتسابی است زنان دریافتند که دست ودلبازی مایه طعن و تحقیر است و این امر را به دختران خود نیز یاد دادند. زنان بی شرم فقط در موارد زودگذر برای مردان جذاب هستند. مرد جوان به دنبال چشمان پر از حیاست و بدون آنکه بداند، حس می کند که این خودداری ظریفانه از یک لطف و رقت عالی خبر می دهد.»(1)

این یه اسلحه برای زنه، مرد هم در ذات وجودش همین رو می خواد چیزی رو که راحت و رایگان به دست بیاره براش ارزشی نداره و خیلی راحت می زاره کنار و یکی دیگه از حراجی بر می داره._ آلفرد هیچکاک_ هم می گه: «من معتقدم که زن باید مثل فیلمی پرهیجان باشد بدین معنا که ماهیت خودش را کم تر نشان بدهد و برای کشف خود، مرد را به نیروی تخیل و تصور زیادی وا دارد.» باید زنان همیشه به همین روش رفتار کنند

ص:67


1- لذات فلسفه، ص.130

یعنی ماهیت خود را کم تر نشان بدهند و بگذارند مرد برای کشف آن ها بیشتر به خود زحمت دهد.»

_برتراندراسل_ هم می گه: «از لحاظ هنر، مایة تاسف است که به آسانی به زنان دست یابی و خیلی بهتر است که وصال زنان دشوار باشد بدون آنکه غیر ممکن گردد.»(1)

اما الان وصال دشوار که نیست هیچی، اصلاً معنای وصال هم از بین رفته است. عاشق و معشوقی و وصال جاش رو داده به بده وبستان.»

سارا: «دلایلت قانع کننده ست و با اون ها موافقم. قبلاً جمله ای از ویل دورانت خونده بودم: «آنچه بجوییم و نیابیم عزیز می گردد. زیبایی به قدرت میل بستگی دارد. میل با اقناع و ارضاء، ضعیف و با منع و جلوگیری، قوی می گردد.»(2)

اما این موضوع خیلی مطرح می شه که علت اصلی این انحرافات و چشم چرانی ها به خاطر نبودن آزادی و این ممانعت هاست. اگه زن و مرد آزاد باشن که هرطوری که می خوان بیرون بیان و با هم راحت باشن دیگه این قدر هرزگی و چشم چرانی و مسائل دیگه پیش نمیاد.»

آزادی جنسی و فروکش کردن نیاز

نینا: «بحث خوبیه. می تونیم با هم روی همین موضوع کار کنیم که آیا آزادی جنسی باعث فروکش کردن نیاز می شه یا نه باعث طغیان می شه؟ اثرات آن از لحاظ جنسی، روانی و اجتماعی چیه؟ این آزادی چه اثری رو خانواده و نسل داره؟

ص:68


1- زناشویی و اخلاق، ص26 و 36.
2- لذات فلسفه، ص133 .

می دونی این بحث مختص به ایران نیست. فروید پایه گذار علم روانکاوی معتقد بود آزادی غریزه جنسی ضروری است. بر فرض تو کشورهای دیگه که آزادی بیشتر دارن که البته بهتر به جای آزادی اسم اون رو بذاریم دربندی، مگه این مشکل حل شده؟

 نه، اگه قرار بود این غریزه با آزادی فروکش کن و مسئله زن برای مرد حل بشه، پس چرا هنوز آمار تجاوزات در دنیا لحظه به لحظه افزایش پیدا می کنه و امنیت زن ها روز به روز کمتر می شه؟

مثل آتش که هر قدر نفت بریزی شعله ورتر می شه. نمی تونی بگی که اونقدر نفت می ریزم تا ارضا بشه وخاموش بشه.

این عطش و آتش روحی هم همینطوره. تو مدل به مدل بهش ارائه کن باز تقاضاش بیشتر می شه و چیزه دیگه می خواد.

خوب آخر این شعله چیه؟ شعله ور شدن حس و عطش تنوع طلبی که دیگه این عطش رو با هیچ آبی نمی شه از بین برد. از یکی سیراب می شه و متوجه شخص دیگه، مدل دیگه و رنگ دیگه می شه.

وقتی که پوشش کنار بره و چشم مدل های مختلف رو ببینه ناخداگاه به سمت اون کشیده می شه.

دل برود، چشم چو مایل بود

دست نظر رشته کش دل بود

چشم از دیدن سیر نمی شه و دل هم دنباله رو چشمه. هر چی که چشم ببینه دل هم می خواهد حتی اگر خواستنش مضر باشه. حضرت علی(ع) می فرمایند: «وقتی که چشم مورد شهوت انگیز را ببیند فکر از توجه به عاقبت ناتوان است.»(1)

واقعاً این نگاه ها عواقب تأسف باری را به وجود میاره. اگر کسی بگه این قدر نگاه می کنم و دنبال خواهش های دلم می رم تا سیر بشم مثل اینکه بخواد توی

ص:69


1- غررالحکم، جلد 2، ص137.

آتش چوب بریزه و بگه این قدر چوب می ریزم تا خاموش بشه. خاموش می شه؟!

این عطش، هوس است و ارضاشدنی نیست. مثل فردی که مبتلا به بیماری استسقاست و همیشه تشنه ست. اگه مثل پادشاهان قدیم حرمسرا هم داشته باشه باز هم اگر زنی توجه اش را جلب کنه، می خواد. البته الان با این وضعیت حیا و عفاف، مردانی که نخوان پا روی هوسشون بذارن، حرمسرای آزاد دارن. قدیم یک خسرو پرویز و هارون الرشید به داشتن حرمسراهای بزرگ معروف بودن و حالا... .

آتش خانمان سوز

خوب عواقب این عطش چیه؟

سارا: «از بین رفتن علاقه ها»

نینا: «بله، فروپاشی خانواده ها، از بین رفتن صمیمیت و سردشدن زن و مرد از همدیگه، طلاق، به بی راهه رفتن غریزه جنسی، کودکان نامشروع، تجاوزات، هم جنس بازی، مشکلات بیش از حد ارضای جنسی، کودک آزاری و هزاران درد بی درمان دیگه!

آیا تحریکات در جامعه ای که حجاب واقعی وجود داره به اندازة جایی که زنان نیمه برهنه در آن حاضر می شن؟!»

سارا: «نمی دونم، اما ما هم همین مشکلات رو داریم!»

نینا: «منظورم ایران نیست البته اگرچه بهتر از جاهای دیگه ست اما حجاب ظاهریه و در بعضی موارد اصلاً نمی شه اسمش رو حجاب گذاشت چون از هر ترفندی برای جلب توجه و ایجاد تحریک استفاده می کنند؛ شاید اگر حجاب نداشته باشن کمتر جلب توجه کنند! یه آقایی که برای اولین بار اومده بود ایران

ص:70

می گفت که دختران ایرانی با این نوع پوشش و آرایش بیشتر باعث تحریک من می شن تا دختران و زنان بی حجاب کشور خودم.»

سارا: «ببین من آرایش و زیبایی رو دوست دارم و واسه دل خودم اینطوری می پوشم. دلم می خواد به روز باشم و هیچ قصد بدی ندارم و فکر نمی کنم باعث تحریک کسی بشم.»

نینا: «من مطمئنم که تو هیچ قصدی نداری اما از دل دیگران که خبر نداری. ما توی اجتماع زندگی می کنیم و دیگه دورة غارنشینی، هزاران ساله که تموم شده. همة افراد جامعه نسبت بهم مسئولیم. نمی تونم بگم من اینطوری دلم می خواد، من این مدل رو دوست دارم، زندگی اجتماعی یعنی ما. مطمئن باش نحوة پوشش و لباس و راه رفتنت یه نفر رو بیمار می کنه.

 ببین مثلاً من دو تا شیرینی دارم از نظر کیفیت و طمع و مزه یکسانن، اما یکی از اون ها رو با خامه دو رنگ، توت فرنگی، موز، شکلات و ترافل تزیین می کنم. دوست داری کدوم رو نگاه کنی و از دیدن کدوم لذت می بری؟»

سارا: «خوب معلومه، اونی که تزیین کردی!»

نینا: «پس چطور از مردان خلاف این رو انتظار داری؟ به نظرت مرد کدوم خانوم رو نگاه می کنه؟ اونی که خودش رو مثل شیرینی خامه ای درست کرده یا اونی که ظاهری پوشیده داره؟

 آیا این مرد به سمت مانکن های زیبا و آرایش کرده و طناز و خوش اخلاق با لباس های زیبا، که باهاش با عشوه و ناز حرف می زنن کشیده می شه یا به سمت چهرة تکراری و خستة زنش که روز سختی رو تو خونه با بچه ها و یا در محیط کار گذرونده؟ آیا می تونه به همسرش وفادار باشه و پایبند زندگی و مشکلاتش بمونه؟ آیا این انگیزه ایجاد نمی شه که وقت بیشتری را با این خانوم ها بگذرونه؟ زن خودش را با اون ها مقایسه نمی کنه؟ از زندگی دلسرد نمی شه؟ زمینة انحراف و طلاق به وجود نمیاد؟»

ص:71

سارا: «چرا، پیش میاد.»

نینا: «روزانه چقدر می شنویم که آقایی با خانومی آشنا شده و همسر قبلی رو طلاق داده یا زن و فرزند را تحت فشار قرار داده یا حتی کشته تا به معشوقة جدیدش برسه. با این وضعیت باز هم می تونیم بگیم همه آزاد باشن لباس و آرایش من ربطی به کسی نداره و من قصد انحراف ندارم؟

 نیازهای زن و مرد و قدرت اون ها واقعاً متفاوته.

ببین، مثلاً اگر مردی از قدرت جسمانیش به طور ناصحیح استفاده کنه و توی خیابون از پیش هر کی رد می شه یه چک بزنه به صورت اون چی می شه؟ همه اعتراض می کنن و به پلیس زنگ می زنن که این آدم دیوونه و روانی رو از خیابون جمع کنن. فرداش تموم روزنامه ها می نویسن و تلویزیون نشون می ده که این مرد راه می ره و به صورت مردم سیلی می زنه، اما وقتی زنی از قدرت زیبایی و دلبریش استفاده می کنه و از کنار هر مردی که رد می شه دل اون مرد را می لرزونه و سیلی محکمی به روح و روان اون می زنه که شاید عوارضش بسی بیشتر از آن چک باشه، هیچ اعتراضی وجود نداره و نباید وجود داشته باشه. مگه نه؟!»

سارا: «نمی دونم. نمی دونم.»

نینا: «باز هم می تونم بگم من واسه دل خودم اینطوری لباس می پوشم؟ البته تازه این قسمتی از عواقب این عطشه.»

سارا: «چرا قسمتی؟»

نینا: «بدبختی هنوز ادامه داره. حوصله داری یا می خوای بذاریم یک روزه دیگه؟»

سارا: «به نظرم بزاریم واسه یه جلسة دیگه. من باید فکر کنم.»

بعد از خداحافظی با نینا تمام مکالماتمون رو دوباره خوندم و روی جمله جمله اش فکر کردم؟! من همیشه به مامانم می گفتم من قصد انحراف

ص:72

ندارم و نمی خوام زندگی کسی رو بهم بزنم و یا کسی رو منحرف کنم من فقط می خوام شیک و به روز باشم و این مسئله به کسی ربط نداره. اگر کسی این قدر سست اراده ست چشم هاشو ببنده، چرا من خودم رو بپوشونم! لباس و آرایش من به کسی آسیب نمی رسونه.

چرا من این جوری فکر می کردم؟ چرا این قدر دلایل من بچه گانه بود؟ چرا عادت نکردم برای هر کاری فکر کنم و خوب و بد اون رو بسنجم؟ چرا همه کارها و تصمیماتم طبق خواستة دله نه خواستة عقل؟

ادامة گفت وگو با نینا

چند روز بعد دوباره با نینا قرار گذاشتم و بحثمون رو ادامه دادیم.

سارا: «روی حرف هات خیلی فکر کردم.»

نینا: «به نتیجه ای رسیدی یا نه؟»

سارا: «تا حدودی، اما دلم می خواد باز هم تحقیق کنم. بحثمون به اینجا رسید که این تازه قسمتی از مشکلاته.»

نینا: «مشکلات دیگه تحریک بیش از اندازة غریزة جنسی و تست هر نوع رابطه و لذت بردن از هرگونه وسایل مختلف سمعی، بصری و لمسی برای ارضا کردن این غریزه ست. افرادی هستن که می گن ما هر نوع رابطه ای رو امتحان کردیم، اما به هیچ وجه ارضا نمی شیم. از آن بدتر بی تفاوتی نسبت به جنس مخالفه و این بی تفاوتی وحشتناکه. هم جنس بازی و جایگزینی حیوان و زن و مرد مصنوعی به جای انسان هم ثمرة این بی تفاوتیه.

چون عطری که باید تو شیشه باشه تو فضا پخش شده و بوش عادی شده و دیگه حس نمی شه. انسان به دنبال چیز جدیدیه که نفس تنوع طلبش رو ارضا کنه و نتیجة اون انحراف از فطرت پاک انسانیه.»

ص:73

سارا: «یکبار تو یه مجله با یه زن خیابانی مصاحبه کرده بودن ازش پرسیده بودن بیشتر مشتری های شما مجرد هستن یا متاهل؟

 گفته بود همه جوره داریم. اما جدیدا اون ها فکر می کنن ما بازیگر فیلم های پرنو هستیم و خواسته های عجیب وغریب از ما دارن.»

نینا: «واقعیته. ذائقة جنسی افراد به علت عوامل تحریک کننده و تماشای فیلم های پرنو تغییر کرده و باعث شده مردها برای ارضای امیال جنسی خود به مکانی خارج از حریم خانواده هدایت بشن.

به نظرت کسی که درگیر چنین مسائلی هست می تونه خانواده ای رو هدایت کنه؟ چنین فردی ذره ای از آرامش رو حس می کنه؟ این انسان ها از نظر روانی چه حالتی دارن؟ این انسان، انسانیه که هدف از خلقتش خلیفه خدا بودن بوده؟ شاید از بعضی جهات از حیوان هم پایین تر باشه. چون حیوان هم برای غریزه اش حدی قرار می ده و این قدر به هم نوع خودش آسیب نمی زنه.

هدف حجاب و عفت هم جلوگیری از این بدبختی هاست. ولی متأسفانه همه متجدد شدیم! اسلام خواسته تا با حجاب حریمی بین زن و مرد به وجود بیاره تا هر زنی برای همسرش جلوه داشته باشه. اما متأسفانه بی حجابی این حریم ها و جلوه ها رو از بین برده و پایه و اساس خانواده را سست کرده.

سالانه چندین کنفرانس و جلسه در دنیا برپا می شه تا راه حلی پیدا کنند که کانون خانواده ها حفظ بشه، بی بندوباری کمتر بشه و امنیت زن ها بیشتر، اما راه حلی پیدا نمی کنن.

چون راه حل این مسائل و مشکلات، فقط حجابه و حیا. اما کو حیا؟ حتی سایه ای از حیا هم دیگه وجود نداره. اون ها روی هر راه حلی فکر می کنن بجز حجاب.

ص:74

حجاب محدودیت برای مرد

سارا: «آخه هیچ کی به این جنبه ها فکر نمی کنه. من خودم هم هیچ وقت فکر نمی کردم که بی حجابی می تونه اثرات بدی داشته باشه! به نظرم حجاب فقط یک جور محدودیت برای زن بود.»

نینا: «بله، من هم موافقم حجاب یک جور محدودیته اما نه برای زن بلکه برای مرد. وقتی که حجاب داری این تویی که تصمیم می گیری و مرد از لذت بردن و دیدن تو محروم می شه.

 اما وقتی که حجاب نداری یعنی برای مرد مجوز عبور صادر کردی. پس این مرده که با حجاب تو و با حدومرزی که تو براش مشخص می کنی، محدود می شه.»

سارا: «اتفاقاً بعضی مردها هم از این محدودیت ناراضی هستن.» یه آقایی می گفت: «حجاب نوعی بی احترامی و توهین به مرداست!»

نینا: «به نظر من احتمالاً روش نمی شده که بگه با حجاب راه هوس های منو می بندید!»

حجاب سد آزادی

سارا: «بله، حق باتوست. ولی نمی دونم چرا همه فکر می کنن که حجاب مانع آزادیه؟»

نینا: «سال ها رو این مسئله کار شده تا توی ذهن من و تو این افکار شکل گرفته. ما هم باید سال ها کار کنیم تا عقیده درست رو جا بندازیم.»

 اول، باید ببینی معنای آزادی چیه؟ آزادی فقط نداشتن حجابه؟! یا آزاد شدن هرگونه روابط و آزادی غریزة جنسی و باز کردن افسار این غریزه ست؟

ص:75

اگر آزادی بی امنیتی زن هاست، پس دیگه اسمش آزادی نیست. آیا واقعاً با این نوع آزادی، غریزة جنسی کنترل می شه، پس چرا تو کشورهایی که مهد هرگونه آزادی هستن تو هر شش دقیقه به یه زن تجاوز می شه؟

 چند وقت پیش خبرگزاری فرانسه اعلام کرد که یک سوم زنان در نروژ، آمریکا، هلند، زلاندنو مورد سوء استفادة جنسی قرار می گیرن. تازه طبق گفتة سایت RAINN، شبکه ملی بررسی تجاوز و آزار و زنای با محارم، قریب به 60 درصد از تجاوزات هرگز به پلیس گزارش نمی شه و از هر 16 متجاوز، 15 نفر حتی یک روز هم زندانی نمی شن.

 واقعاً علت ناامنی زن ها تو این کشورها چیه؟ آیا علتش عدم دسترسی به زنه؟ یا این آزادیه که باعث شده این غریزه طغیان کنه و سد رو بشکنه و اطرافش رو ویران کنه؟

بیش از صدساله که جهانیان می کوشند با ارائة طرح هایی مسئلة امنیت زنان را حل کنن. هر ساله سمینارها و کنگره هایی در سراسر جهان از سوی کارشناسان امور زنان برگزار می شه تا راه حلی برای این ناامنی و فروپاشی خانواده پیدا کنن. بعضی از روانشناسان و کارشناسان معتقدند زنان باید به کلاس های رزمی برن تا بتونن از خود دفاع کنن.

سارا: «آخه زن هر چی هم قوی باشه و کلاس رزمی بره باز هم توان مقابله با مرد رو نداره؟!»

نینا: «بله، اما راه حل دیگه ای پیدا نکردن.

طبق جدیدترین آمار، در آمریکا که سمبل آزادی و برابریه؛ آرمان شهری که زنان در آن امنیت دارن، شمار زن های آمریکایی که به منظور دفاع از خود اقدام به خرید اسلحه می کنن و در کلاس های تمرین تیراندازی شرکت می کنن رو به افزایشه. زن های غربی به طریقی خودشون رو در برابر پدید ه های شوم و ناامنی مسلح کردن.

ص:76

یکی از دوستانم که در یکی از دانشگاه های آمریکا تحصیل می کنه، می گفت که اگر کارم توکتابخانه زیاد بشه ومجبور باشم تا دیر وقت اونجا بمونم، باید به نگهبانی دانشگاه اطلاع بدم تا منو تا پارگینگ همراهی کنه!

البته، این وضعیت مختص به آمریکا نیست ناامنی در سراسر جهان روز به روز بیشتر می شه. همین تجاوزی که اخیرا در هند اتفاق افتاد، باعث چندین روز تظاهراًت و راهپیمایی شد و همه تظاهراًت کنندگان خواستار امنیت زن ها بودن. طبق گفتة خودشون این بزرگترین تظاهرات اعتراضی علیه خشونت بر زن ها بوده.      

واقعاً اگر در کشورهای آزاد چنین مسائلی وجود نداشت من خودم هم حجاب رو قبول نمی کردم و علت حجاب برام روشن نمی شد.

اون ها نمی دونن که اگر زن پوشش کامل داشته باشه بهترین اسلحه رو داره. چون به نظر من آتشی روشن نکرده که دامن خودش رو و هم نوعش رو بسوزونه. در این صورت احتیاج به دفاع نداره چون حجاب خودش وسیله ایه برای دفاع.

نگه داشتن حریم میان زن و مرد نکتة مرموزیه که زن می تونه از اون برای حفظ مقام، موقعیت و امنیتش در برابر مردان استفاده کنه.»

سارا: «آخه، زن چه آتشی می تونه روشن کنه؟»

نینا: «آتش تمایلات جنسی! وقتی زن با لباس و پوششی در اجتماع ظاهر می شه که جلب توجه می کنه و حجاب نداره باعث ایجاد هیجان های شدید در مردها می شه و این غریزه رو شعله ور می کنه. اون مرد یا باید دست به فساد و عیاشی و تجاوز بزنه و یا با تخیل و با حالت افسرده و پریشان زندگی بیمارگونه خودش رو ادامه بده. اما پوشش مناسب و نداشتن عشوه بسیاری از التهابات جنسی را از میان برمی داره و از تحریک مکرر مردان جلوگیری می کنه.

ص:77

چند روز پیش یکی از قانون گذاران انگلیس به نام _ریچارد گراهام_(1) در روزنامة _دیلی__میل _گفته بود: «به زنان بگویید اگر می خواهند مورد تجاوز قرار نگیرند دامن کوتاه و کفش پاشنه بلند نپوشند.»

آقای دیگری هم گفته بود: همان طور که تفنگ باعث قتل و قاشق وچنگال باعث چاقی می شه، دامن کوتاه و کفش پاشنه بلند هم باعث تجاوز می شه.

روزنامه _فاکس نیوز _هم مطلب جالبی در این باره نوشته بود که خانم ها! آیا می دانید انتخاب لباس شما مشخص می کنه که آیا مورد تجاوز قرار می گیرید یا خیر؟!»

سارا: «مطمئناً هیچ کس نمی خواد مورد اذیت و آزار قرار بگیره و از جون خودش سیر نشده اما علتش رو نمی دونه. یک سؤال، کفش پاشنه بلند چه خطری داره؟»

نینا: «طبق تحقیقات، کفش پاشنه بلند باعث راه رفتن گربه ای (Cat move) می شه که شهوت انگیزتره و شیوة حرکت کل بدن ازجمله لگن، ران ها، پاها، زانوها و حتی شانه ها رو تغییر می ده و حالت زنانگیه بیشتری رو ایجاد می کنه.

دانشمندان دانشگاه پورستموث(2) به این نتیجه رسیدن که زن ها با پوشیدن کفش های پاشنه بلند جذاب تر به نظر می رسن تا زمانی که از کفش های مسطح استفاده می کنن.»

سارا: «الان تو شبکه های ماهواره ای و سایت های اینترنتی این نوع راه رفتن، cat move، رو آموزش می دن. شاید بعضی ها به این علت کفش پاشنه بلند می پوشن تا قدشون بلندتر بشه و یا چون مده می پوشن!»

 نینا: «کسی که می خواد قدش بلندتر بشه و با مد بگرده یعنی می خواد جذاب باشه و این جذابیت رو نشون بده. خوب، هر پوششی یه واکنشی

ص:78


1- Richard Graham,UK lawmaker
2- Porthsmouth University

داره. یه خانوم آمریکایی که تازه مسلمان شده بود می گفت: «سلامت روح مرد و جامعه با نوع پوشش زنان ارتباط مستقیم و غیر قابل انکار داره.»

چرا بیشتر افرادی که در آمریکا و انگلستان مسلمان می شوند خانم هستند؟

نینا: «می تونی روی این موضوع هم تحقیق کنی چرا بیشتر افرادی که در آمریکا و انگلیس مسلمان میشن، خانم هستند؟ اگر واقعاً زن با حجاب محدود می شه و آزادیش رو از دست می ده پس چرا اون ها مسلمان شدن، به قول تو اون ها که همه جور آزادی و رفاه رو دارن؟!

چند تا از دوست هام تارا، رایکل، سوفیا و پاتر علت مسلمان شدنشون فقط حجاب و فرار از این آزادی بود.

پاتر واقعاً با مشکلات زیادی روبه رو شده بود. به قول خودش هر کاری که به ذهنت خطور کنه رو انجام داده بوده حتی یکی از اعضای سایت Play boy هم بوده. یک روز مؤسسه ای رو بهم معرفی کرد که بیش از چندین شعبه در سرتاسر جهان داره. در این مؤسسه زن ها به راحتی خریدوفروش می شن. زن ها رو مانند مانکن تو ویترین این فروشگاه می ذارن و برگة مشخصات آن ها رو (سن، وزن، قیمت و... ) روی دستشون می بندن تا خریدار به راحتی بتونه با مشخصات اون ها آشنا بشه و در صورت تمایل بخره.

اگر بخوای می تونم عکسش رو برات بفرستم.

بردگی مدرن

سارا: «باورم نمی شه. یعنی یه چنین چیزی آنقدر علنیه، دقیقاً مثل دوران جاهلیت که برده می فروختند؟!»

نینا: «از اون هم بدتره. این بردگی بردگی مدرن با شعار آزادیه.»

ص:79

قرآن جاهلیت دوران قدیم رو جاهلیت اولیه می گه و از جاهلیت دیگری هم خبر می ده که ما الان به آن جاهلیت ثانویه مبتلا شدیم. به قول _ویکتور هوگو_: «می گویند بردگی در اروپا از بین رفته است اما بردگی همچنان ادامه دارد و بر زنان تحمیل می شود و نامش فحشاست.»

امروزه دیگه به جایی رسیدیم که شاهد بنگاهای خریدوفروش و معامله جنسی در سراسر دنیا هستیم.»

سارا: «بنگاه خریدوفروش دیگه چیه؟»

نینا: «بنگاه خرید انسان. خریدوفروش زنان و کودکان یکی از سه تجارت مهم در دنیاست.

 این زنان و کودکان مورد استثمار و بهره کشی مختلف جنسی در روسپی خانه ها و کلوپ های رقص برهنه قرار می گیرن و بعضی هم مجبور به ازدواج اجباری، تکدی گری در خیابان ها، کار اجباری در خانه ها و کارخانجات و... می شن. نائب رییس کمیسیون حقوق بشر پارلمان اکراین گفته بود که ده ها هزار زن اکراینی در بسیاری از کشورها به ویژه در یونان، ترکیه، اسراییل، آلمان، بلژیک و هلند به برده سفید تبدیل شدن.

اگر خواستی می تونی روی این موضوع توی گوگل تحقیق کنی؛ مافیای انسان، تجارت سفید، خرید و فروش زنان و....»

سارا: «من واقعاً گیج شدم.»

نینا: «چند وقت پیش متنی رو خوندم که واقعاً داشتم منفجر می شدم؛ زنان روسی که توسط مردان سوئدی در استان های شمالی این کشور خریده می شن نه تنها جنسیت خود رو می فروشن بلکه باید خونه رو تمیز کنن و غذا هم بپزن!»

سارا: «وای خدای من، این فاجعه است!»

نینا: «این نهایت ابتذاله. این نتیجه و ثمرة شعار آزادیه!»

ص:80

خوش آزادی که از عفت بزاید

نه آزادی که عفت را زداید

نکوهیده زنانی از این ترانه

همه کردند آزادی بهانه

بدین هم نیز لختی برفزودند

همه زلف عبیر افشان زدودند

آزادی به چه قیمت؟ آیا اصلاً این آزادیه یا بردگی مدرنه؟ زنی که باید ملکه زندگی باشه به چه مرتبه پستی تنزل پیدا کرده! چقدر حقیر و خورد شده! این آزادیه؟!

طبق نظر فمینیست ها اگه زن تو خونه باش و ظرف بشوره و به امور منزل رسیدگی کنه خوار می شه و حقش پایمال شده اما اگر هم خودش رو بفروشه و هم کار منزل کنه به تمام حقوقش رسیده!

هدف حجاب حفظ آزادی زنه نه چیز دیگه.

_سالی کلاین _یه فیمینیست که می گه: «در حقیقت آنچه در سال های اخیر به دست آمده آزادی زنان نبوده بلکه مشروعیت بخشیدن به بی بندوباری مردان بوده است.» واقعاً هم همینطوره، زن ها با میل و اراده خودشون برای همة مردها حرمسرا درست کردن.»

سارا: «تمام حرف هات را با تمام وجود قبول دارم و لمسشون کردم ولی همة آدم ها که این قدر دقیق فکر نمی کنن شاید هم عادت کردیم که فکر نکنیم و کارهامون رو دل بخواهی انجام بدیم بعد هم مشکلی پیش اومد همش با خودمون می گیم این درد از کجا بوده؟!»

نینا: «آره. همین طوره.»

اندکی با تو بگفتم غم دل ترسیدم

که دل آزرده شوی ورنه سخن بسیار است

سارا: «خیلی دلم می خواد دربارة اهداف و نظریات فمینیست ها بیشتر با هم حرف بزنیم.»

نینا: «حتما، من امروز کلاس دارم. یکشنبه خوبه؟»

ص:81

سارا: «عالیه.»

بعد از حرف های نینا کلی فکر کردم. تو دنیا چه خبره؟ ما به کجا رسیدیم؟ من کجام؟

ص:82

گرفتن حق و حقوق زنان

قبل از اینکه با نینا در مورد فمینیسم صحبت کنیم یه چرخی توی اینترنت زدم.

 اطلاعات مختصری در مورد فمینیسم پیدا کردم. اینکه واژة فمینیسم اولین بار توسط شارل فوریه سوسیالیست قرن نوزدهم برای جنبش حقوق زن به کار برده شد. آثار سیمون دوبوار و ویرجینیا وولف در فرانسه و انگلستان روی این موضوع بسیار تأثیرگذار بود.

اندیشة برابری زن و مرد به قرن هفدهم بازمی گردد. حرکتی که از قرن هفدهم میلادی به نام حقوق فطری و طبیعی بشر آغاز شده و در قرن هجدهم، در فرانسه به ثمر نشست.

بنیان گذاران حقوق بشر، زن ها را به دیدة تحقیر می نگریستند. چنانکه _مونتسکیو_ نویسندة شهیر فرانسوی و از بنیان گذاران انقلاب کبیر فرانسه در کتاب _روح القوانین_ (1748) زنان را موجوداتی با روح های کوچک و دارای ضعف دماغی، متکبر و خودخواه معرفی می کند. در اعلامیه حقوق بشر هم که در سال 1789 در فرانسه به تصویب رسید، از برابری حقوق زن و مرد

ص:83

سخنی به میان نیامده است و در حقیقت باید آن را اعلامیه حقوق مردان دانست.

نهضت زنان، در قرن نوزدهم در فرانسه گسترش یافت و نام فرانسوی فمینیسم را به خود گرفت. جنبش فمینیستی در واقع نوعی اعتراض به مردسالاری آشکار حاکم بر اعلامیة حقوق بشر فرانسه بود.

دست یابی به حق رأی برای زنان انگلیس در سال 1918 یکی از جلوه های پیروزی فمینیسم بود و پس از آن فروکش کرد. برخی، دو دهة اول قرن بیستم را سال های خیزش موج اول فمینیسم می نامند.

پس از جنگ جهانی دوم و در سال 1945، نظریة برابری زن و مرد طرفداران بسیاری یافت و سرانجام برای اولین بار در اعلامیه جهانی حقوق بشر، که از طرف سازمان ملل متحد در سال 1948 میلادی منتشر شد، تساوی حقوق زن و مرد به روشنی و در سطح جامعة ملل مطرح شد.

با این حال، اعلامیة حقوق بشر که بر حقوق طبیعی و فطری تأکید می کرد، فاقد اعتبار حقوقی و ضمانت اجرایی بود. این امر موجب شد که از آن پس، معاهدات بین المللی که از اعتبار حقوقی بیشتری برخوردارند و مشخص تر به مسایل زنان توجه دارند، در دستور کار سازمان ملل قرارگیرند. از جمله این معاهدات می توان به کنوانسیون حقوق سیاسی زنان (1952) کنوانسیون رضایت برای ازدواج (1962) و کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان (1979) اشاره کرد. همچنین سازمان ملل، سال های 1976 تا 1985 را دهة زنان نامگذاری کرد.

بعضی از فمینیست ها، جنسیت فرد را تعیین کنندة حقوق او نمی دانند و معتقدند که سرشت زنانه و مردانه کاملاً یکسان است و تنها «انسان» وجود دارد، نه جنیست.

ص:84

حق رأی زنان

نینا ساعت ده آنلاین شد و حدود سه ساعتی با هم دربارة فمینیسم حرف زدیم.

سارا: «من در مورد فمینیسم توی اینترنت جست وجو کردم اما نفهمیدم که فمینیسم و کنوانسیون دقیقاً می خوان چی کار کنن؟»

نینا: «هدف این گروه برگرداندن حقوق از دست رفتة زنان و امنیت اوناست، حقوقی که قرن هاست از بین رفته. اما به بیراهه رفتن و مردها طوره دیگه ای حق زنها رو پایمال کردن و هنوز برگ برنده دست اوناست.

این بیماری خوب نمی شه چون دارو اشتباست و طبیب ناوارد و ناشی. فقط روز به روز بدتر می شه و طبیب هم یه داروی دیگه می ده که وضعیت را از قبل هم بدتر می کنه.»

سارا: «توی مطالب خوندم که زنان انگلیسی و آلمانی در پایان جنگ جهانی اول به حق رأی دست پیدا کردن، اما تو فرانسه و ایتالیا تا پایان جنگ جهانی دوم حق رأی نداشتن. حق رأی در اسلام چطور بوده؟»

نینا: «در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم تازه به زنان حق رأی داده شد و نیوزلند اولین کشوری بود که به زنان حق شرکت در انتخابات رو داد.

 در حالیکه 1400 سال پیش این حق به زنان مسلمان داده شده بود. روز غدیر که پیامبر(ص)، امیرالمومنین علی(ع) را به جانشینی خود انتخاب کردن همه مردان و زنان یک به یک با حضرت بیعت کردن.

پیامبر صلی الله علیه واله وسلم دستور دادند: «تا ظرف آبی آوردند و پرده ای زدند که نیمی از ظرف آب در یک سوی پرده و نیم دیگر آن در سوی دیگر قرار بگیرد تا زنان با قراردادن دست خود در یک سوی آب و قراردادن امیرالمؤمنین علیه السلام دستشان را در سوی دیگر با حضرت بیعت کنند؛ به این صورت بیعت زنان هم انجام گرفت.»

ص:85

می تونستن بفرماین همین قدر که مردها بیعت کردن کافیه و بیعت زنان هم مهم نیست وقت را تلف نکنین. اما فرمودند: «زنان هم بیایند و بیعت کنند.»

 اسلام اولین آیینی بوده که به زنان حق رأی داده است. در نظام اسلامی، زن حق تحصیل، حق کار، حق مالکیت، حق رأی دادن، حق رأی گرفتن، حق ازدواج، و... را دارد و البته بر خلاف فمینیسم تمام ابعاد را در نظر گرفته که ضربه ای به زن زده نشه.

به قول_ گوستاولوبون_: «فمینیست ها آمدند حق زنان را بگیرند و به آنها بدهند نه تنها نتوانستند حق را بگیرند بلکه فطرت زنانه را هم از زنان گرفتند و آن ها را زنانی مردنما ساختند.»

ص:86

فمینیسم و حق اقتصادی زنان

اشاره

سارا: «فمینیست ها می خواستن زن ها حق اقتصادی داشته باشن به همین خاطر گفتند که زن ها هم کار کنن.»

نینا: «می دونی علتش چی بود؟ وقتی ثروتمندان دیدن برای کار در کارخانه ها به نیروی کار نیاز دارن از سوی دیگر چون تعداد مردها پاسخگوی نیازشون نبود مردها هم به همین علت درخواست حقوق بیشتر را داشتن، سعی کردن زن ها رو از خونه بیرون بیارن و به سمت کار در کارخانه ها بکشن. زن ها هم با کم ترین میزان حقوق راضی به کار شدن و کارخانه را به کار خانه ترجیح دادن.

 زن ها کار در محیط سخت و خشن کارخانه و امر و نهی ها و فرامین بی چون وچرای رییس را با کارهای خانه و تبعیت از شوهر عوض کردن و به کسب درآمد کم و کار سخت راضی شدن.

 برنامة کودک بی خانمان پرین یادته زن ها و دخترها صبح می رفتن کارخانه و کار می کردن؟

چقدر رییس ها و سرکارگرها که مرد بودن بهشون دستور می دادن و با کوچک ترین اعتراض اخراج می کردن؟ الان هم وضعیت همون. در بیشتر

ص:87

مشاغل حقوق زنان کمتره. زن ها هنوز همان بی خانمان باقی موندن و بی خانمان واقعی شدن. چون خونة گرم خود را هم از دست دادن.

اونا نان آور خانه شدن و مردها نیمی از بار تأمین زندگی را به دوش زن ها گذاشتن و زن ها هم به اسم آزادی این مسؤلیت سنگین رو پذیرفتن.

 درحالی که دین اسلام، تمام نفقه و خرج زندگی را بر دوش مرد گذاشته. در کنوانسیون حقوق زنان، زن هم باید مثل مرد نیمی از مخارج زندگی و فرزندان را بپردازه.»

سارا: «مشکل اینجاست که زن که از سر کار بر می گرده باید سر راه بچه را از مهد بگیره، خرید هم بکنه. تازه وقتی که خسته و کوفته رسید خونه باید بره یه غذایی بپزه و خونه رو مرتب کنه و لباس بشوره و واسه یک روز کاری دیگه آماده بشه! آقا هم میاد خونه خسته ست. جلوی تلویزیون می شینه تا خانوم پذیرایی کنن.»

نینا: «بله، چون مرد خسته ست اما زن که خسته نمی شه!

چند وقت پیش نماینده کانادا در کنفرانس جهانی حقوق زنان برای اعتراض جلسه رو ترک کرد و در مصاحبه ای گفت: «من طرفدار زندگی و طرفدار خانواده هستم. من به شما می گویم که سند کنفرانس، مشکلات زنان را در نظر نگرفته است و تساوی ایجاد نخواهد کرد. در کشور من وقتی گروهی را به کار دعوت می کنند باید 50 درصد مرد و 50 درصد زن استخدام شوند اما متأسفانه بیش از 50 درصد از زنان را استخدام می کنند و مردان بیکار می شوند این در حالی است که من هم باید در خانه کار کنم و هم خارج از خانه و همسرم باید بیکار باشد پس این تساوی نیست. من به وطنم برمی گردم و سعی می کنم تفاوت بین زن و مرد را حفظ نمایم همان گونه که این تفاوت در خلقت وجود داشت.»

ص:88

اما مولامون حضرت علی(ع) می فرمایند: «زن ریحانه (شاخه گل) است و قهرمان نیست. پس در هر حال با وی مدارا کن و همراهی نیکو داشته باش تا زندگیت باصفا گردد.»(1) در جای دیگری فرمودند: «نباید بارهای سنگین را بر زنان تحمیل کنید.»(2)

وقتی به فردی تکلیفی خارج از توانش داده بشه در اصل به او آسیب روانی و جسمی وارد کردیم. جسم زن، روح زن توان کارهای سخت و خشن مردانه رو نداره.

می دونی چرا افسردگی زن ها دو برابر مرداست؟ مگه زن ها تو این قرون اخیر به حق و حقوق خود نرسیدن؟ مگه به آن آرامشی که برای اون جنگیدن نرسیدن؟ پس چرا هنوز افسردن و آرامش روحی ندارن؟ می دونی علت این افسردگی چیه؟»

سارا: «مردها حق زنها رو خوردن!»

نینا: «علت این افسردگی اینه که از زن ها حق و حقوقشان، فطرتشان، ذاتشان و تمام نیازهاشون رو گرفتن و اونا رو عقیم کردن. گفتن کار کن بدون داشتن هیچ احساسی، مرد باش و دیگه زن نباش، به گفتة مونیک ویتیگ: «هیچ کس زن به دنیا نمیاد.»(3)

 احساسات زنانه نداشته باش چون احساسات زنانه باعث خواری و حقارته، مادر نباش چون بچه داری یعنی کلفتی، همسر نباش چون شوهرداری یعنی اسارت و بردگی، آزاد باش چون حیا و عفت یعنی عقب افتادگی و ناحق شدن که حاصل این معجون افسردگی و خردشدن و ازبین رفتن زنه.

ص:89


1- الفقیه، ج 4، ص392.
2- غررالحکم، باب نساء، ص486.
3- مونیک ویتیگ: نویسندة نوشتار زنانه، این نوع نوشتار اصطلاحی در نظریه فمینیسم فرانسوی است که به متن عواطف و ناشناخته ها نزدیک تر است؛ یعنی تمام مسایلی که قرارداد اجتماعی را سرکوب می کند.

به گفتة _سیمون دوبوار _«آنچه زن را در قید بندگی نگه می دارد ازدواج و مادریست.» اگه زن ازدواج نکن و معشوقه باشه، کار کنه اما نه کار خانه، کار در اداره جات و بیرون و مادر نشه اون وقت به تمام حق وحقوق خودش رسیده.

این شعارها را به تدریج پخش کردن و زن به سمت اجتماع کشیده شد. کم کم زن نقش مادری و همسری خود را از دست داد و فعالیت های خانگی بی ارزش جلوه داده شد. روابط سرد و بی روح جایگزین روابط گرم و صمیمی شد. نقش مادری و فرزندپروری و همسری بی ارزش تلقی شد و جای آن روابط جنسی آزاد، مادر میانجی، ازدواج سهامی، فرزند خواندگی و ازدواج با همجنس مطرح شد. که در تمام این تئوری ها فقط زنه که آسیب می بینه و حقش پایمال می شه.

واقعاً با این شعارها لطمه جبران ناپذیری به زن ها وارد کردن. این افکار باعث اختلال در شخصیت زن، نگرانی و ناهنجاری های روحی و روانی، از هم پاشیدن خانواده ها، سرد شدن روابط و هزاران مسئلة دیگه شد. فمینیست در ظاهر مدافع حقوق زناست اما در باطن هیچ حقی برای زن ها نذاشته.

خانم وندی شلیت می گه: «چقدر خوش بختم که در عصر آزادی زندگی می کنم، این روزها یک دختر می توانه پزشک یا قاضی شود، در ارتش ثبت نام کند، به تیم بسکتبال بپیوندد؛ می تواند مدارج شغلی را طی کند، بچه های خودش را در مهدکودک رها کند هر قدر دلش می خواهد سقط جنین داشته باشد، گزینه های جنسی او دیگر محدود نیستند، روابط جنسی نامشروع برای وی امکان پذیر است، به طور خلاصه یک دختر می تواند هر کاری که دلش می خواهد انجام دهد، هر چه می خواهد بشنود، تنها یک استثناء وجود دارد، او نمی تواند زن باشد.»(1)

ص:90


1- وندی شلیت، نابودی عواطف ارمغان فمینیست، چاپ آمریکا

سارا: « الان موضوع این طور مطرح می شه که مثلاً زنی که سرکار نمی ره یا مدرک نداره یا عرضه اش رو و یا شوهرش اجازه نمی ده برای همینه که مونده خونه و داره بچه داری می کنه!»

نینا: «البته برای جا افتادن این افکار سال ها زحمت کشیدن. این افکار را قطره قطره به خوردمون دادن. ما هم با کمال میل نوش جان کردیم بدون آنکه پیش مرگی داشته باشیم. شاید در ایران حق انتخابی برای رفتن به سرکار و کار در منزل وجوداشته باشه اما در استرالیا حق انتخابی وجود نداره. زن باید برای امرار معاش خانواده کار کنه. از این بدتر موقعیت او در جامعه با توانایی کار کردنش سنجیده می شه.

زنی که سر کار نمی ره و خونه رو آماده می کنه و از بچه هاش مراقبت می کنه هم از نظر روحی ارضا شده و هم از نظر جسمی آسیب نمی بینه و هم برای بچه هاش یک محیط گرم و آرام فراهم کرده. سر کار رفتن دلیل بر برتری و توانایی بیشتر نیست. ارزش کار خونه و نگهداری و تربیت بچه و شوهرداری اگر از مشاغل بیرون با ارزش تر باشه کم ارزشتر نیست.

زنی از پیامبر (ص) خواست که در جنگ ها و جهادها شرکت کنه، حضرت اجازه ندادند و فرمودند: «جهاد زن خوب شوهرداری کردن است.» یعنی این کار مساوی با جهاد است؛ عرصة زندگی هم یک میدان جنگه و این میدان احتیاج به مدیریت و سرپرستی و مبارزه و فراهم کردن سنگر امن داره اما الان همه می خواهند بالاتر از کاری که پیامبر(ص) فرموده انجام دهند!

در این باره مطالعات زیادی انجام شده و اثرات کار زن در خانه بیان شده. می تونی توی اینترنت در این باره در سایت های انگلیسی تحقیق کنی، واقعاً به نتایج جالبی رسیدند.

ص:91

البته از سال ،1950 غرب مرحلة جدیدی رو آغاز کرده. در این مرحله برنامه ریزهای اجتماعی به جایگاه خانواده پی بردند و با اعلام سال خانواده می خوان به پیکر فرتوت خانواده حیاتی تازه ببخشن و زن را بار دیگه به آغوش خانواده برگردونن و زن بی خانمان رو با خانمان کنن!

 افسوس و صد افسوس که با این افکار و شعارهای جهانی نمی توان این معضل اساسی را حل کرد. این کار باید عملی بشه و فکر نمی کنم مردها اجازة چنین کاری را بدهند چون حقوقی را که چند قرن برای آن زحمت کشیدن رو از دست می دن.»

سارا: «نظر اسلام دربارة کار و تحصیل زن چیه؟»

نینا: «اسلام نه با کار زن مخالفه و نه با تحصیل زن. حتی از پیامبر اسلام حدیث داریم که طلب علم بر هرکسی واجبه. اما الان کار زن معمولاً باعث می شه به خانواده اش و خودش ضربه وارد بشه. قطعا خانومی که سر کار می ره بچه اش رو باید شخصی بزرگ کنه که علاقة مادری به اون بچه نداره. نه محبتش محبته و نه تنبیه اش کار ساز.

البته مشاغلی هم هست که وجود زن لازم و ضروریه. اما بعضی از مشاغل فقط اشغال جای یه مرده که خود این مسئله هم واقعاً مشکل ساز شده. مردها بیکار و زن ها شاغل. مردی که بیکاره دیگه نمی تونه تشکیل خانواده بده اما اگر زن بیکار باشه نه تنها اتفاقی نمی افته بلکه بسیاری از مشکلات هم حل می شه.»

سارا: «با این مساله موافقم الان بیکاری مردها واقعاً معضلی شده. من حتی با بعضی از رشته های دانشگاهی هم مشکل دارم. مثلاً مهندسی برق، مکانیک، معدن و... جنسیت اصلاً مطرح نیست فقط امتیاز مهمه. خیلی از دوست هام این رشته ها رو خوندن و جای یک پسر رو گرفتن و بعدش هم می گن ما به رشته مون علاقه نداریم و اصلاً نمی خوایم کار کنیم. فقط برای اسم و رسم که مردم بگن فلانی مهندسی داره، این رشته رو خونده. در

ص:92

صورتی که اگر یه پسر با دو نمره پایین تر جای اون ها می اومد صددرصد موفق می شد و کار خوبی هم پیدا می کرد.»

نینا: «بله همین طوره. تازه اگه یه پسر دیپلمه و یا با مدرک پایین تر بیاد خواستگاری می گن نه. ما فلان مدرک رو داریم.»

علت به وجود آمدن کنوانسیون حقوق زنان

سارا: «خوب برگردیم سر موضوع بحثمون، چه چیزی باعث شد کنوانسیون حقوق زن و فمینیسم به وجود بیاد؟»

نینا: «زن ها تا همین یکی دو قرن اخیر هیچ حق و حقوقی نداشتن، زن طفیلی وجود مرد بود و هیچ گونه حقوق مستقل و شخصی و انسانی نداشت. اصلاً زن موجودی نبود که به حساب بیاد، می گفتن زن از دنده چپ مرد به وجود آمده. در حالی که خداوند در قرآن می گوید شما را از نفس واحد خلق کردم.(1)

 زن از نظر اجتماعی مقام و جایگاهی در زندگی نداشت. در واقع کلفتی بود در خدمت شوهر و فرزندان او و مانند شیئی بود که مقام مادری و همسری او هم ارزشی نداشت. بنابراین اعتراض و واکنش زنان به چنین شرایطی کاملا طبیعی بود.

علامه طباطبایی می گوید: «رم جزو اولین مللی بود که قوانین مدنی را وضع نمود (حدود 400 سال قبل از میلاد) با این حال زنان را از موضوع قانون های انسانی خارج دید. ملتی که حقوق انسانی را برای مردان به بهترین شکل ممکن برای آن روزگار تدوین می کند، چنان سیطره ای به آنان در

ص:93


1- سورة نساء، آیة 1 .

عرصة خصوصی خانواده می دهد که در سایة آن می توانند با صلاح دید خود کمر به قتل همسر خویش نیز ببندند.»(1)

البته در ملل متمدن مانند چین، هند، مصر و ایران هم وضعیت از این بهتر نبود. زن ها در تمام تکالیف و وظایف شاق و شکننده با مردان شریک بودن، اما از حقوق آن ها برخوردار نبودن. علاوه بر آن که وظایف مختص، نظیر خانه داری و بچه داری و اطاعت از شوهر در همة اوامر نیز به عهدة اونا بود.

با این وصف اوضاع زنان نزد این ملل و طوایف، به هر حال، بهتر از وضعیت زنانی بود که در قبایل غیرمتمدن زندگی می کردن؛ چرا که دیگر به قصد خوردن گوشت آن ها، آن ها را نمی کشتند!»(2)

زنان حتی حق زنده بودن هم نداشتن یا گوشتشون رو می خوردن یا زنده به گورشون می کردن. واقعاً پیامبر اسلام زن رو زنده کرد و به همه آموخت که زن نیز مانند شما موجودیست مستقل، دارای حق و حقوق یکسان و محترم و ارزشمند.

حتی در اواخر قرن 17 میلادی در انگلستان برای خاتمه به ازدواج همسر رو می فروختند. چون طلاق بجز برای قشر بسیار ثروتمند عملاً غیر ممکن بود. این رسم این طوری بود که شوهر دست های زن رو می بست و طنابی به دور گردنش می انداخت و به میدون شهر می برد و او را به مزایده می ذاشت و به بالاترین قیمت می فروخت. البته این رسم در آمریکا، چین، نپال و آفریقا و... هم مرسوم بود.(3)

ص:94


1- محمد حسین طباطبایی، قضایا المجتمع و الاسر ة و الزواج.
2- همان.
3- Cawte, E. C. (1985), "Precise Records of Some Marriage Customs ", Folklore (Taylor Francis Ltd) http://en.wikipedia.org/wiki/Wife_selling_(English_custom)

واقعاً زن دارای هیچ حق و حقوقی نبود و با اشیاء و اموال مرد فرقی نداشت. به قول گوستاولوون مذهب اسلام بود که زن را از پست ترین وضع به بلندترین مقامات رساند.(1)

مثلاً در دین مسیحیت، مقام زن خیلی پایین بود. اگه به کتاب عهد جدید رجوع کنی با جملاتی روبه رو می شی که واقعاً تأسف باره. مثلاً زن برای مرد آفریده شده و خلقت مستقلی نداره و فقط وسیله ای برای مرده.

و نیز مرد به جهت زن آفریده نشد بلکه زن برای مرد (انجیل، اول قرنتیان فصل11، عبارت9)

شوهر سر زن است چنانکه مسیح نیز سر کلیسا (انجیل، افسسیان فصل5، عبارت 23)

ای زنان شوهران خود را اطاعت_ _کنید چنانکه خداوند را! (انجیل، افسسیان فصل 5، عبارت 22)

حتی نظر بزرگان مسیحیت هم دربارة زن وحشتناکه.

_ژان کریسوستوم قدیس_ می گه: «در میان تمام جانوران وحشی؛ زیان بار تر از زن وجود ندارد.»(2)

_توماس آکویناس_؛ پر آوازه ترین دانشمند مسیحی در قرون وسطی می گفت: «زن موجودی است ناقص عرضی؛ جنس مؤنث در واقع مذکری است که منحرف شده است؛ زن محتملاً نتیجه نقصی است در قوه تولید مرد.»(3)

فقط اسلام حق و مرتبه و ارزش واقعی زن را بیان کرد. اگر سری به کتاب های حدیثی بزنی می بینی که زن در اسلام دارای چه مقام و منزلتیه. پیامبر(ص)

ص:95


1- گوستاولوبون، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ص504 .
2- کتاب جنس دوم، ج1، ص159.
3- ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج4، ص1311؛ همان، ج1، ص159.

می فرمایند: «زنان را گرامی نمی دارد مگر انسان بزرگوار و به آنان اهانت نمی کند مگر شخص پست و بی مقدار.»(1)

_آندره میشل_ هم در کتاب خود از _آلیز بولدینگ_ تقدیر می کنه که در اثر عظیم خود به آمریکاییان نشان داده که قبل از آن که غرب از وحشیگری به درآید زنان، بدون آن که تحت حمایت مردان باشند، در تمامی دنیای اسلام درخشیدند و علمای مذهبی، دانشمندان، حقوق دانان و شاعرانی داشته اند.(2)

هدف کنوانسیون حقوق زنان

سارا: «حرف و هدف کنوانسیون حقوق زنان چی بود؟»

نینا: «هدف کنوانسیون برقراری تساوی کامل بین حقوق زن و مرد و رفع هرگونه تبعیض، یعنی برداشتن هرگونه تفاوت براساس جنسیت، البته آن ها هدفشان تساوی حقوق نیست بلکه تشابه حقوق است.»

چون تساوی حقوق وقتی برقرار می شه که هر یک از زن و مرد ازحقوق و تکالیف مناسب با ویژگی های تکوینی شان برخوردار بشن و تکلیفی بر آن ها تحمیل نشه که توان انجام اون را نداشته باشن.

 این دو موجود از نظر جسمی، روحی و طبیعی تفاوت هایی با هم دارند پس باید تکالیفشان هم متفاوت باشد. وجود این تفاوت ها و انتظار مسئولیت طبق آن تفاوت ها نه تنها ظلم نیست بلکه عین عدالت است. اگر غیر از این باشه حق یک نفر در اینجا ضایع و لطمه جبران ناپذیری بهش وارد می شه.

 طرفداران کنوانسیون می خوان این تفاوت ها را از بین ببرن و زن را شبیه به مرد کنن تا ظلم علیه زنان از بین بره. غافل از این که این عمل، زن رو از بین می بره نه ظلم علیه زن رو.

ص:96


1- نهج الفصاحه، حدیث 1520.
2- آندره میشل، جنبش اجتماعی زنان، ص 7 .

به گفتة _ژان ژارک روسو _: « شبیه شدن زنان به مردان باعث تسلط بیشتر مردان بر آن ها می شود.»(1) دقیقاً همان چیزی که الان اتفاق افتاده است.

 این که زن ها باید از هر جهت شبیه مردها بشن و از نظر وظایف و تکالیف بین آن ها تفاوتی نباشه، باعث افسردگی زن ها و مردها و نابودی خانواده می شه. بسیاری از متفکران غربی، واژگونی جنسیت را عامل مهم آسیب های اجتماعی و آسیب های روانی، مانند افسردگی، معرفی کرده اند.

 سارا: «یعنی چی می خوان زن رو شبیه به مرد کنن؟»

نینا: «یعنی این که به زن ها می گن شما چیزی از مردان کم ندارید شما هم باید مثل مردها بشین؛ کارکنید، آزادی جنسی داشته باشید، نفقه بدید، مسئولیت تامین هزینه بچه را برعهده بگیرید و چیز های دیگه.

 طرفداران این کنوانسیون حتی در رابطه با لباس خاصی که بخش های بیشتری از بدن زن ها رو نسبت به مردها بپوشونه معترض هستن و می گن این تبعیضه که زن ها مثل مردها لباس نپوشن.

آن ها حتی جلوگیری از جلوه فروشی زنان را مانع راحتی و آسایش اون ها می دونن، چون باعث می شه آزادی زن محدود بشه و تمایلات انسانی او ارضا نشه. تا جایی که طبق مادة شش کنوانسیون، روسپی گری قانونی و مجازات آن حذف شده و حتی قراره اون ها رو به عنوان کارگران جنسی بیمه کنند زیرا زن باید در کام جویی هم از مردان عقب نیفته.

خوب تو این کام جویی ها چه کسی به کام می رسه و چه کسی صدمه می بینه؟

چند وقت پیش توی اخبار شنیدم گروه فمینیست مستقل در گرجستان تظاهراًت کرده اند و خواستار این بودن که تبعیض موجود در مورد عادات و

ص:97


1- فمینیسم در آمریکا تا سال 2003.

آزادی های جنسی زنان برطرف شود و زنان گرجستان در این زمینه از آزادی و حقوق برابر با مردان برخوردار باشند.»

سارا: «مایة تاسفه!»

نینا: «در مورد کار هم همینطوره. نمی تونیم بگیم زن هر کاری رو انجام بده. اسلام مخالف با کار زن ها نیست، به شرطی که تمام زوایا در نظر گرفته بشه. البته با گفتة افرادی مثل _لنین_ هم موافق نیست که می گه «مادامی که نیمی از افراد جامعه مشغول امور آشپزخانه هستن جامعه به آزادی مطلوب نمی رسد.»

سارا: «قطعا بهتر است بگوییم مردان به آزادی مطلوب نمی رسن چون اگه زن ها مشغول امور زندگی بشن کل بار تامین زندگی بر دوش مردها می افته در نتیجه، آزادی اون ها تا حدودی محدود می شه.»

نینا: «کلاً اسلام نفقه را بر دوش مرد گذاشته. این وظیفه زن نیست که مخارج زندگی را تامین کنه. به نظر من این کنوانسیون حقوق مردانه نه زنان.»

ص:98

اسلام و حقوق زن و مرد

اشاره

سارا: «نظر اسلام در مورد حق و حقوق زن و مرد چیه؟»

نینا: «اسلام پایه گذار تساوی حقوق زن ومرده و با تشابه حقوق آن ها مخالفه. خداوند می گه شما هیچ فرقی با هم نمی کنید و ملاک برتری شما کارهای خوب و تقوای شماست.

}یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وً اُنثَی وَ جَعَلنَاکُم شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أکرَمَکُم عِندَ اللهِ أتقَکُم إنَّ اللهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ{ (سوره حجرات،آیة 13)

«ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبایل قرار دادیم تا یک دیگر را بشناسید؛ (این ها ملاک برتری نیست) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست. خداوند دانا و آگاه است.»

}أَنّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أو أُنثَی{ (سوره آل عمران، آیة 195)

«من عمل هیچ عمل کننده ای از شما را چه زن باشد و چه مرد ضایع نمی کنم.»

ص:99

}وَ مَن یَعمَل مِنَ الصّالِحاتِ مِن ذَکَرٍ أَو أُنثَی وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولَئِکَ یَدخُلُونَ الجَنَّهَ وَ لَا یُظلَمُونَ نَقِیرًا{ (سوره نساء، آیة124)

«هرکس عمل صالحی انجام دهد چه مرد باشد و چه زن در حالی که مومن باشد داخل بهشت می شوند و کم ترین ستمی به آن ها نخواهد شد.» همچنین در آیة 95 سورة نحل و آیات دیگری نیز این موارد را مطرح می کند.

حتی در آیة 35 احزاب تمام فضایل را برای مرد و زن یکسان بیان می کنه و به زنان اطمینان می ده که زن و مرد در پیشگاه خداوند از نظر قرب و منزلت یکسانند، مهم آنست که از نظر اعتقاد و عمل و اخلاق اسلامی دارای فضیلت باشن.

خداوند در این آیه با بیان ویژگی های مؤمنان و اساسی ترین مسائل، زن و مرد را در کنار هم مانند دو کفة یه ترازو قرار می ده و برای هر دو پاداش یکسانی قائل می شه.

}إِنَّ المُسلِمِینَ وَ المُسلِمَاتِ وَ المُؤمِنِینَ وَ المُؤمِناتِ وَ القانِتِینَ وَ القانِتاتِ وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادقَاتِ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابراتِ وَ الخَاشعینِ وَ الخاشِعاتِ وَ المُتصدِقِینَ وَ المُتَصَدقاتِ وَ الصَّائمِینَ وَ الصَّائِماتِ و الحافِظِینَ فُرُوجَهُم وَ الحَافِظاتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللهَ کَثِیرًا وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللهُ لَهُم مَّغفِرهً وَ أَجرًا عَظِیمًا{

«مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خدا و زنانی که از فرمان خدا اطاعت می کنند، مردان راست گو و زنان راست گو، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق گر و زنان انفاق کننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردانی که دامان خود را از آلودگی و بی عفتی حفظ می کنند و زنانی که پاک دامنند، مردانی که بسیار به یاد

ص:100

خدا هستند و زنانی که بسیار یاد خدا می کنند، خداوند برای همة آ ن ها مغفرت و پاداش عظیمی فراهم ساخته است.

البته تورات برعکس این مسئله رو می گه: ... در میان هزاران مرد می توان یک مرد خوب پیدا کرد اما در میان زنان یک زن خوب هم یافت نمی شود. (تورات، جامعه، فصل 7 ، عبارت 27و28)

طبق قرآن این تفاوت موجود در زن و مرد بدین خاطر است که همدیگر رو کامل کنند و در کنار هم آرامش بگیرند و توازن و تعادل در نظام هستی ایجاد بشه. نه اینکه مرد بهتر باشه یا زن. هیچ برتری نسبت به هم ندارن و این برتری و امتیاز وقتی ایجاد می شه که عمل یکی بهتر باشه نه چیز دیگر.

}وَ مِن أیَاتِهِ أَن خَلَقَ لَکُم مِّن أَنفُسِکُم أزواجًا لِّتَسکُنُوا إلَیهَا وَ جَعَلَ بَینَکُم مَّوَدَّهً وَ رَحمَه إِنَّ فِی ذَلِکَ لَأیَتٍ لِّقَومٍ یَتَفَکَّرُونَ{

 «و از نشانه های او این است که از جنس خودتان برای شما همسرانی آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکر می کنند. (سورة، روم آیة 21)

زن و مرد مکمل یکدیگرند و همانند لباس کمبودهای همدیگر را جبران می کنند.

 }... هُنَّ لِباسٌ لَّکُم وَ أَنتُم لِبَاسٌ لَّهُنَّ...{

«شما لباس آن هایید و آن ها لباس شما.» ( سورة بقره، آیة 187)

اگر ملاک زندگی رو همین دو آیه قرار بدیم دیگه نه حق مرد ضایع می شه و نه حق زن و زندگی می شه بهشت؛ همه چیز متعادل می شه. با ملاک قرآن نه زن ذلیل معنا داره نه شوهر ذلیل. هر دو می شن عبد و بندة خدا.

سارا: «من قبل از این که تحقیقم رو در مورد حجاب شروع کنم فکر می کردم این اسلام که حق و حقوق زن رو از بین برده و تمام اندیشمندان

ص:101

جهان دارن سعی می کنن این حق از بین رفته را زنده کنن و به زن مقام بدن.»

نینا: «اندیشمندان جهان سعی می کنند با در نظر گرفتن مزایا و منافع خودشون حق زن رو زنده کنن. اما با تمرکز روی یک حق زن، حقوق دیگرش را ضایع کردن.

فقط اسلامه که تمام جوانب روحی و جسمی زن رو در نظر گرفته و حق و حقوق او را کامل ادا کرده.

ولی دشمنان سعی کردن این حق و حقوق را از بین ببرن و اسلام رو دینی جلوه بدن که هیچ ارزشی برای زن قائل نیست.»

سارا: «نمی دونم چی بگم!»

نینا: «برات یه متن ایمیل می کنم. دربارة تساوی زن و مرده. نویسندش با قلمی قشنگ داستان تساوی رو نوشته. امیدوارم ازش استفاده کنی.»

سارا: «ممنونم.»

زنده باد تساوی

ایمیل نینا متن زیر بود:

ما به مردها گفتیم: «می خواهیم مثل شما باشیم.» مردها گفتند: «حالا که این قدر اصرار می کنید، قبول!»

و ما نفهمیدیم ناگهان چه شد که مردها این قدر مهربان شدن. وقتی به خود آمدیم، عین آن ها شده بودیم.

کیف چرمی یا سامسونت داشتیم و اوراقی که باید بهش رسیدگی می کردیم و دسته چک و حساب کتاب هایی که مهم بودند. با رئیس دعوایمان می شد و اخم و تَخممان را می آوردیم خانه و سر بچه ها خالی می کردیم.

ص:102

ماشین ما هم خراب می شد، قسط وام های ما هم دیر می شد. دیگر با هم مو نمی زدیم.

آن ها به وعده شان عمل کرده بودند و به ما خوشبختی های بی پایان یک مرد را بخشیده بودند. همة کارهایمان مثل آن ها شده بود فقط، نه! خدای من! سلاح نفیس اجدادی که نسل به نسل به ما رسیده بود، در جیب هایمان نبود.

 شمشیر دسته طلا؟ تپانچةٔ ماشه نقره ای؟ چاقوی غلاف فلزی؟ نه!

ما پنبه ای را که با آن سر مردها را می بریدیم، گم کرده بودیم.... همان ارثیه ای که هر مادری به دخترش می داد و خیالش جمع بود تا این هست، سر مردش سوار است. آن گلولة الیافی لطیفی که قدیمی ها بهش می گفتند عشق، یک جایی توی راه از دستمان افتاده بود. یا اگر به تئوری توطئه معتقد باشیم، مردها با سیاست درهای باز نابودش کرده بودند.

حالا ما و مردها روبه روی هم بودیم در دوئلی ناجوانمردانه و دیگر مهارتی که با آن مردهای تنومند را به زانو درمی آوردیم، در عضله های روحمان جاری نبود.

سال ها بود حسودی شان می شد. چشم نداشتند ببینند فقط ما می توانیم با ذوقی کودکانه به چیزهای کوچک عشق بورزیم.

 فقط و فقط ما بودیم که بلد بودیم در معامله ای که پایاپای نبود، شرکت کنیم. می توانستیم بدهیم و نگیریم. ببخشیم و از خود بخشیدن کیف کنیم. بی حساب و کتاب دوست بداریم.

 در هستی، عناصر ریزی بودند که مردها با چشم مسلح هم نمی دیدند و ما می دیدیم.

 زنانگی فقط مهارت آراستن و فریفتن نبود و آن قدیم ها بعضی از ما این را می دانستیم. مادربزرگ من زیبایی زن بودن را می دانست.

ص:103

وقتی زنی از شوهرش از بی ملاحظگی ها و درشتی های شوهرش شکایت داشت و هق هق گریه می کرد، مادربزرگ خیلی آرام می گفت: «مرد است دیگر، از مرد بودن مثل عیبی حرف می زد که قابل برطرف شدن نیست.»

مادربزرگ می دانست مردها از بخشی از حقایق هستی محرومند. لمس لطافت در جهان و ذات جهان لطیف، در انحصار جنس دوم است.

مادربزرگ می گفت: «کار زن ها با خدا آسونه. مردها از راه سخت باید بروند. راه میان بری بود که زن ها آدرسش را داشتند و یک راست می رفتند نزدیک خدا.»

 شاید این آدرس را هم همراه سلاح قدیمی مان گم کردیم.

 به هر حال، ما الان اینجاییم و داریم از خوشبختی خفه می شویم.

 رئیس شرکت به ما بن فروشگاه سپه داده و ما خیلی احساس شخصیت می کنیم ده تا نایلون پر از روغن و شامپو و وایتکس و شیشه شور و کنسرو و رب و ماکارونی خریده ایم و داریم به زحمت نایلون ها را می بریم و با بقیة همکارهای شرکت که آن ها هم بن دارند و خوشبختی، غیبت رئیس کارگزینی را می کنیم و ادای منشی قسمت بایگانی را درمی آوریم و بلندبلند می خندیم و بارهایمان را می کشیم سمت خانه.

چقدر مادربزرگ بدبخت بود که در آن خانه می شست و می پخت. حیف که زنده نماند ببیند ما به چه آزادی شیرینی دست یافتیم. ما چقدر رشد کردیم.

 افتخارآمیز است که ما الان، هم راننده اتوبوس هستیم هم ترشی می اندازیم.

مهندس معدن هستیم و مربای انجیرمان هم حرف ندارد. هورا ما هر روز تواناتر می شویم مردها مهارت جمع بستن ما را خیلی تجلیل می کنند.

ما می توانیم همه کار را با هم انجام دهیم، وقتی مردها به زحمت بلدن تعادل خودشان را ایستاده توی اتوبوس حفظ کنند، ما با یک دست، دست

ص:104

بچه را می گیریم با دست دیگر خریدها را و در حالی که گوشی موبایل بین گردن و شانه مان قرار دارد، کارهای اداره را راست و ریس می کنیم.

افتخارآمیز است دستاورد بزرگی است این که مثل هم شده ایم. فقط معلوم نیست به چه دلیل گنگی، یکی مان شب توی رختخواب مثل کنده ای چوب راحت می خوابد و آن یکی مدام غلت می زند!

 چون دست و پاهایش درد می کنند. چون صورت اشک آلود بچه ای می آید پیش چشمش. بچه تا ساعت پنج مانده توی مهد کودک... همه رفته اند و سرایدار مجبور شده بعد از رفتن مربی ها او را ببرد پیش بچه های خودش.

 نیمة گمشده شب ها خواب ندارد و می افتد به جان زن. اما مرد راحت است خودش است. نیمة دیگری ندارد. زن گیج و خسته تا صبح بین کسی که شده و کسی که بود، دست و پا می زند.

 مادربزرگ سنت زده و عقب افتادة من کجا می توانست شکوه این پیروزی مدرن را درک کند؟ ما به همة حق و حقوقمان رسیده ایم.(1)

ص:105


1- http://www.aftabir.com/discussion/topic/133

ص:106

همسفر

در جواب ایمیل نینا نامة نادر ابراهیمی رو به همسرش فرستادم. همیشه از این نامه خوشم می اومد:

 همسفر!

در این راه طولانی که ما بی خبریم

و چون باد می گذرد

بگذار خرده اختلاف هایمان با هم باقی بماند

خواهش می کنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا

مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم

و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد

مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم

یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را

و یک شیوه نگاه کردن را

مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه مان یکی و رویاهامان یکی.

هم سفر بودن و هم هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.

ص:107

و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است

 عزیز من!

دو نفر که عاشق اند و عشق آن ها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.

اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافی است.

عشق، از خودخواهی ها و خودپرستی ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.

من از عشق زمینی حرف می زنم که ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.

 عزیز من!

اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد.

بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.

بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم.

بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید.

عزیز من بیا متفاوت باشیم.

ص:108

هلن

اشاره

کاترین بهم ایمیل زد تا آدرس یه نفر دیگه رو که حجاب گذاشته بود، بهم بده و ازم خواست حتما باهاش تماس بگیرم چراکه داستان مسلمان شدنش هم جالب و هم با مشکلات زیادی همراه بوده.

به هلن ایمیل زدم و گفتم: «دارم دربارة حجاب و اسلام تحقیق می کنم. می تونی به هم کمک کنی؟ کاترین شما رو به من معرفی کرده.» اون هم با کمال میل پذیرفت و قرار گذاشتیم آنلاین با هم حرف بزنیم.

سارا: «کاترین به هم گفته بود که شما با مشکلات زیادی به خاطر مسلمان شدنتون روبه رو شدین. خیلی دلم می خواد بدونم چطور مسلمان شدید و حجاب گذاشتین؟

هلن: «من هیچ وقت فکر نمی کردم که مسلمان بشم و از مسلمان ها هم خوشم نمی اومد. کلاس کامپیوتر می رفتم توی کلاس چند تا مسلمان بودن و من از این موضوع ناراحت بودم.

 به شوهرم می گفتم: «من حالم از این ها به هم می خوره». شوهرم هم می گفت: «تو با اون ها چی کار داری؟ نمی خوای تموم عمر با اون ها زندگی کنی که! چند ماهی با هم همکلاس هستین.»

ص:109

توی این مدت خیلی کارهای اون ها رو زیر نظر داشتم برخلاف تبلیغات رسانه ها علیه اون ها که آدم های خشنی هستند، خیلی مهربون بودند.

 رفتارهاشون خیلی سنگین و با آرامش بود. اصلاً نمی دونم چطور اون تنفر به جذابیت تبدیل شد. دلم می خواست باهاشون ارتباط برقرار کنم. خلاصه بعد از یه مدت به دینشون علاقه مند شدم و اون ها برام کتاب آوردن و منو به چند تا مهمانی دعوت کردن.

 توی جمعشون اصلاً احساس غریبی نمی کردم. این ماجرا یک سال طول کشید. مطالعه می کردم و در جلسات مسلمان ها شرکت می کردم.

 شوهرم هم شک کرده بود من دیگه مشروب نمی خوردم و شب های یکشنبه باهاش به بار و پارتی نمی رفتم. آخه دیگه برام مفهومی نداشت، یعنی چی هر شب یکشنبه بریم و تا صبح برقصیم و مشروب بخوریم. دیگه نمی تونستم اون محیط کثیف و مردهای مست رو تحمل کنم.

 اون هم از این موضوع خیلی ناراحت بود اما به هیج وجه فکر نمی کرد که من بخوام مسلمان بشم.

 بالاخره من شهادتین گفتم و مسلمان شدم.

چند ماهی با شوهرم اختلافات شدیدی داشتم برای اون اصلاً قابل قبول نبود و به این امید بود که این یه بیماریه و من دوباره سلامتیم رو به دست میارم.

 اما من بیمار نبودم من تصمیم خودم رو گرفته بودم و این دین رو پذیرفته بودم.

 وقتی شوهرم دید که من مصمم هستم درخواست طلاق داد. دادگاه هم چون دین من به غیر از ارتدکس بود حضانت بچه ها رو به اون داد.

ص:110

خیلی برام سخت بود من شوهرم و بچه هام رو دوست داشتم یا باید اون ها رو ترک می کردم یا دینم رو کنار می ذاشتم. باورت نمی شه چقدر این تصمیم سخت بود.

 قرآن رو باز کردم آیة 129 سورة توبه اومد:

} فَقُل حَسبِیَ الله لا اِلهَ اَلا هُوَ عَلَیهِ تَوَکَلتُ وَ هُوَ العَرشِ العَظیم{

آروم شدم احساس کردم خدا داره باهام حرف می زنه و بهم می گه خدا برای تو کافیه به خدا توکل کن، خدایی که پروردگار عرش عظیمه. از چی می ترسی با من باش من تمام دنیا رو برای تو آفریدم.

چاره ای به جز بیرون اومدن از اون زندگی رو نداشتم. اون ها منو با این دین نمی خواستن. البته خیلی سعی کردم در کنارشون باشم؛ اما قبول نکردند.

کلی با خدا رازونیاز کردم، بچه ها رو به خودش سپردم و از اون زندگی اومدم بیرون. من راحت مسلمان نشدم اما خدا را با تمام وجودم احساس کرده بودم و نمی تونستم دینش رو انکار کنم. من تمام زندگیم رو از دست دادم تا خدا را به دست بیارم.

 خانواده ام هم منو طرد کرده بودند. مادرم معتقد بود این یک مرحله ست و من باید از اون خارج بشم. خواهرم هم که روانشناسه، مطمئن بود که من عقلم رو از دست دادم و باید بستری بشم. پدرم هم می گفت: «باید تا قبل از این که با دست خودم به درکات جهنم نرفتم، کشته بشم.»

روزی هم که حجاب گذاشتم آخرین روز کاریم بود.

تنها امیدم مادر بزرگم بود. از وقتی که طلاق گرفته بودم با اون زندگی می کردم. در کمال ناباوریم اون هم مسلمان شد. اما خیلی زود بعد از مسلمان شدنش فوت کرد.

ص:111

بعد از چند ماه، مادرم بهم زنگ زد و گفت: «من نمی دونم اسلام چیه؟ اما امیدوارم تو به آن پایبند باشی.» هنوز هم نمی دونم منظورش از این حرف چی بود.

البته دوستان مسلمانم خیلی بهم کمک کردند. برام کاری پیدا کردن. الان هم از زندگیم راضیم. می تونم بچه هامو یک بار در طول هفته ببینم.

 همة امید و آرزوم این که اون ها رو هم با دین اسلام آشنا کنم و مسلمان بشن و دخترم هم محجبه بشه. هر دفعه که اون ها رو می بینم سعی می کنم چیزی از دین بهشون بگم.»

سارا: «به نظرم خیلی انسان محکمی هستی من حتی یک لحظه هم نمی تونم خودم رو جای تو بذارم.»

هلن: «من این صبر و تحمل رو لطف و نظر خدا می دونم وگرنه از توان من هم خارج بود. بذاز برات یه داستان بگم.

دختری از مشکلات زندگیش به پدرش شکایت می کنه و می گه یه مشکلم حل می شه یکی دیگه شروع می شه. پدرش اونو برد توی آشپزخونه و 3 تا قابلمه آورد تو یکی هویج ،تو یکی تخم مرغ و توی یکی هم چند تا دونه قهوه ریخت و گذاشت روی شعله.

 بعد از نیم ساعت زیر همه رو خاموش کرد و به دخترش گفت ببین هویج نرم شده، تخم مرغ سفت شده اما دونه های قهوه هم آب رو تبدیل به کافه کردند و هم قوی تر و غنی تر شدن.

 حالا دخترم، تو زندگیت چه نقشی رو داری، یه هویجی که با مشکلات نرم می شی و استقامتت رو از دست می دی یا یه تخم مرغی که سخت می شی و قلب نرمت رو از دست می دی و یا مثل دونه های قهوه هستی که نه تنها استحکام خودش رو از دست نمی ده بلکه هرچی آب داغ تر می شه طعمش هم بهتر می شه؟!»

ص:112

سارا: «چه داستان قشنگی، فکر کنم من هویجم اما دوستام دارند بهم کمک می کنن که تبدیل به دونه های قهوه بشم. نظرت دربارة حجاب چیه؟ چطور متقاعد شدی که حجاب برای زن ضروریه؟

هلن: «اول که مسلمان شده بودم حجاب نذاشته بودم.

 به جز شوهرم هیچ کس از مسلمان شدنم خبرنداشت وقتی که حجاب گذاشتم دیگه همه فهمیدن من یه مسلمانم و همین مسئله باعث شد خیلی از دوستام رو از دست بدم.

البته برای من مهم نبود چون اینطوری تونستم دوستای واقعیم رو تشخیص بدم اونایی که چه بی حجاب و چه با حجاب من رو پذیرفتن. من خیلی راحت حجاب گذاشتم. چون دیگه از بی بندوباری خسته شده بودم و به نظرم حجاب واقعاً لازمه.

برای من حجاب فقط یک تیکه پارچه نیست بلکه به من احساس هویت می ده. بهم این حس رو می ده که من بردة جامعه نیستم و بطالت و پوچی که ما را احاطه کرده شامل من نمی شه. من این پوچی رو در بارها و جمعهامون حس کرده بودم.

 ما آدم ها معمولاً طوری زندگی می کنیم که جامعه از ما انتظار داره و این موضوع رو در نظر نمی گیریم که آیا این وضعیت برای ما سالم ومفید هست یا نه؟

 ما نباید بشینیم و ببینیم جامعه از ما چی می خواد، یه بار هم شده ببینیم خدا از ما چی می خواد، نمی شه؟!»

سارا: «شدنش که می شه اما....»

ص:113

درخواست کمک

من هم باید تصمیم خودم رو می گرفتم. ماهیت حجاب برام روشن شده بود، جواب تمام سؤال هام رو پیدا کرده بودم. سؤال هایی که همیشه دربارة اونا بحث می کردم و فکر می کردم حق با منه. چرا همة محدودیت ها برای زناست؟ چرا مردها آزاد باشن و زن ها پوشش داشته باشن؟ چرا به مردها نمی گن نگاه نکنید تا زن ها مجبور نباشن خودشون رو بپوشونن؟ چرا ما نباید مانند زن های غربی آزاد باشیم؟ اگر زن و مرد آزاد باشند مسئلة هوای نفس عادی می شه. چرا زن های اروپایی حجاب ندارن؟ چرا ادیان دیگه حجاب ندارن؟ چرا حجاب برای زن ها واجب شده؟ آیا این آزادی زن را محدود نمی کنه؟ چرا به روز نباشیم؟ مد و به روز بودن ضرورت زندگی منه و من نمی تونم اون رو کنار بذارم. آرایش زن ها ودخترها چه اثری روی جامعه داره؟ من دوست دارم در جامعه آرایش کرده حاضر بشم. من با طرز پوششم قصد ایجاد انحراف و فساد ندارم.

 اما دلم می خواست باز هم فکر کنم. خودم هم علت امروز و فردا کردنم رو نمی دونستم. رفتم توی چت رومی که همیشه می رفتم و یه پیغام گذاشتم. نوشتم می خوام حجاب بذارم اما نمی تونم. می دونم حجاب خوبه اما... .

آدرس ایمیلم رو گذاشتم و در ادامه نوشتم لطفا نظراتتون رو دربارة حجاب و اینکه چطور و چرا محجبه شدید برام بفرستید تا شاید من هم بتونم مثل شما تصمیم بگیرم.

هر روز یکی دو تا ایمیل دریافت می کردم. بعضی از ایمیل ها فقط یک خط بودند و بعضی هم یک داستان کامل که انشاءالله همه رو براتون می نویسم.

ص:114

ایمیل اول: بهانه

سارای عزیز سؤالت کمی منو گیج کرده. اگر مطمئن شدی که حجاب خوبه و لازمه پس چرا اما؟

 به نظر من تو دنبال بهانه می گردی. من یازده تا بهانه رو برات می گم و جوابش رو هم می دم. اگر علت و دلیلت غیر از این ها بود ماهیت حجاب از نظر علمی، اجتماعی، خانوادگی و دینی و تاریخی هنوز برات ثابت نشده. باز هم به تحقیقاتت ادامه بده تا به اطمینان صددرصد برسی. اما اگر بهانه ات جزو این هاست سعی کن خودت رو گول نزنی و این قدر دور خودت نچرخی و تصمیم عاقلانه ای بگیری.

بهانة اول: فکر نمی کنم حجاب ضرورت داشته باشه؟!

پاسخ: حجاب امر خداست. (سورة نور، آیة 51)

«آن مؤمنانند که چون به سوی حکم خدا و رسولشان بخوانند تا خدا میان آن ها حکم کند خواهند گفت که حکم خدا را شنیده و اطاعت می کنیم و رستگاران عالم به حقیقت این ها هستند.» (سورة لقمان، آیة15)

چطور می تونی بگی من به خدا اعتقاد دارم اما فرمانش را قبول ندارم. مطمئن باش که حکم خدا ضرورتی داشته که در قرآن آمده. اگر ضرورتی نداشت خدا اصلاً اون رو ذکر نمی کرد.

بهانة دوم: پدر و مادرم نمی ذارن و من نمی تونم از اونها نافرمانی کنم.

پاسخ: چطور می تونی از خدا نافرمانی کنی در صورتی که خدا تو و پدر و مادرت رو آفریده.

«و اگر پدر و مادرت تو را بر شرک به خدا که آنرا به حق نمی دانی وادار کنند در این صورت دیگر امر آن ها را اطاعت مکن ولی در دنیا با آن ها به شایستگی رفتار کن و پیرو راه کسانی باش که به سوی من آمده اند، بازگشت همه به سوی من است و من شما را از اعمالتان آگاه می کنم.»

ص:115

بهانة سوم: محیط کاریم اجازه نمی ده با پوشش اسلامی برم.

پاسخ: کارت رو عوض کن. رزق و روزی تو دست خداست. (سورة طلاق آیة 2و3)

«هر کس از خدا بترسد خداوند راه نجاتی پیش پای او می گذارد و او را از جایی که گمان ندارد روزی می رساند، هر کس به خدا توکل کند خدا او را کافی است. خداوند در انجام فرمان خود پایدار است و برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است.»

بهانه چهارم: هوا خیلی گرمه. می ترسم نتونم تحمل کنم. این شیطان که بهت می گه هوا گرمه. می خواد تو رو از گرمای قابل تحمل دنیا به گرمای غیر قابل تحمل جهنم هدایت کنه. (سورة توبه، آیة 81 )

«آنان را بگو آتش دوزخ بسیار سوزان تر از این هواست اگر می فهمیدید.»

بهانة پنجم: می ترسم مثل بعضی ها مدتی حجاب بذارم و بعد اونو بردارم.

پاسخ: اگر منطق حجاب را بفهمی و شیرینی ایمان را در دلت احساس کنی این کار را انجام نمی دی. چرا چیزی رو که مفیده مدتی انجام بدی و بعد بذاری کنار!

بهانة ششم: اگه حجاب بذارم شوهر پیدا نمی شه و کسی با من ازدواج نمی کنه.

اگر زیبایی تو باعث انتخاب او شده باید منتظر روزی باشی که زیبایی زن دیگری انتخاب بعدی اون باشه. با گذشت عمر این زیبایی از بین می ره این روح تو که باقی می مونه و دارای ارزشه. با کسی ازدواج کن که شخصیت تو را دوست داره و به روح با ارزش تو احترام می ذاره نه به ظاهر تو.

ص:116

شوهری که می خواد تو با این وضعیت در عموم حاضر بشی شوهر لایق و قابل اعتمادی نیست. چرا می خوای با کسی ازدواج کنی که نمی خواد فرمان های خدا را اطاعت کنی؟ عاقبت این زندگی مشخصه. (سورة نور آیة 31)

«هر کسی از یاد من غافل شود زندگانی تنگی خواهد داشت و در روز قیامت او را نابینا به محشر می آورم.»

بهانة هفتم: من نمی تونم زیبایی و نعمتی رو که خدا بهم داده پنهان کنم.

پاسخ: آیا این آیات یادت رفته که خدا بهت اجازه داده این نعمت و زیبایی رو به چه کسانی نشان بدی؟ (سورة نور، آیة 31)

«ای رسول! به زنان مومن بگو تا چشم ها و فروج و اندامشان را محفوظ بدارند و زینت و آرایش خود را جز آنچه قهرا ظاهر می شود بر بیگانه آشکار نسازند و باید سینه و برودوش خود را با مقنعه بپوشانند و زینت و جمال خود را آشکار نسازند جز برای شوهران خود و پدران و پدران شوهر و پسران خود و برادران خود و پسران برادران و خواهران خود و زنان خود و کنیزان ملکی خویش و اتباع از زن ومرد و یا طفلی که هنوز بر عورت و محارم زنان آگاه نیستند و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیورهای پنهان پاهایشان معلوم شود و ای اهل ایمان همه بدرگاه خدا توبه کنید باشد که رستگار شوید.» (سورة احزاب، آیة 59)

«ای پیغمبر! به زنان و دختران خود و زنان مومن بگو که خویشتن را به چادر بپوشانند که این کار برای اینکه به عفت شناخته شوند تا از تعرض و جسارت هوس رانان آزار نکشند بر آنان بسیار بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.»

امیرالمؤمنین علی (ع) می فرماید: کم ترین حق خداوند بر شما این است که از نعمت هایش در انجام گناهان یاری نگیرید. (نهج البلاغه، حکمت 330)

ص:117

بهانه هشتم: می دونم حجاب ضروریه، اما هر وقت خدا هدایتم کنه می پوشم.

پاسخ: مطمئنی که هنوز خدا با فرستادن قرآنش هدایتت نکرده؟! منتظری خدا چطوری هدایتت کنه؟

شاید تو هم مثل اقوام پیشین می خواهی فرشته ای نازل بشه تا دعوت خدا رو بپذیری! (سورة انعام، آیة 8)

«و گفتند چرا بر او فرشته نازل نمی شود و اگر فرشته ای بفرستیم کار تمام شود و دیگر لحظه ای به آن ها مهلت داده نخواهد شد.»

بهانه نهم: وقتش نیست من هنوز جوانم! پیرتر که شدم می پوشم.

پاسخ: چطور می تونی زنده بودنت رو تا فردا تضمین کنی؟ اگر بهت بگن می خوان با این کارت بهت گنجی بدن دوست داری این گنج رو توی پیری بهت بدن یا همین الان؟ این گنج رو الان که جوان و زیبا هستی بهت می دن. وقتی که پیر و فرتوت شدی دیگه جاذبه ای نداری. دیگه مسابقه تمام شده و از جایزه هم خبری نیست. (سورة حدید، آیة 20)

«بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است. همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو می برد، سپس خشک می شود به گونه ای که آن را زرد رنگ می بینی؛ سپس تبدیل به کاه می شود و در آخرت عذاب شدید است و (مؤمنان را) آمرزش و خشنودی حق نصیب است و بدانید که دنیا جز متاع فریب و غرور چیزی نیست.»

بهانة دهم: اگر حجاب بذارم انگشت نما می شم و مردم به من نگاه می کنن و من رو به گروه خاصی نسبت می دن.

پاسخ: چه چیزی بهتر از این که به حزب خدا نسبت داده بشی. (سورة مجادله، آیة 22)

ص:118

«هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند هرچند پدران و فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آن ها را تقویت فرموده و آن ها را در باغهایی از بهشت وارد می کند که نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن می مانند. خدا از آن ها خشنود است و آنان از خدا خشنودند. آن ها حزب الله اند. بدانید حزب الله پیروزان و رستگارانند.»

شیطان از طریق تو، بدن تو، موی تو و زیبایی تو قلب مرد رو وسوسه می کنه.

 تا کی می خوای از کارمندهای استخدامی تمام وقت شیطان باشی؟ وقتش نیست که خودت رو آزاد کنی؟ و از شرکت شیطان استعفا بدی و کارمند خدا بشی با مزایا و حقوق کامل؟! بیا برای رسیدن به بهشت سوار قطار توبه بشیم قبل از این که از ایستگاه ما بگذره؟ امروز بهش فکر کن قبل از این که دیر بشه.

بهانة یازدهم: اسلام در قلب منه، احتیاجی نیست که نشون بدم من مسلمانم. این یه رابطه بین من و خداست.

جواب: بله، این یک رابطه بین تو و خداست ولی این رابطه احتیاج به عمل داره. عاشق باید از خودش عملی نشان بده که مورد قبول معشوق قرار بگیره یا نه؟

اگه من به تو بگم من تو رو دوست دارم اما به حرفهات گوش نکنم تو باز هم منو دوست خواهی داشت و به محبت من اعتماد می کنی؟ با عمل صالح می تونی ایمانت رو به خدا ثابت کنی. اگه رابطه ای با خدا داری و خدا رو دوست داری خدا گفته: «بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید

ص:119

تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید و خداوند آمرزنده مهربان است.» (سورة ال عمران، آیة 31)

آیا بهانه هات غیر از این هاست؟!

 امیدارم این ایمیل بهت کمک کنه و مسیرت رو هرچه زودتر پیدا کنی تا به مقصود و معبود خودت برسی.

ایمیل دوم: کلید زندگی

بهت پیشنهاد می کنم حجاب رو یه وظیفة اجباری ندونی، چرا که حجاب کلیدیه که زندگیت رو روشن و راهت را مشخص می کنه.

ایمیل سوم: آیا کچلی؟

از چه می ترسی؟ از حرف مردم؟ اوایل مشکل اصلی من هم حرف دوست هام در مدرسه و حرف های مردم در کوچه و خیابون بود و بعضی وقت ها واقعاً تحملش برام سخت بود.

از من سؤال هایی می پرسیدند که متلک و جملات تمسخرآمیز بود. از من می پرسیدند کچلی؟

 حمام هم با همین حجاب می ری؟

 موقع خوابیدن هم این باید سرت باشه؟

پدرت مجبورت کرده که با این وضعیت بیای بیرون؟

 آیا زیر لباست بمب گذاشتی؟

 جزو گروهک طالبانی؟

دوباره کجا رو می خواین منفجر کنین؟

 می تونی نفس بکشی؟

 خفه نمی شی؟

ص:120

بیچاره ها حتما باید 14 سالگی ازدواج کنین و بعدش هم 6 تا بچه بزرگ کنین.

 واقعاً خوب راهی یاد گرفتی دیگه لازم نیست لباس بخری؟

از نگاه های مردم هم خیلی اذیت می شدم. انگار که از من می ترسیدن. مثلاً تو آسانسور، اول به دقت نگات می کنن و بعد یه کم عقب تر می رن و دعا می کنند که آسانسور بین طبقه اول و دوم منفجر نشه.

دلم می خواد به اونا بگم، حداقل اگر نگاه می کنید، سعی کنید غافلگیر نشید. من تروریست نیستم و با کارهای اوناهم هم موافق نیستم.

اگر تروریست ها ادعا می کنن مسلمانند دروغ می گن چون اسلام کشتن افراد بی گناه را ممنوع کرده و به هیچ کس چنین حقی نداده. دین من دین صلح و آرامشه از من نترسید. من هم آمریکا را دوست دارم. آمریکا وطنمه.

نمی دونم چرا احساس می کنن اگر کسی حجاب داشته باشه جزو انسان های کودن و عقب افتاده ست و هیچی بلد نیست.

حجابی که من گذاشتم سرم را پوشانده نه مغزم رو!

 من هم دارای هوش و ذکاوتم شاید هم از شما بیشتر. من هم مثل شما شنا می رم، تنیس بازی می کنم با دوست هام جک می گیم. من هم می خوام به دانشگاه برم. پدر و مادرم هم در دانشگاه تحصیل کردند. پدرم، من و مادرم را نمی زنه. پدرم به مادرم احترام می ذاره، در کارهای خونه بهم کمک می کنن و من رو مجبور به حجاب نکردن.

من هم مثل شما لباس می خرم. حجاب من مانع پوشیدن لباس های زیبا نیست. من هر چیزی که دوست داشته باشم و به روز باشه می خرم و می پوشم.

بعضی ها از من می پرسن دوست نداری دوباره احساس زیبایی کنی؟ ناراحت نیستی از این که دوست پسر نداری؟!

ص:121

من همین الان هم احساس زیبایی می کنم. من فقط زیبایی هام رو از چشم مردها مخفی کردم.

این جذابیت و زیبایی زن نیست که مردی به او علاقه مند می شود بلکه ارضای نیاز اون مرده که اونو به سمت زنی می کشه. و بعد از ارضاشدنش دیگه خبری از اون و زیبایی زن نیست. پوشش زیبایی من رو کم نمی کنه بلکه از زیبایی من محافظت می کنه.

من زمانی احساس ناراحتی می کنم که با پسری دوست شوم و بعد از مدتی با شخصی دیگر دوست شوم ویا همزمان با چندنفر. این برای من غم انگیز و اسفناکه.

 من نمی خوام یه دختر نوجوان مصرف شده باشم که چندین بار به زباله دانی انداخته شده و دوباره بازیافت شده.

من به هیچ وجه از وضعیتم ناراحت نیستم بلکه بسیار خوشحالم که این راه رو انتخاب کردم. دلم می خوا د به اونا بگم همان طور که حجاب و نداشتن دوست پسر برای شما خوشایند نیست و ناامیدکننده ست برای من هم وضعیت شما ناراحت کننده ست.

سارای عزیز، امیدوارم تو هم از حرف ها و نگاه های مردم نترسی و بتونی محکم و استوار روی عقیدت بایستی و تصمیمی قاطع بگیری.

ایمیل چهارم: تسلیم

نام زیبای این دین اسلام است یعنی تسلیم. تسلیم کی؟ تسلیم خدا.

 ما برای خوشایند دیگران لباس می پوشیم یا خدا؟خدا چی خواسته؟ نگو من چی می خوام، دلم چی می خواد، مردم چی می خوان فقط بگو خدا، همه چیز درست می شه.

ص:122

ایمیل پنجم: اسکن مغزی مردان

همیشه از خودم می پرسیدم چرا خدا می خواد که زن ها حجاب داشته باشن؟

خدا که احتیاج نداره برای خدا چه فرقی می کنه که من باحجاب باشم یا بی حجاب. پس باید پشت این فرمان الهی یه دلیل منطقی وجود داشته باشه.

 به این نتیجه رسیدم دلیل این درخواست خدا از زن ها به خاطر نگرش مردهاست. از زمان های اولیه مردها به زن ها به چشم یه وسیلة جنسی نگاه می کردند که هر وقت احساس خستگی، افسردگی و کسالت داشتند از اون استفاده می کردند.

 البته، این نتیجة تحقیقات _سوزان فیسک_، روانشناس دانشگاه پرینستون(1) است. اسکن مغزی 21 مردی که در این آزمایش شرکت کرده بودند نشون می داد مردها وقتی با زن هایی که لباس کمتری پوشیدن روبه رو می شن قسمتی از مغزشون که به دستگاه وصل بود روشن می شد.این موضوع دال بر این بود که مردها زن رو وسیله ای برای ارضای نیازشون می بینن.

همچنین دکتر_ چارلز ریسون_(2)، کارشناس سلامت روانی می گه: «زنان باید آگاه باشند که وقتی لباس تحریک کننده می پوشند چگونه ادراک می شوند. مردان نیز نباید اجازه دهند که احساسات جنسی غیرشخصی ایجاد شود، البته بیشتر مردان به علت جذبه جنسی انتخاب احمقانه ای انجام می دهند.»

بنابراین برای این که روابط سالم در جامعه حفظ بشه زن ها باید پوشش داشته باشن. تا چنین افکار و رفتارهایی نشئت نگیره.

 _فادل سلیمن_(3) معتقد است: «زن باید به گونه ای لباس بپوشد که با وی مانند یک شهروند نرمال رفتار شود چون مردان به طور کلی زنان را یک شیء جنسی می بینند.»

ص:123


1- Susan Fiske and a team of researchers at Princeton University
2- Charlz Reison
3- Fadel Soliman

طبق تحقیقات دانشگاه کمبریج 75 درصد افرادی که تو لندن تازه مسلمان می شن خانم ها هستن. فادل سلیمن معتقد است: «علت آن این است که زنان در اسلام آزادی خودشان را پیدا کرده اند. آزادی از ظلم مردانی چون کریستین دیور، گوچی، پیرگاردین و مردان بسیار دیگری که تصمیم می گیرند و طراحی می کنند که زن ها چه بپوشند. کدام قسمت از بدنشان را بپوشانند و کدام قسمت را نپوشانند. اما اسلام به طور واضح بیان می کند که زن نباید تبدیل به شیء پستی برای لذت مردان شود و اینگونه مورد استفاده قرار بگیرد.»

برای من نگاه مردها سخت بود وقتی که احساس می کردم اون داره با نگاه کردن به من، تن برهنه من رو تو ذهنش تصور می کنه. اما حالا دیگه کنترل دست منه. من مشخص می کنم که چی رو ببیننه.

زن وسیله نیست و دارای مقام و شخصیته. دوست عزیز می خوام این رو بگم. زن با پوشش خود اعلام می کنه که دارای شخصیت، هویت و استعداده. من تکه گوشتی نیستم که آمادة مصرف برای هر کسی، هر جایی و هر زمانی باشم.

ص:124

درک مردان از پوشش زنان

اشاره

بعد از این که ایمیل این خانوم رو خوندم. یاد مطلب آقایی در سایت افتادم. اون آقا نوشته بود:

«وقتی زنی لباس باز و برانگیزاننده می پوشد، تنها پیامی که مرد دریافت می کند این است که او دنبال رابطه جنسی است. البته دلایلی که ممکن است یک زن لباس جذاب بپوشد، می تواند کاملاً متفاوت باشد. ممکن است فقط به این دلیل چنین لباسی پوشیده است که تصور می کند بسیار روی مُد و زیبا است.

اما وقتی یک مرد، زنی را در لباس تنگ و محرک می بیند، اتوماتیک وار تصویر زنی برایش نمودار می شود که دوست دارد رابطه جنسی داشته باشد. به همین دلیل به عنوان یک ابزار جنسی به او نگاه می کند و دیگر قادر نخواهد بود با عنوان دیگری با او رابطه برقرار کند.

درواقع، زنانی که مردها را به چشم چرانی متهم می کنند با پوشیدن لباس های باز پیامی کاملاً متفاوت می فرستند. یک مرد هر چقدر هم که قوی و مقاوم باشد، نمی تواند در برابر تن برهنه مقاومت کند. هیچ مردی در

ص:125

ذهنش استدلال نمی کند که ممکن است دلیل پوشیدن چنین لباسی این باشد که به نظر آن زن آن لباس زیبا و مُد روز است.

ذهن مرد این طور کار می کند که اگر زنی به دنبال این است که احترام مردان را جلب کند، باید طوری خود را به آن ها نشان دهد که آن ها با شخصیت او ارتباط برقرار کنند نه با بدن او. زنی که لباس های باز و محرک می پوشد غیرمستقیم به مردان می فهماند که به او به عنوان یک ابزار جنسی نگاه کنند، نه چیز دیگر.

مردان هم در این مورد مقصر نیستند، آن ها مخلوقاتی شدیداً دیداری هستند که فقط به دنبال کوچکترین محرک در جوانب جنسی هستند.

واقعیت این است که اکثریت مردان به دنبال زنی هستند که شخصیتی قوی با سیستم ارزشی خوب داشته باشند. البته دوست دارند زنانی که لباس های باز و برانگیزاننده می پوشند را هم چشم چرانی کنند اما هیچ وقت چنین زنی را به عنوان شریک زندگی خود انتخاب نمی کنند، آن زن برای آن ها فقط یک ابزار برای تخیلات جنسی است.

زنی که متین و موقر لباس می پوشد و سعی نمی کند توجه مردی را به بدن خود جلب کند، اتوماتیک وار احترام شگرفی برای خود بین مردان ایجاد می کند. برای مردان کنار چنین زنی بودن همواره توام با آرامش است.

بیشتر مردان ارزش های عمیقی دارند و سعی می کنند همان ها را در زنان خود پیدا کنند. وقار، مایة جذابیت زنان است و بیشتر مردان این خصوصیت را در زن رویاهایشان می بینند.»

ص:126

تحقیقات سوزان فیسک، روانشناس آمریکایی دربارة پوشش

بعد از این ایمیل، دربارة سوزان فیسک و نظریاتش تحقیق کردم. مقاله ای در این زمینه پیدا کردم که برام جالب بود؛ چگونه می توان ثابت کرد که زنان محجبه احساس امنیت و احترام می کنند.

در یک آزمایش، به مردان چند عکس زن با پوشش متفاوت نشان داده شد تست های حافظه مغز روی مردان نشان داد، با وجود این که هر عکس را فقط چند صدم ثانیه دیده اند بیشتر آن ها تصویر خانم هایی که دو تکه پوشیده اند را به خوبی به خاطر می آوردند.

سوزان فیسک روانشناس آمریکایی و تیم همکارانش در دانشگاه پرینستون روی چند مرد، اسکن و ام آر ای انجام دادند و به آن ها چندین عکس نشان دادند. بعضی از عکس ها شامل زنان پوشیده بود و بعضی عکس زنانی بود که لباس کمتری پوشیده بودند. آن ها به این نتیجه رسیدند مردان به زنانی که لباس کمتری پوشیده اند پاسخ قطعی می دهند.

طبق گفته _سیکارا دل امر_(1)، هرچه پوشش زنان کم تر باشد احتمال روشن شدن قشرکرتکس پیش حرکتی و شکنج گیج گاهی خلفی میانه بیشتر است. این ها قسمت هایی از مغز هستند که به استفاده از ابزار، انجام مهارت های دستی و ترغیب عملیات مربوط می شود.

فیسک، در جلسات سالانة کنگرة آمریکا که در شیکاگو برپا شد اعلام کرد مردان وقتی که با عکس زنان نیمه عریان روبه رو می شوند سریعاً فکر می کنند که چگونه عملی روی این بدن ها انجام دهند. واکنشی که به این عکس ها نشان می دهند مانند واکنشی است که به اشیاء نشان می دهند.

ص:127


1- Cikara , Dell Amore

همچنین فیسک و همکارانش نگرش رفتار خصومت آمیز را روی مردان آزمایش کردند و به این نتیجه رسیدند افرادی که حالت خصمانه بیشتری دارند، زمانی که عکس های مستهجن می بینند، فعالیت قسمت هایی از مغز که به ملاحظة افکار و احساسات دیگران مربوط است کم می شود. بین دیدن فیلم ها و عکس های مستهجن و اِعمال خشونت علیه زنان، از جمله تجاوز و خشونت های جنسی ارتباط مستقیمی وجود دارد.

همچنین سیکارا، فارغ التحصیل دانشگاه پرینستون که در این تیم تحقیقاتی فعالیت داشت، افزود: «مردان این گونه که به عکس های نیمه عریان زنان می نگرند به همسران و خواهران و مادر خود نمی نگرند.»

 علاوه بر این، در این آزمایش فعل هایی که برای زنانی که پوشش بیشتری داشتند به صورت سوم شخص استفاده می شد. مثلاً او گرفت، او گفت و... که به نظر فیسک این نشان می دهد که مردان به زنانی که پوشش بیشتری دارند به عنوان شیء نگاه نمی کنند. پوشش بیشتر، احترام بیشتر را به همراه می آورد. زنانی که پوشش مستهجنی دارند از بعد انسانی پایین تری نگریسته می شوند.

طبق نظر فیسک، نتیجه این مطالعات برای زنان بسیار کاربردی است، به خصوص در محیط کار.

پیتر گلیک پروفسور دانشگاه لاورنس(1) در تحقیقات خود دربار ة مسائل جنسی به این نتیجه رسید زنانی که در محیط کار لباس و ظاهری تحریک کننده دارند از نظر همکاران افرادی کم هوش تر و بی صلاحیت هستند. طبق سایت(2) Diversity jobs، تحقیقات گلیک همچنین بیان می کند که زنان دارای مشاغل بالاتر و مهم تر لباس پوشیده تری بپوشند تا احترام همکاران خود را کسب کنند.

ص:128


1- Pteter Glic , Lawrence University professor
2- www.diversityjobs.com

_به گفتة چورجالی_(1) در جنگ عراق و بوسنی، سربازانی که جنایت های بی رحمانه مرتکب می شدند اغلب افرادی  بودند که مصرف کنندة منظم پرنوگرافی بودند و حتی با هدف تقویت روحیة خود برای کشتن افراد این صحنه ها را می دیدند.

همچنین فیسک در روزنامة دیلی پرینستونین بیان داشت: «دیدن تلویزیون و فیلم های ناپسند طبیعی نیست. شما باید از اثرات این صحنه ها بر روی افراد آگاه باشید. این صحنه ها روی نحوة تفکر افراد دربارة زنان اثر می گذارد.»

ایمیل ششم: حجاب تغییر دیگران

حجاب، تو رو تغییر نمی ده، بلکه دیگران را تغییر می ده، نگاه و رفتار اونا رو تغییر می ده و جلوی سرایت بعضی از امراض اونا رو می گیره. محکم باش و همیشه به خاطر داشته باش که چرا حجاب گذاشتی.

 من مد رو دوست دارم و عاشق پوشش به روز هستم. حجابم باعث نشده که نتونم به روز باشم. من خوب لباس می پوشم، اما خودم رو در معرض دید همگان نمی ذارم.

من همیشه نامة چارلی چاپلین به دخترش رو برای خودم تکرار می کنم.

«دخترم هیچ کس و هیچ چیز دیگری را در این جهان نمی توان یافت که شایستة آن باشد که دختری ناخن پایش را به خاطر آن برهنه کند. من پیرمردم شاید که حرف های خنده دار می زنم.

برهنگی بیماری عصر ماست به گمان من تن عریان تو باید از آنِ کسی باشد که روح عریانش از آنِ توست.

ص:129


1- Chew Re

بد نیست اگر اندیشة تو در این باره مال ده سال پیش باشد. مال دوران پوسیدگی، نترس این ده سال تو را پیرتر نخواهد کرد. به هرحال امیدوارم تو آخرین کسی باشی که تبعة جزیرة برهنگی می شوی.»

حرف های این پیرمرد دربارة حجاب حقیقت محضه.

من فکر می کنم شما یک فرد فوق العاده هستید که چنین تصمیمی گرفتید. ای کاش، افراد بیشتری مثل شما در این جهان رقت انگیز وجود داشتند.

ایمیل هفتم: چراغ ها خاموش

من فقط یه جمله بهت می گم. وقتی کسی با پوشش نامناسب میاد چراغ هاش رو روشن می کنه تا همه اونو ببینند. اما وقتی با پوشش مناسب میاد چراغ هاش خاموشه.

ایمیل هشتم: معیارهای من

من با شخصی ملاقات کردم که نظرم رو دربارة خودم و دیگران عوض کرد. اون یه دختر لبنانی بود که تو یه خانواده ای مسلمان متولد شده بود. خصوصیتی داشت که در کمتر زنی دیده بودم. اعتماد به نفس. اون دختری بیست و چندساله بود که دکترای روانشناسی داشت. استاد دانشگاه بود و به زودی مادر می شد.

یه روز با هم دربارة مسئلة ازدواج صحبت می کردیم که گفت برای ازدواج چند سال صبر کرده و منتظر مردی معتقد و مسلمان بوده. البته پیشنهادهای زیادی داشته چون دختری تحصیل کرده، مسلمان، محجبه و قابل احترامه. من واقعاً شوکه شده بودم، چون من تو یه خانوادة آمریکایی بزرگ شده بودم. وقتی دختری می گه پیشنهادهای زیادی برای ازدواج داشتم هیچ یک از مواردی رو که این خانوم گفت تو لیستش نیست. معمولاً می گن من پیشنهادهای زیادی برای ازدواج دارم چون بلند قد و لاغر هستم، صورتم

ص:130

زیباست، موهام طلایی و چشمام آبیه و ژست و هیکلم قشنگ و جذابه. اما برای این دختر لبنانی هیچ یک از این ویژگی های زنانه ملاک یه همسر خوب نبود.

بعدها دربارة این مسئله خیلی فکر کردم و فهمیدم افکار من از حقیقت تلخ زندگی آمریکایی نشات می گیره. ما این طوری بزرگ شدیم. الگوی ما عروسک باربی و زنان زیبا هستن. من اسم زنان موفق در علوم و فنون و ادبیات و... رو نمی دونم اما می تونم صدها مانکن و خواننده و بازیگر و رقاص را نام ببرم.

دربارة خودم خیلی فکر کردم مدرک فوق لیسانس دارم و در کالج، انگلیسی درس می دم و دارم آماده می شم برای دورة دکترا. از نظر هوشی تقریباً بالاتر از سطح متوسط هستم اما تا جایی که یادم هست تنها چیزی که مردم دربارة آن با والدینم صحبت کردند زیبایی من بوده. من نمی تونم خودم را بدون زیبایم به حساب بیارم. مثل بیشتر زن های آمریکایی، خودشناسی من به زیباییم بستگی داره. اگه اونو از دست بدم دیگه سرمایه ای ندارم.

این چه مشکلیه که ما داریم! وجودمون رو فقط براساس تصویری که در آینه منعکس می شه ارزیابی می کنیم. خدا دارایی های زیادی به ما داده. اما اجازه دادیم این طرز فکر غربی دید ما را مسموم کنه. اشتباه نکن زیبا بودن و میل به زیبایی غلط نیست این یه نعمت خدادایه. مشکل اینه که خودشناسی ما به زیبایی ما بستگی داره.

به غرب نگاه کنید. با ارزش ترین زن ها چه به عنوان بازیگر، مانکن یا رقاصه های عجیب و غریب کسانی هستن که هوس و خیال پردازی مردها رو برآورده می کنن. جامعه بر پایة ارضای هوس مردان ساخته شده. این موضوع را می تونید با یه ساعت نگاه کردن به تلویزیون به خوبی درک کنید. چرا آگهی های تجاری مملو از زن های زیبا، برهنه و یا نیمه برهنه با صدایی مهیج

ص:131

و تحریک کنندس؟! و زن ها هم سعی می کنن خودشون رو مثل اونا درست کنن.

این واقعاً شرم آوره که یه زن این قدر نگران زیباییش باشه. این نگرانی به این دلیله که اعتماد به نفس اون به میزان زیباییش بستگی داره.

حجاب یه عنصر ضروری برای حفاظت اجتماعیه و باعث میشه جامعه زن رو براساس زیباییش نسنجه. در نتیجه، زن روی استعدادهای دیگرش کار می کنه و اونا رو پرورش می ده. دیگران هم به او احترام می ذارند زیرا حجاب نشان می ده که اون به خودش احترام می ذاره.

بارها شنیدیم که خانوم ها می گن من برای دل خودم این طوری لباس می پوشم. واقعاً این طوریه؟ خوب چند نفر از شما وقتی که خونه تنهایید لباس تنگ و کفش پاشنه بلند می پوشید و آرایش کامل می کنید؟ اگه واقعاً برای لذت خودتون این طوری لباس می پوشین و آرایش می کنین نه برای جلب توجه مردها پس چرا وقتی مردی نیست و تنهایی اینطوری عمل نمی کنین؟!

دلیلش اینه که این آرایش برای خودت نیست بلکه برای اعتمادبه نفسته. ما همه به یک بالابرنده احتیاج داریم. به همین دلیل جذاب و تحریک کننده لباس می پوشیم و وقتی می بینیم چندتا سر به سوی ما برمی گرده لذت می بریم. ما از توجه لذت می بریم و همین باعث می شه از گفت وگوی دوستانه و ارتباط سالم فراتر بریم.

چرا ما به این نوع تقویت کننده احتیاج داریم تا احساس خوبی داشته باشیم؟

چرا ما با نگاه ها به اعتماد به نفس می رسیم؟

مشکل چیست؟

به مردها نگاه کنید، می بینید یک مرد کوتاه و چاق و کچل و زشت با یه زن زیبا راه می ره. چرا؟ چون آن مرد از اعتمادبه نفس بالایی برخورداره. اون می دونه یک دارایی داره که می تونه دیگران را جلب کنه. اون یا با هوشه یا ثروتمند یا

ص:132

بذله گوس و یا می تونه خوب آواز بخونه. بالاخره دارایی و استعدادی رو تو خودش کشف کرده.

ما هم به عنوان یه زن لازمه دارایی های خودمون رو بشناسیم. بالاترین دارایی ما زیبایی ما نیست بلکه عفته. دربارة آن فکر کنین مردها عاشق خوش گذرانی با زن های لوند و طنازند اما برای زندگی و تولد فرزند و تشکیل خانواده دنبال دختری پاک و خوبن.

ما زن ها به خودمون احترام نمی ذاریم و خودمون رو برای هرگونه لذت بصری و دیگر لذت ها آماده می کنیم.

یه زن آمریکایی به سختی کار می کنه تا فرزنداش رو بدون پدر بزرگ کنه. چندین بار باید به پزشک قانونی مراجعه کنه تا بتونه به اون مرد ثابت کنه که این بچه فرزند تو.

ما چقدر پست شدیم؟ ما فکر می کنیم آزادی داریم اما بیشتر از گذشته زندانی شدیم. ما زندانی هوا و هوس مردها شدیم. مردها ما رو می زنن از ما استفاده می کنن ما را رها می کنن. چرا؟ زیرا همیشه زنی ساده تو گوشه ای هست که گول بخوره.

ما هر کاری می کنیم تا یه مرد رو جلب کنیم. چرا هدفمون جلب رضایت مرداست؟

من از شما خواهش می کنم وضعیت آمریکا و اروپا را با دقت بررسی کنین. اگه ما گل سر سبدیم پس چرا داریم خودمون رو تو لجن زار غرق می کنیم؟

امریکا بالاترین میزان جرم و جنایت رو علیه زن ها داره در حالی که ادعا می کن که زن ها آزاد و قابل احترام هستن. آیا همانطوری که می گه زن ها قابل احترام، آزاد و برخوردار از حقوق انسانی هستن؟

ص:133

چند وقت پیش تو یه روزنامه ماجرای مردی را نوشته بود که نامزدش رو اون قدر زده بود که راهی بیمارستان کرده بود. حتی خرگوش اون دختر رو هم شکنجه داده بود و کشته بود. این مرد به خاطر زدن نامزدش تا حد مرگ، به شش ماه زندان و پرداخت 6000 دلار جریمه نقدی و به خاطر خرگوش آن دختر ، به شش سال حبس و 60000 دلار جریمه نقدی محکوم شده بود. آیا ارزش خرگوش بیشتر از یه زنه؟!

تا همین چند وقت پیش قانونی وجود نداشت که از زن در برابر تعقیب محافظت کنه و زدن زن غیر قانونی نبود. هنوز هم در بعضی از ایالت ها اگر زن اقامة دعوی نکنه و شکایت نکنه قانون با اون مرد کاری نداره. اگر هم شکایت کنه ممکنه اون مرد دفعه بعد تا حد مرگ اونو بزنه!

اگر ما نشان بدیم که قابل احترام هستیم احترامی رو که لایق اون هستیم، دریافت می کنیم. ما باید حدود و مرزی مشخص کنیم و به وضوح، مقام، رتبه و شان خودمون رو نشان بدیم. آگه ما این کار رو انجام بدیم اونا هم پاسخ می دن حتی اگه به این کار عادت نداشته باشن و فرهنگشون این گونه نباشه.

یه روز تو سوپرمارکت بودم. پیرمردی بهم نزدیک شد و از پشت گوشه روسریم رو تکان داد. وقتی برگشتم گفت: «خدا تو رو بیامرزه؛ دیدن زنی که به خودش احترام می ذاره واقعاً زیباست.»

چرا مردهای آمریکایی وقتی که می شنون زن باید خودش رو بپوشونه این قدر وحشت زده می شن؟ چون دیگه نمی تونن خودشون رو بالا ببرن و در مقابل زنی که نشان پیروزی در دست داره، رژه برن.

چرا بسیاری از زن ها با حجاب مخالف هستن؟ زیرا اعتمادبه نفس خودشون رو از دست می دن چون زیبایی کلید خودشناسی اوناست. بدون زیبایی، اعتمادبه نفس و ارزشی وجود نداره. جایگاه سیندی کروفورد و شارون استون

ص:134

کجاست اگر قرار باشه به چیز دیگه ای به جز ظاهر و قیافه شون تکیه کنن؟ بیاید تو دامی که برامون پهن شده نیفتیم.

قبل از مسلمان شدنم نگرانی های زیادی دربارة این دین داشتم. بزرگ ترین مسئله از دست دادن این آزادی خیالی بود. اما فهمیدم تنها با تسلیم شدن در برابر خدا می شه به آزادی واقعی رسید.

بعضی ها می پرسن چرا زن ها باید حجاب داشته باشن؟ اولین نکته ای که باید به اون دقت کنیم اینه که نیروی مافوقی وجود داره که جهان را اداره می کنه، ممکنه با قوانین و تدابیر خدا موافق نباشیم اما اگه ما اونو قادر مطلق می دونیم پس باید آگاه باشیم که انتخاب اون براساس فاکتورهاییه که ما از اون آگاه نیستیم.

من نمی تونیم بگم چرا مردها طوری خلق شدن که با دیدن محرک های بصری از لحاظ جنسی تحریک می شن و نه، می تونم بگم که چرا زن ها به این مسئله کم تر توجه می کنن. به همین دلیله که play boy , Hustler و مجلاتی از این قبیل پرطرفدارتر از مجلات play girl هستن.

ممکنه واقعیت رو دوست نداشته باشیم، اما نمی تونیم وجودش رو انکار کنیم. واقعیت اینه که ما باید از خودمون محافظت کنیم و کسی این کار را برای ما انجام نمی ده.

قبل از مسلمان شدنم با آزارهای جنسی و بی احترامی برخورد داشتم. خیلی وقت ها از شنیدن حرف ها، متلک ها و پیشنهادهای ناجور با گریه خونه می اومدم.

وقتی که حجاب گذاشتم چیزی تو من تغییر نکرد اما حقیقت این بود که من پوشش مناسب داشتم و رفتار مردها تغییر کرده بود. چرا که مردها علامت «ورود افراد متفرقه ممنوع» را به وضوح می دیدن و هیچ شک و تردیدی برای اونا باقی نمی موند. وقتی زنی لباس نیمه عریان می پوشه مرد

ص:135

دچار شک و تردید می شه که آیا اهلش هست؟ یا او زنه قابل احترامیه؟ اونا نمی دونن چه واکنشی نشون بدن چون هیچ اخطار آشکاری وجود نداره. اما حجاب رسا و واضح بیان می کنه این زن قابل احترامه و اهل هیچ عمل ناشایستی نیست.

به این نتیجه رسیدم اگر من خودم نگران امنیتم نباشم چه کسی نگران خواهد بود؟! پس من باید مسئولیت هایی را بپذیرم و عاقلانه برخورد کنم. نمی تونم، فرض کنم که مردها به خوبی خودشون رو کنترل می کنن. من حتی خودم هم قادر به کنترل نیستم پس چطور از دیگران این انتظار رو دارم. به همین دلیل حجاب را با کمال میل پذیرفتم.

ایمیل نهم: راه رفتن روی انگشتان پا

حجاب قسمتی از وجود منه. دلم می خواد از بی حجاب ها بپرسم اگه از شما بخوان که روی انگشت های پاتون راه برید چه احساسی پیدا می کنید؟ عصبانی و ناراحت می شید و احساس امنیت نمی کنید و هر لحظه ممکنه زمین بخورید. من هم بدون حجاب چنین احساسی دارم. بعضی ها بهم می گن به حجاب عادت کردی! نه من به حجاب عادت نکردم من به امنیت عادت کردم و دوست ندارم کسی این امنیت رو از من بگیره. امیدوارم همه خانم ها روزی به این امنیت برسن. امنیتی که هیچ خانم بدحجابی حتی یک لحظه هم اون روحس نکرده.

ایمیل دهم: حجابم به خاطر حق خواهر مسلمانم

«خواهرم، من حجاب دارم به خاطر تو، به خاطر زندگی تو و حفظ نشاط و محبوبیت تو، آره به خاطر تو، چه مسلمان و چه غیرمسلمان. من به حق هر زن احترام می ذارم و اون رو باور دارم.

ص:136

متأسفانه الان، تمام هم وغم جوون ها این شده که چی کار کنن تا بدنشون چند اینچ لاغرتر بشه. آرزو می کنن تا جای هنرپیشه ها باشن و روزی روی فرش قرمز راه برن تا مردم اون ها رو به خاطر زیباییشون تشویق کنند.

حتی بعضی بعد از خوردن غذا به حمام میرن تا غذایی رو که خوردن بالا بیارن. چون بدنشون به اونا احساس ناامنی می ده.

میزان اعتمادبه نفس اونا به بدنشون بستگی داره. چون یه زن، فقط بدنش مهمه پس باید این بدن رو به بهترین نحو ارائه بده. چراکه جایگاه زن تو جامعه به میزان جذابیتش بستگی داره و همین مسئله اون رو به سمت برهنه گرایی می کشه تا ارزشمند بشه.

آیا من با بدنم مورد قضاوت قرار می گیرم یا با اخلاق و رفتار و ذهن و هوشم؟

چرا برای تبلیغ هر چیزی از چیپس و پفک گرفته تا ماشین و لوازم یدکی آن باید بدن زن کنار کارت تبلیغاتی باشه؟

چرا یه زن باید به خودش این اجازه رو بده که برای هر مردی عشوه گری کنه؟ از سوپرمارکت گرفته تا پزشکی که به اون مراجعه می کنه؟ شاید می خواد مورد احترام قرار بگیره یا جنس بهتر و ارزون تری رو بخره.

دلیل محجبه شدن من پاسخ این سؤال ها و ادای حق دیگرانه.»

- وقتی ایمیلش رو خوندم، با خودم گفتم اگه همة زن ها مثل این خانم به فکر زندگی همدیگه باشن، دنیا چی می شه؟! می شه مدینة فاضله، می شه بهشت.

واقعاً تو مغازه ها بعضی از زن ها مشغول خوش وبش و طنازی هستن تا بتونن تخفیف بگیرن شاید بهتره که بگم وجود خودشون رو تخفیف بدن.

 بیشتر مغازه ها هم از فروشندة زن استفاده می کنن تا بیشتر فروش کنن و وقت بیکاری هم کسی باشه که براشون طنازی کنه!

ص:137

به قول شاعر:

گوشه گوشه دروغ پردازی

با خدا جنگ و با همه بازی

با دروغ ودغل قسم خوردن

سود هنگفت ازین و آن خوردن

یک طرف دکة رباخواری

یک طرف هم کلاه برداری

یک طرف در دکان بزازی

عده ای در خفا به طنازی

یک طرف در دکان نساجی

رفته عفت به چوب حراجی

یک طرف در دکان فالوده

عدّه ای با نگاه آلوده

یک طرف در دکان کفاشی

صحبت از حقّه هست و کیاشی

یک طرف در دکان زرگر هست

دست نامحرمی به دستی پست

تا النگو به دست بنماید

مالشی تا به شست بنماید

دیده ام با نگاه نقادی

گشته آرایش زنان عادی

پشت میز مغازه ها زن ها

بدحجاب و برهنه گردن ها

بهر پاسخ همیشه آماده

لذّتی هم به مشتری داده

سود آن را یکی دگر خورده

آبرو از یکی دگر برده

دختر احمق بزک کرده

روی دست پدر کپک کرده

شده ابزار دست بازاری

شده سرمایه دغل کاری(1)

ایمیل یازدهم: من نگرانم، نگران جسمم، عمرم و عاقبتم

پرسیده بودی چرا حجاب می ذارم من هم تمام دلایلم را برات می نویسم و هر سؤالی هم در مورد دلایلم داشته باشی جواب می دم. امیدوارم دلایلم برات قانع کننده باشه تا بتونی راحت تر تصمیم بگیری.

ص:138


1- شاعر: مسعود اسدی

1. من آزادم. هیچ کس حق نداره چیزی رو که من اجازه نمی دم، ببینه. این حق منه که انتخاب کنم چه کسی من رو ببین و آن شخص رو خدا مشخص کرده. من برده نیستم و این حق رو دارم.

2. من ارزشمندم. دوست ندارم حد خودم را اون قدر پایین بیارم که وسیله ای بشم برای نگاه مردها. من نمی تونم نگاه مردها رو متوقف کنم اما می تونم به اون ها چیز زیادی نشان ندم.

 البته منظور من همة مردها نیستن بلکه منظورم مردهای هستن که وقتی راه می رن یا رانندگی می کنن، به هر زنی که می رسن نگاه می کنن و به جست وجو ادامه می دن تا مورد دیگری پیدا کنن چون هیچ وقت از نگاه کردن سیر نمی شن.

3. من به خودم احترام می ذارم. من برای خودم ارزش قائلم و وارد این مسابقه جنسی نمی شم که جایزة آن حرف های رکیک، نگاه های پرهوس یا پیشنهاد دوستی و رابطه نامشروعه.

4. من نگران برادران دینی خودم هستم. همة کسانی که تو محل کار، دانشگاه، خیابان و هرجایی که می خوان نگاه خودشون رو کنترل کنن و از نگاه حرام جلوگیری کنن.

من نمی خوام برای اون ها سدی در مسیرشون به سوی رضای خدا باشم. من نمی خوام جزو کسانی باشم که تمایلات اون ها رو تحریک می کنن، تمایلاتی که کنترلش براشون بسیار سخته.

5. زنای چشم نگاه کردنه. من می خوام خودم رو از این نگاه ها حفظ کنم و نمی خوام وسیله ای برای این نگاه ها و علت آن باشم.

6. من نگران خواهر دینی خودم هستم. نمی خوام اون آسیب ببینه و احساس حسادت کنه. وقتی که با همسرش راه می ره و همسرش به من نگاه می کنه و ما رو با هم مقایسه می کنه و روی تفاوت های زنانة ما فکر می کنه،

ص:139

اون آسیب می بینه. همه زیبا هستند اما تفاوت وجود داره. به نظرم این تفاوت ها جلب توجه می کنه.

7. من نگران خودم هستم. خلاصه یه روزی عمرم تموم می شه و باید پاسخ گو باشم که چرا امر خدا را انجام ندادم و باعث این همه گناه شدم. اگر روز قیامت به من بگن تو موجب صدها طلاق، صدها تجاوز و صدها خودارضایی شدی چی کار می تونم بکنم! تا هنوز دیر نشده و وقت دارم می خوام فرمان خدا رو انجام بدم و در مسیر رضای خدا گام بردارم.

8. حجاب می ذارم برای این که خدا گفته. همة دلایل فرعی هستن. دلیل اصلی اینه که از خدا اطاعت کنم و اون رو پرستش کنم حتی اگر دلایل حجاب و منافع آن رو ندونم. من می خوام جزو این دسته باشم که می گن: }...قَالُوا سَمِعنا وَ اَطَعنا...{(1) (فرمان خدا راشنیدیم و اطاعت کردیم.)

این دلایل حجاب گذاشتن من بود. انشاءالله وجود همة زن ها مثل جواهری باشه که می خوان اون رو به بهترین وجه حفظ کنن. همان طوری که این امر برای من اتفاق افتاده.

ص:140


1- سورة بقره، آیه 285.

گذر عمر

اشاره

از نکاتی که گفته بود خیلی خوشم اومد. مخصوصاً این جمله اش: «یک روز عمر من تمام می شه و باید پاسخ گو باشم.» با خودم خیلی فکر کردم، من چه جوابی دارم؟ عمرم رو چطوری گذروندم؟ روزها آنقدر زود می گذره که اصلاً متوجه نمی شم کی شب شد؟ کی هفته تموم شد؟ کی ماه جدید اومد؟

- نمی دانم این عمر تو دانی به چه سانی طی شد؟

پوچ و بس تند چنان باد دمان!

همه تقصیر من است...

اینکه خود می دانم که نکردم فکری

که تأمل ننمودم روزی

ساعتی یا آنکه چه سان می گذرد عمر گران

کودکی رفت به بازی

به فراغت به نشاط

فارغ از نیک وبد و مرگ وحیات

ص:141

همه گفتند کنون تا بچه است بگذارید بخندد شادان

که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست!

بایدش نالیدن...

نوجوانی سپری گشت به بازی، به فراغت، به نشاط

فارغ از نیک وبد و مرگ وحیات

همه گفتند کنون جوان است هنوز

بگذارید جوانی بکند

بهره از عمر برد، کامرانی بکند

بگذارید که خوش باشد و مست

بعد از این باز مرا عمری هست؟

یک نفر بانگ برآورد که او اکنون باید فکر فردا بکند

دیگری آوا داد که چو فردا بشود فکر فردا بکند

سومی گفت همان گونه که دیروزش رفت، بگذرد امروزش همچنین فردایش

بعد از این باز نفهمیدم من، که به چه سان دی بگذشت

آن همه قدرت و نیروی عظیم به چه ها مصرف گشت

نه تفکر، نه تعمق و نه اندیشه دمی عمر بگذشت به بی حاصلی و دمی

چه توانی که زکف دادم مفت

من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت

مدت عهد شباب می توانست مرا تا به خدا پیش برد

لیک بیهوده تلف گشت جوانی هیهات

ص:142

آن کسانی که نمی دانستند جوانی یعنی چه، راهنمایم بودند

که دائم فکر خوردن باشم

فکر گشتن باشم

فکر تامین معاش، فکر یک زندگی بی جنجال، فکر همسر باشم

کس مرا هیچ نگفت زندگی خوردن نیست

زندگی ثروت نیست

زندگی داشتن همسر نیست

زندگی فکر خود بودن و غافل ز جهان نیست:

حال فهمیدم هدف زیستن این است رفیق

من شدم خلق که با عزمی جزم پای بند هواها گسلم

پای در راه حقایق بنهم

با دلی آسوده، فارغ از شهوت و آز و حسد و کینه و بخل

مملو از عشق و جوانمردی و زهد در ره کشف حقایق کوشم

شربت جرئت و امید و شهامت نوشم

زره جنگ برای بد و ناحق پوشم

شمع راه دیگران گردم و با شعلة خویش

ره نمایم به همه گرچه سرا پا سوزم

من شدم خلق که مثمر باشم نه چنین زاید و بی جوش وخروش

عمر بر باد و به حسرت خاموش

ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنی اش فهمیدم

که این سه روز از عمر به چه ترتیب گذشت:

کودکی بی حاصل

نوجوانی ب_اطل

ص:143

وقت پیری غافل

به عبارتی دیگر:

کودکی در غفلت

نوجوانی شهوت

در کهولت حسرت(1)

 

ایمیل دوازدهم: گارد ایمنی

من 16 سالمه و چند ساله که حجاب گذاشتم تا پارسال در مدرسه نمی تونستم حجاب بذارم. مجبور بودم روسریم رو بردارم و بیرون از مدرسه دوباره سرم کنم. خیلی برام سخت بود. اما چاره ای نداشتم تا امسال که تونستم مدرسه ام رو عوض کنم. دوست هام بهم می گفتند با حجاب خودت رو سرکوب می کنی. نیازهات رو ندیده می گیری و به خودت ظلم می کنی.

 اما من چنین احساسی نداشتم. بعضی ها فکر می کنن که حجاب فقط یک تکه پارچه ست اما خیلی بیشتر از این حرف هاست. حجاب ارتباطت رو با خدا قوی تر می کنه.

توی مهمونی ها، داییم خیلی ناراحت می شه که من با حجاب میام. چندبار تو مهمونی ها روسریم رو از سرم کشید.

 متأسفانه، امروزه وقتی که شما جزو یگ گروه اقلیت هستید و اطرافیانتون همه بی حجاب هستن بمباران می شی، اما نباید ترسید و باید مقاومت کرد.

حجاب یه نشانه ست. نشون می ده که من یه انسان وظیفه شناس هستم. من اهلش نیستم. من به کلوپ شبانه و یا... نمی رم.

ص:144


1- شاعر: مجتبی سلطانیان

حجاب مثل یه سد عمل می کنه که راه من رو از دیگران جدا می کنه و من رو از خیلی از بلاها نجات می ده. حجاب یه گارده و توی جمع برات یک شخصیت و یک حائل می سازه.

من سر کلاس خوب درس می خونم چون احساس می کنم اگه خوب درس نخونم اسلام و مسلمونارو پایین آورده ام. دوست ندارم باعث سرشکستگی اسلام بشم.

امیدوارم بتونی خوب تصمیم بگیری.

ایمیل سیزدهم: نظریات هنری مکو   

من لیدیا هستم. چند ساله که حجاب گذاشتم. تصمیم گرفتم برات نظریات هنری مکو، دکترای ادبیات، مخترع بازی اسکروپل، معمای اخلاق و نویسندة کتاب راهی طولانی برای رسیدن به موعد را دربارة چادر و مایو دو تکه بنویسم.

هنری مکو: «من روی دیوار اتاقم دو تا عکس دارم. عکسی از خانومی محجبه با چادر و دیگری عکس یکی از شرکت کنندگان مسابقه زیبایی آمریکا که چیزی به جز یک دوتکه نپوشیده است.

یکی خودش رو کاملاً از عموم پوشانده و دیگری به طور کامل خودش را در معرض عموم گذاشته است.

نقش زن در قلب هر فرهنگ است. جدا از دزدیدن نفت عرب ها و تحمیل جنگ در خاورمیانه مسئله اصلی محروم کردن آن ها از مذهب و فرهنگشان و تبدیل چادر به دو تکه است.

من کارشناس شرایط زنان مسلمان نیستم و زیبایی های زنانه را بسیار دوست دارم. اما من، از بعضی از ارزش های چادر که برایم محرز شده دفاع می کنم.

ص:145

برای من، زنی که چادر پوشیده به شوهر و خانواده اش اختصاص دارد. آن ها فقط او را می بینند. حجاب، حریم و اهمیت محدودة خانوادگی را نشان می دهد.

کانون توجه زن مسلمان خانه اش است. لانه ای که در آن فرزندانش را بزرگ و تربیت می کند. او سازندة خانه است. ریشه ای اصلی که زندگی معنوی خانواده را نگه می دارد، فرزندان را تربیت می کند و برای همسرش پناهگاهی فراهم می سازد و حامی اوست.

در مقایسه، ملکه زیبایی آمریکا با یک دوتکه، تقریبا لخت که خرامان خرامان در مقابل چشم میلیون ها نفر در تلویزیون می آید، فمینیستی است که فقط به خودش تعلق دارد. در واقع او یک دارایی عمومی است. او به همه و هیچ کس تعلق دارد. او بدنش را به بالاترین پیشنهاد می فروشد. درواقع خودش را به مزایده گذاشته است.

در آمریکا میزان ارزش فرهنگی یک زن جاذبة جنسی اوست که متأسفانه این دارایی به سرعت بهای خود را از دست می دهد. او از ظاهرش آزار می بیند و از مشکل اضافه وزن به ستوه می آید.

در دورة نوجوانی الگویش _بریتنی اسپیرز _است. خواننده ای که روی صحنه به تدریج برهنه می شود. او از بریتنی یاد می گیرد که او فقط در صورتی محبوب است که نیاز مردی را برآورده کند.

او می آموزد به جای این که منتظر عشق واقعی باشد آویزان باشد. او معصومیتش را که قسمتی از جذابیتش است از دست می دهد.

 در نتیجه، قبل از شوهرش صدها مرد دیگر او را می شناسند. او سخت و حسابگر می شود. او نمی تواند عاشق شود. او لیاقت دریافت بچه را ندارد.

ص:146

شخصیت زنانه براساس ارتباط بین مادر و بچه شکل گرفته است و بر پایة از خود گذشتگی و پرورش است. ذات مرد براساس رابطة بین شکار و شکارچی و حمله و دلیل شکل گرفته است.

 فمینیسم به زنان می آموزد که ذات زنانه از ظلم وستم نشأت گرفته است و زن باید رفتار خود را به رفتار مردانه تبدیل کند. که نتیجه این، یک زن خشن و گیج با عقده ای بزرگ بر دلش است که لیاقت مادری و همسری را ندارد.

البته این هدف مهندسان اجتماعی در سازمان بین الملل است؛ از بین بردن هویت جنسی و خراب کردن خانواده، ایجاد بزهکاری اجتماعی و شخصی و کاهش جمعیت.

در دنیای شجاع مدرن، زنان دیگر خانه ساز و تولیدکنندة نسل نیستند. از آنها موجوداتی مستقل و خنثی ساخته اند که تسلیم نیازهای جنسی هستند البته نه برای عشق و تولید نسل بلکه برای لذت جسمی.

در یک کنفرانسی _دونالد رامزفلد_(1) گفت: زنان و دختران جوان ایرانی تحت قانون ملاها اسیر شده اند و امریکا سریعاً باید آن ها را آزاد کند.

آزادی برای رسیدن به بریتنی اسپیرز؟ به استمنا دو جانبه که در امریکا برای تمایلات جنسی به تصویب رسیده است؟ آزادی چیست؟

رسیدن به مقام والدینی، منتهی درجة رشد بشری است. مرحله ای است که وقتی از مرحله خودخواهی فارغ التحصیل شدی و به مقام جانشینی خدا رسیدی؛ لایق مقام تولید نسل و پرورش یک زندگی جدید می شوی.

اما نظام دنیای جدید نمی خواهد ما به این سطح از بلوغ برسیم. هرزه نگاری و پرنوگرافی جانشین ازدواج شده است و ما باید مجرد، تشنة لذت جنسی و خودآزار باقی بمانیم.

ص:147


1- Donald Rumsfeld

ما نباید یک زندگی خصوصی و دائمی داشته باشیم. ما باید براساس...

این وضعیت خصوصا برای زن مخرب است. جاذبه جنسی زن عملکرد باروری اوست. وقتی که باروری رد شود در نتیجه جاذبه جنسی او رد می شود. اگر زن سال های جوانی اش را به مستقل شدن اختصاص دهد بعید است که یک همسر دائم پیدا کند. رسیدن به رضایت بلندمدت و شادی همیشگی برای او وقتی تحقق می یابد که ازدواج کردن و تشکیل خانواده اولین اولویت او باشد.

فمینیسم یکی دیگر از حقه های ظالمانة قوانین دنیای جدید است که زنان آمریکا را فاسد کرده است و تمدن غرب را به غارت برده است و میلیون ها زندگی را ویران کرده است و تهدیدی مهلک برای اسلام است.

من از چادر طرفداری نمی کنم بلکه از ارزش هایی که ارائه می دهد حمایت می کنم من حامی و طرفدار اختصاص زن به شوهر و خانواده و شرافت و عفتی هستم که چادر به ارمغان می آورد و از آن حمایت می کنم.»

سارا:

دخترم می کنم از مغلطه کاران خبرت

که مبادا ببرند از ره عفت به درت

تا خبر دار شوی یا به قلم یا تبلیغ

برده چادر زتو، بنهند کلاهی به سرت

ای شکرخنده بر آن تنگ شکر، روی بپوش

تا که موران ننمایند طمع بر شکرت

آخر از جنس لطیفی تو، نظرهاست کثیف

رخ بپوشان و بران بدنظران از نظرت

زیور و زینت خود جز به محارم منمای

تا که بیگانه ندزدد ز تو یکتا گوهرت

ص:148

ایمیل چهاردهم: زیبایی های من

سارا جان، واقعاً سخته که همه نوع زیبایی رو داشته باشی، موی بلند، اندام زیبا، صدای دلنشین اما همه رو بپوشونی. این توانایی رو داشته باشی که به راحتی دل مردی رو شکار کنی و اونو شیفتة خودت کنی اما نکنی! عشوه گری و طنازی بلد باشی اما استفاده نکنی و در مقابل، هزار حرف از مردم بشنوی و نگاه های عجیب و غریب اون ها رو تحمل کنی. اما تحمل همة این ها با این حدیث آسون می شه.

امیرالمومنین(ع) می فرمایند: «پاداش مجاهد در راه خدا بیشتر از پاداش عفیف پاکدامنی نیسیت که قدرت برگناه دارد و آلوده نمی گردد. همانا عفیف پاک دامن فرشته ای از فرشته هاست.» (نهج البلاغه، حکمت474 )

ایمیل پانزدهم: اسارت در طالبان

من، یون ریدلی(1) روزنامه نگار واشینگتن پست همیشه به زنان محجبه به چشم مخلوقاتی ستم دیده نگاه می کردم تا این که در سپتامبر سال 2001، پونزده روز بعد از حملة تروریستی در آمریکا، به افغانستان رفتم تا مقاله ای دربارة زندگی تحت سلطة رژیم طالبان بنویسم اما از سوی طالبان دستگیر شدم. البته مانند زنان افغان چادر آبی سر کرده بودم. اما دستگیر شدم و ده روز زندانی بودم اون ها به من به چشم زن بد نگاه می کردند و من را فاحشه صدا می زدند.

بعد از آزادی ام به لندن برگشتم و تصمیم گرفتم دربارة دین اسلام تحقیق کنم.

ص:149


1- Yvonne Ridley

هر چه قرآن رو می خوندم متعجب تر می شدم، همش دنبال سوره ای می گشتم دربارة نحوة زدن همسر و خشونت علیه اون ها و ظلم کردن به دخترها باشه، اما در کمال ناباوری عباراتی پیدا کردم که آزادی زنان را ترویج می کرد.

 2سال و نیم بعد از دستگیریم مسلمان شدم و با معجونی از حیرت، ناامیدی و تشویق از طرف دوستان و اقوام روبه رو شدم.

حالا در اینجا، در بریتانیا به وزیر خارجه سابق، جک استرو که حجاب زنان مسلمان را سدی ناخواسته در برابر یکپارچگی توصیف می کرد و تونی بلر و سلمان رشدی و حتی نخست وزیر ایتالیا، رومانوپرودی که از نظر او دفاع می کردند به دیدة انزجار و تنفر نگاه می کنم.

به عنوان کسی که در هر دو طرف، حجاب و بی حجابی، بوده به شما می گم که سیاستمداران غربی و روزنامه نگارانی که دربارة ظلم و ستم علیه زن ها ضجه می زنند هیچ چیز دربارة آنچه بحث می کنن، نمی دونن. اون ها به حجاب، عروس های کودک، ختنة زنان، قتل های ناموسی و ازدواج های اجباری بند کردند و به اشتباه برای همة این ها اسلام رو سرزنش می کنن.

این مسائل فرهنگی و رسم ورسوم ها هیچ ربطی به اسلام نداره. خواندن دقیق قرآن نشان می ده هر آنچه فمینیست های غربی در دهة 1970 برای آن جنگیدن، 1400 سال پیش به زنان مسلمان داده شده بود.

زنان در اسلام با مردان در معنویت، تحصیل و ارزش مساوی در نظر گرفته می شن. غریزة خدادی زن برای تولد فرزند و حضانت از او در اسلام یه نکتة مثبت در نظر گرفته می شه.

وقتی که اسلام این قدر امتیاز به زنان مسلمان ارائه می ده چرا مردهای غربی این قدردر مورد پوشش زنان مسلمان وسواس به خرج می دن؟ حتی وزرای دولت بریتانیا گردون برون و جان رید عبارات تحقیرآمیزی دربارة

ص:150

حجاب به کار می برند اما به مردهایی که در سرتاسر مرزهای اسکاتلند دامن می پوشن احترام می ذارن.

وقتی که مسلمان و محجبه شدم عواقب زیادی شامل حالم شد. من فقط سرم رو پوشوندم اما فورا به شهروند درجه دوم تبدیل شدم. من می دونستم که حرف های عجیب وغریبی از آشنایان خواهم شنید اما انتظار نداشتم این قدر از سوی غریبه ها مورد خصومت قرار بگیرم.

پوششم به شما می گه من مسلمانم، من انتظار دارم با احترام با من برخورد بشه دقیقاً مثل یه بانکدار وال استریت که می گه: کت وشلوار، اون رو به عنوان یکی از مدیران اجرایی تعریف می کنه تا جدی گرفته بشه. برای زنانی که مثل من مسلمان شدن رفتار نامناسب مردها و نگاه ناپاک اون ها غیر قابل تحمله.

من سال ها یه فمینیست غربی بودم اما دیدم زن های مسلمان به تمام حق وحقوق خود رسیدن.

من از جشنواره های بیمارگونة زیبایی متنفرم. حامیان اون ها در سال 2003، ورود ملکة زیبایی افغانستان، ویدا سمادزاس را با یه پوشش دوتکه گامی بلند برای آزادی زنان اعلام کردن! و به او جایزة ویژة جشنواره رو دادن.

آزادی چیست؟ آیا آزادی این است که به طول دامنت ارزیابی شوی؟ یا اینکه با شخصیت و هویتت مورد قضاوت قرار بگیری؟

در اسلام، برتری از طریق تقوا به دست میاد، نه براساس زیبایی، ثروت، قدرت، موقعیت و جنسیت.

من نمی دونم، گریه کنم یا بخندم وقتی که پرودی ایتالیا هفتة گذشته به این بحث پیوست که بیان می کنه نپوشیدن حجاب یه حس مشترکه زیرا روابط اجتماعی را بسیار سخت می کنه.

ص:151

این واقعاً مزخرفه.

اگر علت اینه پس چرا موبایل، خطوط ثابت، ایمیل و فکس و پیام های متنی روزانه مورد استفاده قرار می گیره؟ و هیچ کس رادیو رو خاموش نمی کنه چون صورت مجری رو نمی بینه!

من در اسلام احترام پیدا کردم. اسلام به من می گه تو حق تحصیل داری و این وظیفه توست که به دنبال علم بری. هیچ جا در چارچوب اسلام گفته نشده که زن باید شستشو، طبخ و تمیزی رو برای مردها انجام بده. دین اسلام به همة نیازهای زن توجه کرده پس چطور مردهای مسلمان مجاز به ضرب وشتم همسرانشون هستن؟ این اصلاً درست نیست.

طبق تحقیق اخیر سازمان بررسی خشونت های خانگی، به طور متوسط در طی 12 ماه، 4 میلیون زن آمریکایی مورد حملة همسر خود قرار می گیره و روزانه بیش از سه زن توسط همسر یا دوست پسرش کشته می شه. این مردهای مهاجم از گروه یا مذهب یا فرهنگ خاصی نیستن. طبق بررسی های این سازمان از هر سه زن در جهان یک زن در طول عمرش مورد ضرب وشتم یا آزارواذیت جنسی قرار می گیره. این یه مشکل جهانیه که فراتر از مذهب، ثروت، طبقه، نژاد و فرهنگه.

اما این هم درسته که مردهای غربی برخلاف ظاهرشون بر این باورند که از زن ها بالاترند. اون ها هنوز برای کار یکسان حقوق بالاتر دریافت می کنن و زن ها رو به چشم یه کالای جنسی می بینن، که قدرت و نفوذشون به ظاهر آن ها بستگی داره.

کسانی که هنوز روی این ادعای خود پافشاری می کنن که اسلام به زن ستم می کنه، بیانة کشیش _بت رابرتسون_ در سال 1992 رو به یاد بیارن که دیدگاه خودش رو دربارة زن های توانمند ارائه داد: « فمینیسم یک جنبش سیاسی، سوسیالیستی و ضد خانواده است که زنان را به ترک شوهر، کشتن

ص:152

فرزند، انجام سحروجادو، نابود کردن سرمایه داری و همجنس گرایی تشویق می نماید.»

حالا به من بگید چه کسی متمدنه؟

ایمیل شانزدهم: مسلمان فصلی

من تو یه خانوادة مسلمان متولد شدم. پدرم گاهی اوقات نماز می خوند اما مادرم نمازش ترک نمی شد. من هم مرتب نماز نمی خوندم هر وقت که احساس می کردم به نماز احتیاج دارم مثلاً وقتی که خواسته ای داشتم نماز می خوندم. اغلب اوقات هم هر پنج نماز را با هم می خوندم.

سفرم به سوی حجاب هم مثل راه آهن های مرتفع و پرپیچ وخم شهربازی ها بود. زیاد بالا و پایین داشت. توی دانشگاه از حجاب گذاشتن خوشم می اومد چون احساس می کردم اونایی که روسری سر می کنن زیباتر می شن.

زمان گذشت و کم کم همین نماز دست وپا شکسته و این روسری رو هم فراموشی کردم. بعد از یه فاصلة طولانی که سرگرم زندگی بودم، یه روز به طور تصادفی که تو اینترنت می چرخیدم به چند برنامة ویدیوئی برخوردم که ببیننده ها رو تشویق می کرد تا دربارة اسلام بیشتر بدونن. بیشتر چیزهایی که دوروبرم به مذهب نسبت داده می شد، ساختگی بود. اما این فیلم ویدیوئی واقعاً مستند و عقلی بود.

ابتدا، سعی کردم اون رو نادیده بگیرم. زیرا پذیرفتنش برام سخت بود. اما حس کنجکاویم باعث شد تا فیلم رو ببینم شاید واقعیت داشته باشد. همین برام انگیزه شد تا به سایت ها و وبلاگ های دیگه هم سر بزنم.

دیگه بیشتر وقتم را صرف خوندن مطالب اسلامی به صورت آن لاین می کردم.

ص:153

تحقیق درباره نظریات اسلامی در زمینه مسائل خاص برام سرگرمی شده بود. هر روز که می گذشت متوجه می شدم من هیچ چیز دربارة اسلام نمی دونم. چون واقعیت اون رو درک نکرده بودم و اعمالم را به نحو احسن انجام نمی دادم.

 دلیل سهل انگاری هام رو متوجه شدم. مثل یه مریضی که اگه بهش بگین جون تو به این قرص وابسته است. اگه قطع کنی از بین می ری، مطمئناً هر روز به موقع آن را می خوره.

من هم به این نتیجه رسیدم که روح هم همین طوره. روح انسانی که با خدا قطع رابطه کرده، مریضه و باید تحت درمان باشه.

در واقع ما هر روز پنج بار نماز می خونیم، روزه می گیریم، خمس و زکات می دیم، حجاب می ذاریم، به دیگران کمک می کنیم و... تا ملزومات درمان را به خوبی انجام بدیم و سالم بشیم و سالم بمونیم.

امیدوارم تو هم راه درمان را پیش بگیری و روح و جسمی سالم داشته باشی.

ایمیل هفدهم: احساس خطر

اسم من فیننیگانه و لندن زندگی می کنم. حجاب اطاعت از خداست و باعث می شه زن ها از نظر روحی و جسمی امنیت رو احساس کنن.

 قبل از محجبه و مسلمان شدنم همیشه احساس می کردم که در معرض خطر هستم. خیلی وقت ها دلم می خواست پوششم بیشتر باشه تا وقتی که از دانشگاه به خونه می رم این قدر نگران تعقیب یا حملة کسی نباشم. هر شب با هزار ترس و اضطراب اطرافم رو نگاه می کردم تا به خونه برسم.

 اما حالا با پوشش بیشتر خیالم راحت تر شده. حجاب از رویکردهای فیزیکی احتمالی تا حدود زیادی جلوگیری می کنه. حجاب سدیه در برابر نگاه های هرزة افرادی که به دنبال لذت های غیرقانونیند.

ص:154

ایمیل هجدهم: رهایی از نابودی

من نمی تونم قبل از این که به موضوع زندگی مون بر روی زمین بپردازم، دربارة حجاب صحبت کنم. بیایید به وضعیت اموری بنگریم که با اون مجادله می کنیم و دربارة تمام اتفاقاًتی که تو این جهان می افته فکر کنیم.

زمین از سم های صنعتی ویران شده، جنگل های انبوه سوزانده شده و از بین رفته اند، لایة ازن نازک شده، حیات وحش و زندگی دریایی منقرض شده است.

دنیا در انتظار هولوکاست هسته ای با یک اشارة انگشت است. سم ها به طور موذیانه به آب آشامیدنی ما نشت می کند.

 ذرات غبار سمی در هوا فراوان است. فرسایش خاک به علت استفاده مفرط از آفت کش ها باعث شده تا سطح زمین از بین برود.

 هزاران خانة خالی وجود دارد در حالی که هزاران مرد و زن و کودک آواره هستند. در حال حاضر 20 تا 30 درصد آمریکا تبدیل به بیابان شده. سرطان و بیماری های اختلال در سیستم های ایمنی بدن به طور فزاینده ای فراگیرشده و آلرژی ها فراوان شده است.

ما رنج می بریم زیرا مادرمان زمین مورد سوء استفاده قرار گرفته و بدن فیزیکی ما قسمتی از این زمین است و نمی توانیم از محیط زیست جدا شویم. در مواجه با این تصویر غم انگیز واقعی باید از خود بپرسیم چگونه می توانیم با افرادی که قدرت در دست آنهاست و مسئول تمام این فجایع هستند مقابله کنیم؟!

خداوند در قرآن درباره مردم دوران حضرت موسی صحبت می کند که همین سؤال را از موسی پرسیدند.

خداوند می دانست که فرعون عاقبت ناگواری خواهد داشت، همان طور که نظام سرمایه داری روی آخرین پایه خود ایستاده و تمام پایه هایش از بین

ص:155

رفته است. موسی به قوم اسرائیل نگفت که بروید و فرعون را بکشید. بلکه به همراهانش گفت توان خود را به جامعه و خانه خود اختصاص دهید و ارتباطتان را با خدا قوی تر کنید.

 این مثالی است که به ما نحوه مبارزه با گناه را نشان می دهد. حجاب نیز یکی از سمبل های باارزش این مبارزه است. حجاب علامتی است که می گوید: «من به خدا و ممنوعیت گناه و انجام کارهای خوب اعتقاد دارم.» حجاب یک تصدیق بیرونی از باور درونی است. به خاطر آن حاضریم نفسمان را قربانی کنیم و سخت می کوشیم تا تغییرات مثبتی در جامعه به وجود آوریم.

حجاب ستمدیدگان را نجات نمی دهد، گرسنگان را سیر نمی کند و جامعه ای از همه نظر سالم نمی سازد اما بیانیه ای است که به جهانیان می گوید که من انسانی باارزش و دارای شرف و عفت و آبرو هستم.

این مفهوم غنی حجاب را در ذهن داشته باشید تا ببینیم در جوامع غربی چگونه با زنان رفتار می شود؟

شما شباهت قابل توجه ای بین نحوة تفکر نظام سرمایه داری دربارة کره خاکی، با نحوة رفتار آن ها با زن خواهید دید. تنها لغتی که هر دو موضوع را دربرمی گیرد استثمار است.

در آمریکا بیشتر دختران از ارزش وجودی خود بی خبرند. آن ها فقط ارزش تجاری هر چیزی را می بینند و دربارة ارزش معنوی خود احساس ناامنی می کنند.

مثل شیرین گندمک که در جعبه های تزئینی بسیار زیباست اما این ربطی به ارزش غذایی او ندارد یا در تلویزیون مدام می بینیم از دختران جوان برای فروش و تبلیغ هر چیزی از شوینده ها تا فروش ماشین استفاده می شود. جامعه روی زیبایی و جذابیت ظاهری تاکید می کند و دختران جوان سخت می کوشند تا خود را شبیه به آن ها درست کنند.

ص:156

من از سن 12 سالگی قرص های رژیمی استفاده می کردم و حدود 10 سال دائما در رژیم بودم تا این که مسلمان شدم.

 حقیقت جامعه آمریکا این است که زن خود را به حراج بگذارد تا موفق شود. زن ها بدن خود را باید بیارایند تا کار پیدا کنند و از لحاظ اجتماعی پذیرفته شوند.

در مشاغل پایین تر مثل خدمتکاری زن باید سخت کار کند و عشوه گر نیز باشد تا انعام خوبی بگیرد. حتی در مشاغل حرفه ای تر هم وضع به همین گونه است تا بتواند ارتقا پیدا کند. مادرم دکترا دارد و عضو هیئت علمی دانشگاه است. یکی از قوانین دانشگاه این است که کارکنان زن جوراب شلواری بپوشند. این واقعاً بیماری است.

این یعنی مهم نیست تو از لحاظ علمی چه مقامی داری! مهم تر و ارجح تر این است که پاهایت را نشان دهی.

من معتقدم حجاب روشی محکم برای نه گفتن به استفاده از بدن برای کسب مزایای تجاری و مالی است.

 روشی است که با آن می توانی از شرکت در هرگونه استثمار با هر نفع و منفعتی را رد کنی.

حجاب مبارزه با سرمایه داری و حرص و طمع است.

تو حق انتخاب داری. می توانی به هرگونه سرمایه داری، استثمار و فساد و تباهی بگویی، نه!

و نیز می توانی همه را بپذیری و بگویی، آری!

ایمیل نوزدهم: شکستن خواسته های خدایان ذکور

من در خانواده ای هندو متولد شدم. جایی که همیشه به ما یاد دادن خودمون رو موجوداتی در نظر بگیریم که باید ازدواج کنن و بچه دار بشن و در خدمت شوهر

ص:157

باشن، چه خوب باشه و چه بد. اگه شوهرت فوت کرد باید تا آخر عمر، ساری سفید بپوشی و غذاهای گیاهی بخوری. باید موهات رو کوتاه کنی و حق نداری دوباره شوهر کنی. چون تو زنی و طفیلی وجود مرد. بعضی از زن های بیوه هم ترجیح می دن طبق همان مراسم ساتی با شوهر خود سوزانده بشن تا این که مجبور باشن این وضعیت اسف بار رو تحمل کنن.

هندیان عقیده دارن که زن از قطعه های اضافی و بازماندة عالم به وجود اومده. زمانی که خدا می خواست زن را بیافرینه متوجه شد که همه مواد را صرف مرد کرده و دیگه ماده ای در اختیار نداره که زن رو بسازه.

 پس گشت و گل های اضافی رو که روی زمین ریخته بود، جمع کرد و زن رو آفرید. اون ها می گن سرچشمه جنگ و ننگ زنه و باید از زن پرهیز کرد.

 ما رسم و رسومی داریم که زن در اون ها هیچ حق وحقوقی نداره. یکی از این رسم های نامعقول رسم جهیزیه است که عروس باید به داماد بده از ملک و ماشین گرفته تا لوازم خانه. داماد می تونه درخواست هر چیزی داشته باشه چه خانوادة عروس توانایی اون رو داشته باشن و چه نداشته باشن. گاهی شده که تا سالیان سال بعد از ازدواج، همچنان پول و کالا از خانواده عروس می گیرن.

 بعد از ازدواج هم اگه عروس توانایی پرداخت جهیزیه رو نداشته باشه از نظر عاطفی و فیزیکی شکنجه می شه و مستحق مرگ تو آشپزخونه می شه. تو این رسم زن که تو آشپزخونه مشغول آشپزیه توسط شوهر و مادر شوهرش آتش زده می شه، بعد هم سعی می کنن تا اون رو یه مرگ تصادفی جلوه بدن. سال گذشته دختر دوست پدرم به همین سرنوشت دچار شد.

علاوه بر این ها با مردها باید مثل خدایان رفتار بشه. یه جشن مذهبی تو هند هست که دخترهای مجرد بتی به نام شیرا رو پرستش می کنن و از اون

ص:158

می خوان تا به اون ها شوهری مثل اون بت بده. مادرم هم همیشه از من می خواست که این کار را انجام بدم. از این کار متنفر بودم.

 رسم و رسوم هند و بی احترامی اون ها به وجود زن برام قابل تحمل نبود. تصمیم گرفتم برای فرار از این خرافات و ظلم ها برای ادامة تحصیل به انگلیس برم. فکر می کردم حداقل تو این کشور حقوق زن و مرد یکسانه و به زن ظلم نمی شه.

من تو انگلیس همه نوع آزادی داشتم و هر کاری که دلم می خواست، می تونستم انجام بدم. دوست های جدیدی پیدا کردم و کم کم با جامعة جدید و خواسته هاش آشنا شدم.

 هر جایی که دوستام می رفتن؛ سالن های رقص، بارها، کلوپ ها من هم می رفتم. اونجا احساس می کردم همه دلشون می خواد با من ارتباط برقرار کنن و من فکر می کردم این نرمال و طبیعیه. اما بعدا فهمیدم که چقدر من ساده بودم و این افراد به دنبال چی بودن.

دیگه خودم نبودم، طوری لباس می پوشیدم که اونا می خواستن. صبح ها باید مدت زمانی رو صرف سشوار موهام می کردم و طوری حرف می زدم که مردم دوست داشتن. مجبور بودم دامن های کوتاه و تاپ های تنگ بپوشم و صورتم را آرایش کنم تا گیرایی و جذابیت بیشتری داشته باشم. انواع لوازم آرایشی رو با مارک ها و قیمت های متفاوت می خریدم تا کل بدنم از سر تا ناخن شصت پام خوشایند خدایان ذکور باشه.

 اما کم کم احساس نارضایتی کردم. احساس می کردم خودم را در ته ترین نقطه قهقرا مدفون کردم.

 دوستام می گفتن اونا اینطوری لذت می برن اما من لذت نمی بردم و نمی توانستم اسم اون رو لذت بذارم. احساس می کردم با این کار ها وجودم

ص:159

رو می سوزنم و از بین می برم. باید دنبال چیزی باشم که بهم احساس شادی و امنیت بده.

تو این جوامع زن حقوق مساوی در درس خوندن و کار کردن و چیزهای دیگه داره، اما در واقع به روشی زیرکانه به او ظلم می شه و حقوق انسانیش پایمال می شه.

در این جوامع که حقوق مساوی رو بورسه می تونی دوست پسر داشته باشی، باکره نباشی، برهنه بیرون بیایی و از همة وجودت برای ارضای مردم استفاده کنی.

اما در واقع همة این ها ظلم به زن هاست که بیشتر زن ها اون رو درک نمی کنن و یا شاید گول حقوق مساوی را می خورن. شاید هم چاره ای ندارن چون اونا با این وضعیت مورد قبول اجتماع هستن.

بیشتر افراد عقیده و درک اشتباهی از اسلام دارن و فکر می کنن اسلام دین ظالمانه ای است که زن رو خرد می کنه و زن باید از سر تا انگشت پاش رو بپوشونه؛ فکر می کنن اسلام تمام حق وحقوق زن رو ازش می گیره اما برعکسه. وقتی مسلمان شدم فهمیدم که شخصیت و هویت یه رویا نیست. اسلام بیشترین حقوق رو به زن ها داده زن حق ارث داره در حالی که تو آیین ما هیچ ارثی به زن نمی رسه، شوهر هیچ حقی دربارة دارایی زن نداره، برای ازدواج حق انتخاب داره و مثل ما فروخته نمی شه و صدها حق دیگه.

وقتی که محجبه شدم تفاوت نگاه ها و رفتارها را به خوبی حس می کردم. من طرف دیگة داستان رو دیده بودم و اون رو تجربه کرده بودم. می دونستم تصمیم درستی گرفتم. حجاب من رو از غل و زنجیر خواسته های مردها آزاد کرد و احترامی رو که لایقش بودم به من برگردون و به من شخصیتی داد که هیچ قدرتی نمی تونست این هویت رو به من بده. امیدوارم داستان مسلمان شدنم بهت کمک کنه.

ص:160

ایمیل بیستم: از هنرپیشگی تا حجاب پیشگی

من آمریکا متولد شدم و مثل هر دختر آمریکایی طبق خواسته های محیط بزرگ شدم. کمی که بزرگ تر شدم به سواحل جنوبی میامی نقل مکان کردیم جایی که برای یه زندگی شهوانی و هوس رانی یکی از بهترین نقاطه.

من هم مانند بیشتر دخترهای اروپایی روی ظاهر و جذابیتم کار می کردم و بنای ارزشم توجه ای بود که از دیگران دریافت می کردم سال ها گذشت. از زندگی فقط این رو فهمیده بودم که مقیاس شادی و موفقیتم به پیشرفت جاذبة جنسیم بستگی داره. من بردة مد و گروگان چهره و قیافم بودم. اما کم کم احساس کردم شکاف بزرگی بین نحوة زندگیم و رسیدن به اهدافم ایجاد شده. از این وضعیت خسته شده بودم. به همین خاطر از مشروب و مدل بودن و هنرپیشگی و پارتی های آن چنانی به مدیتیشن و بررسی ادیان روی آوردم. می خواستم شکافی رو که داشت به یه دره تبدیل می شد کم کم باریک تر بشه.

یه روز به صورت تصادفی با کتابی برخورد کردم که تو غرب تبلیغات منفی دربارة آن زیاده؛ قرآن کتاب مسلمان ها. تا اون موقع تنها چیزی که دربارة اسلام می دونستم این بود که زن ها باید خودشون رو تو پارچه ای بپیچن، شوهراشون اونا رو کتک می زنن و این که مردها حرمسرا دارن و... خلاصه دنیایی تروریستی. کنجکاو شدم و قرآن رو مطالعه کردم.

 در کمال ناباوری ابتدا مجذوب روش و رویکرد قرآن شدم و بعد از اون نظر قرآن درباره هستی، زندگی، مخلوقات و رابطة بین خالق و مخلوق من را به سمت خودش کشید. احساس می کردم قرآن قلب و روح انسان را هدف قرار می ده. من با این حقیقت روبه رو شدم که برای رسیدن به آرامشی که به دنبال اون هستم باید به اسلام بپیوندم.

ص:161

احساس می کردم زنجیرها شکسته شده و من آزاد شدم و بار سنگینی که روی دوشم بود برداشته شده. پس از مسلمان شدن تصمیم گرفتم به حجاب که طبق نظر سیاستمداران و فعالان آزادی حقوق بشر وسیله ای برای محروم کردن زن از حقوق طبیعیش و سمبل عقب ماندگی روی بیارم.

دیروز مایو دوتیکه نشانه و سمبل آزادی من بود که من رو از ارزش واقعیم به عنوان یک بشر قابل احترام آزاد می کرد اما امروز دیگر درآوردن مایو در سواحل جنوبی میامی من را شاد و سرزنده نمی کنه و حجابم نشانة آزادی منه و به من کمک می کنه تا بفهمم من کیم و چه هدفی از زندگی دارم؟ و به همه اعلام کنم که من با خالقم رابطه ای دارم.

دلم می خواد به اونایی که محاصره حرف ها و تبلیغات کلیشه ای شدن، بگم که چه چیز ارزشمندی رو از دست دادید!

ص:162

آیات حجاب

بعد از دریافت این ایمیل ها دلم می خواست رو آیات حجاب کار کنم و ببینم قرآن چی گفته اما روم نمی شد از کسی بپرسم. واسم سخت بود من که از بدو تولدم مسلمان بودم، از اون ها که تازه مسلمان شدن بپرسم آیات حجاب کدومه؟ من تا به حال یک بار هم قرآن رو کامل نخونده بودم. بالاخره تصمیم گرفتم آیات رو پیدا کنم و تفسیر اون ها رو بخونم، ببینم قرآن چی گفته و من چه وظیفه ای دارم.

توی اینترنت آیات حجاب رو پیدا کردم: (سورة نور، آیات 30 و31؛ سورة احزاب؛ آیات 33، 59، 55 و 53). از کتابخانه دانشگاه تفسیر نمونه رو امانت گرفتم و شرو ع کردم به خوندن و نوشتن.

بسم الله الرحمن الرحیم

سوره نور در حقیقت سورة عفت و پاکدامنی و پاک سازی از انحرافات جنسی است. در این سوره، احکام حجاب و عفاف به طور کامل در ابعاد فردی و اجتماعی مطرح شده است.

ص:163

1. ابتدا حکم مرد و زن زناکار را بیان می کند. (آیات 2 و 3)

- تازیانه برای زناکاران

- ازدواج نکردن با زناکاران

2. حکم قذف (تهمت زدن به زن پاکدامن) بیان می شود. (آیات 4، 5، 23، 24 و 25)

3. حکم لعان (لعنت شوهری که بدون داشتن شاهد به زن خود نسبت زنا دهد و زنی که این نسبت را انکار کند.) (آیات 6 و 9)

4. ماجرای افک (تهمت و تسلیم مومنین در ایجاد شایعه و دامن زدن به آن) و قبیح شمردن این عمل و آموزش نحوة رفتار صحیح به مؤمنان و هشدار به آنان برای تکرارنکردن آن. (آیات 11 تا 18)

5. برحذرداشتن از اشاعة فحشاء و استقبال از آن. (آیه 19)

6. دستور به پیروی نکردن از گام های شیطان چرا که شیطان است که فرمان به فحشاء و منکر می دهد. (آیه 21)

7. دستور به واردنشدن به خانه های مسکونی بدون اجازه. (آیات 27 و 28)

8. دستور به رفتار عفیفانه برای مرد شامل پایین انداختن چشم و حفظ فرج. (آیة 30)

9. دستور به رفتار عفیفانه برای زن شامل پایین انداختن چشم، حفظ فرج، آشکارنکردن زینت و انداختن روسری به گردن و سینه. (آیة 31)

10. دستور به فراهم کردن امکان ازدواج برای مجردها و ضمانت الهی برای اغناء کسانی که فقیر هستند. (آیة 32)

11. دستور به عفاف و حفظ خود برای مجردها تا زمان فراهم شدن امکان ازدواج. (آیة 33)

12. نهی از وادار کردن کنیزان به خودفروشی. (آیة 33)

ص:164

13. دستور به اجازه گرفتن بردگان و اطفال برای ورود به حریم خصوصی زن و شوهر. (آیة 59)

14. نحوه حجاب زنان پیر و یائسه (آیة 60)

بیشتر آیات 30 و 31 مد نظر من بود که برای شما تفسیر اون رو می نویسم. این آیات احکام نگاه کردن و چشم چرانی و حجاب را بیان می کند.

خداوند به پیامبرش می فرماید به بندگان من بگو:

}قُل لِّلمُومِنینَ یَغُضُّوا مِن اَبصارِهِم وَ یَحفَظوا فُرُوجَهُم ذلِکَ اَزکَی لَهُم اِنَ اللهَ خَبیرُ بِما یَصنَعُونَ{ (سورة نور، آیة 30)

«به مؤمنان بگو چشم های خود را (از نگاه به نامحرم ) فرو گیرند و عفاف خود را حفظ کنند؛ این برای آن ها پاکیزه تر است؛ خداوند از آنچه انجام می دهند آگاه است.»

«یغضوا» از مادة «غض» به معنی کم کردن است. بنابراین آیه نمی گوید مؤمنان باید چشم هایشان را ببندند بلکه می گوید باید نگاه خود را کم و کوتاه کنند. این تعبیر لطیفی است به این منظور که اگر انسان به راستی هنگامی که با زن نامحرم روبه رو می شود بخواهد چشم های خود را به کلی ببندد ادامه راه رفتن و مانند آن برای او ممکن نیست، اما اگر نگاه را از صورت و اندام او بردارد و چشم خود را پایین بیاندازد گویی از نگاه خویش کاسته است و آن صحنه ای را که ممنوع است از منطقة دید خود به کلی حذف کرده است.

منظور این است که انسان به هنگام نگاه کردن معمولاً منطقة وسیعی را زیر نظر می گیرد، هرگاه زن نامحرمی در حوزة دید او قرار گرفت چشم را چنان فرو گیرد که آن زن از منطقة دید او خارج شود یعنی به او نگاه نکند اما راه و چاه خود را ببیند.

ص:165

در پایان آیه می فرماید این برای آن ها بهتر و پاکیزه تر است. سپس به عنوان اخطار برای کسانی که نگاه هوس آلود به زنان نامحرم می افکنند و می گویند غیر اختیاری است می فرماید: «خداوند از آنچه انجام می دهید مسلماً آگاه است.»(1)

یادمه وقتی به کامران می گفتم چقدر نگاه می کنی، می گفت که منظورت اینه با چشم بسته راه برم؟ من هم جوابی نداشتم بگم. ای کاش، این آیه رو قبلاً خونده بودم و می تونستم بهش بگم منظورم این نیست که با چشم بند راه بری و یا چشمات رو ببندی، بلکه نگاهت رو کنترل کن و اونقدر دقت نکن. واقعاً قرآن چقدر قشنگ راه رو به انسان نشون می ده و در آخر هم می گه من از همه چیز باخبرم حتی از نگاهت.

ص:166


1- تفسیر نمونه، جلد 14، صفحة 436.

چشم چرانی و مضرات آن

اشاره

در مورد نگاه کردن و چشم چرانی خیلی تحقیق کردم، چون واقعاً از این مسأله رنج می بردم. چکیده ای از تحقیقاتم رو براتون می نویسم:  

«تحقیقات علمی دربارة تفاوت های جنسی زن و مرد ثابت کرده است که مردها در مورد محرک های چشمی حساستر از زن ها هستند و مخلوقاتی شدیدا دیداری اند. همین تفاوت در آستانة تحریک مرد و زن موجب شده که خودنمایی در زنان بیشتر و بیماری چشم چرانی در مردان شایع تر باشد. چشم چرانی نکردن برای مردان بسیار سخت است.

در روانشناسی جنسی ثابت شده است که تمامی سطح بدن زن برای مرد محرک است اما در زنان چنین نیست. طبق تحقیقات _ویلهم اشتگل_ نیازهای جنسی باعث می شود که لی یبدو در اعصاب چشم متمرکز شود و پیوستگی عصب چشم با اعصاب جنسی را توسعه دهد و موجب می شود شخص از چشم چرانی لذت ببرد و با دیدن اندام جنس مخالف تحریک شود.

میدان آستانة تحریک چشم از بقیه حواس بیشتر است و بیشترین تحریکات حسی را دریافت می کند و این دل است که بعد از نگاه به کار می افتد. یعنی

ص:167

آنچه را دیده، دل طلب می کند، در صورتی که امکان رسیدن به آنچه دیده فراهم نشود افسردگی عاید انسان می شود.

در تحقیقی که انجام شد، 40 درصد مردان معتقد بودند که چشم آن ها در ابتدا مجذوب وضع کلی بدن زن می شود. یک سوم از شرکت کنندگان در این تحقیق با همسر خود بر سر این گونه نگاها بحث داشتند و یک نفر از هر 10 نفر کارشان به جدایی از همسرشان کشیده بود.

کنترل نگاه در واقع نقطه ضعف مردان است. بسیاری از زنان هم از این نقطه ضعف آن ها استفاده می کنند. چون دیده اند از این راه بسیار راحت می توانند به اهدافشان برسند و مردان را جذب خود کنند.»

آخه چرا، این همه دقت به اندام یه خانوم. مثلاً از بیست تا مردی که توی اتوبوس نشستن فقط پنج تاشون به بیرون نگاه می کنن بقیه چشمشون مثل تلسکوپ می چرخه. کامران حتی در یه نگاه رنگ لاک اون خانوم ها رو هم می فهمید.

استادمون مثالی از چشم چرانی مردها می زد و می گفت: «یه روز آقا میاد خونه می گه خانوم می دونی دختر همسایه دست راستی طبقه سوم واحد سمت چپی عقد کرده! خانوم می گه نه، تو از کجا فهمیدی؟ می گه امروز که داشتم می رفتم سرکار دیدم زیر ابروش رو برداشته!»

واقعاً میزان دید، دقت دید و معنای نگاه مردها با زن ها متفاوته. آقایی می گفت: هیچ کس به خانوم ها واقعیت رو نگفته که ما مردها چه تفاوت فاحشی با اون ها داریم. دیدگاه ما با خانوم ها 180 درجه متفاوته. فهم زن از نگاه مردها دقیق نیست. زن ها از شنیدن لذت می برن و ما از دیدن. تا زمانی که خانوم ها به این نکته توجه نکنن ضرورت پوشش را درک نمی کنن. کسی به اون ها دربارة خیال پردازی های بعد از نگاه و آثاری که به دنبال داره چیزی نگفته. به اونا نگفتن به اندازة یه نگاه در گناه یه تجاوز، یه قتل، افسردگی و... سهیم هستن.

ص:168

برای مردها چشم چرانی نکردن سخته و برای زن ها هم خودنمایی نکردن. فقط کسی می تونه خلاف این عمل کنه که خدا قلبش رو از نورش سیراب کرده باشه و از عواقب و مشکلات اون باخبر باشه.

ایرج میرزا به زبان شعر عاقبت هرز گی و چشم چرانی رو بسیار زیبا می گه:

من آن ساعت که از مادر بزادم

به دام مهر و چنگ مه فتادم

مرا گشتند مهر و مه دو خادم

به نوبت روز و شب بر من ملازم

یکی ماما یکی لالای من شد

سر زانوی این دو، جای من شد

به من گفتند کاین لالا و ماما

کهن خدمت گزارانند بر ما

نیاکان تو را هم این دو بودند

که روز و شب پرستاری نمودند

تو هم از این دو یابی پرورش ها

خوری از سفرة اینان خورش ها

گرفتم پیش راه زندگانی

ز طفلی پا نهادم در جوانی

زیک تا سن سی و چل رسیدم

خودی آراستم قدی کشیدم

به زیورها همی کردم مزین

برون و اندرون خانه من

لبم از لعل شد دندان ز لولو

ز نقد عمر جیب و جیب مملو

دو چشم از جزع و دو گونه ز مرجان

گوهرهای فراوان هشته در جان

ز عنبر موی کردم از صدف گوش

ز سیم ساده آگندم بنا گوش

چو کم کم صاحب این مایه گشتم

رفیق دختر همسایه گشتم

بنای شهوت و مستی نهادم

زمام دل به دست نفس دادم

دو خادم یافتندم غافل و مست

برای غارتم گشتند همدست

چو آگاه از درون بیت بودند

اثاث البیت را یک یک ربودند

یکی شب آمد و لعل لبم بُرد

یکی روز آمد و رخت شبم برد

یکی از نقد عمرم کاست کم کم

یکی از گوهر جانم دمادم

دو جزع و سی و دو لولو شد از چنگ

یکی از شیشه و آن دیگر از سنگ

ص:169

چه گویم خود چه ها آمد به روزم

چنان کردند کم کم مایه سوزم

تهی شد خانه، خالی ماند دستم

به پنجاه وسه سال اینم که هستم

نه احساسات من باقی نه افکار

همانا صورتی هستم به دیوار

سپارم نوجوانان وطن را

که گاهی بنگرند این عکس من را

ز کید مهر و مه غافل نمانند

جوانی را به غفلت نگذرانند

نگاه به نامحرم در تورات و انجیل و احادیث اسلامی

حتی در تورات و انجیل هم نگاه به نامحرم نهی شده است.

در کتاب تورات، در مورد نگاه نکردن به نامحرم چنین آمده است:

«به دختران جوان خیره مشو، نگاه خویش از زنان زیبا بگردان و به زیباروی بیگانه خیره مشو، چه بسیار کسان که زیبایی زن به گمراهیشان کشانده است و عشق چون آتش از آن برافروخته گشته است.»

در کتاب انجیل (انجیل متی، باب اول، عبارات 30-28) هم دربارة نگاه به نامحرم گفته شده است:

 «گفته شده است زنا مکن، لیکن من به شما می گویم هر کسی به زنی نظر شهوت اندازد همان دم در دل خود با او زنا کرده است. پس اگر چشمی که این قدر برایت عزیز است باعث می شود گناه کنی آن را از حدقه درآور و دور افکن. بهتر است بدنت ناقص باشد تا این که تمام وجودت به جهنم بیفتد.»

چشم چرانی در احادیث

ائمه، در مورد نگاه و چشم چرانی حدیث های قشنگی گفته اند که برای هر کدوم می شه چندین صفحه تفسیر نوشت و ساعت ها روی اون فکر کرد.

ص:170

امیرالمؤمنین علی(ع) در حدیثی،کوری چشم رو از چشم چرانی بهتر دونستن و فرموده اند: «کوری چشم بهتر از بسیار نگاه کردن به نامحرم است.»(1)

و در جای دیگری می فرمایند: «کسی که نگاهش را رها کند حسرت و تأسفش زیاد می شود.(2) بسا عشق مصیبت باری که تنها از یک نگاه پدید می آید.»(3)

پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: «چشمان خود را (به حرام) ببندید تا عجائب را ببینید»(4)

چشم دل باز کن تا جان بینی

آنچه نادیدنی است آن بینی

در همین رابطه از امام صادق(ع) روایت شده: «نگاه حرام تیری است مسموم از جانب شیطان. هرکس آن را به خاطر خدا، نه غیر او ترک کند، خداوند در پی آن ایمانی به او می دهد که طعم آن را بچشد»(5)

و نیز می فرماید: «نگاه (به حرام) شهوت را در دل می رویاند و همین برای هلاک صاحب آن کافی است.»(6)

امام رضا(ع) در حدیثی می فرمایند: «علت حرام شدن نگاه به موهای زنان این است که اگر موهای آنان در برابر مردان نامحرم آشکار شود باعث تحریک و جلب توجه آن ها خواهد شد و سبب می شود مردم در کارهای حرام وارد شوند.»(7) با این حدیث جواب سؤالم را پیدا کردم. من می گفتم

ص:171


1- بحار الانوار، ج77، ص284
2- غررالحکم، ج 5، ص195
3- غررالحکم، ج 2، ص 481
4- بحارالانوار، ج14، ص269
5- من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق، ج4، ص18
6- من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق، ج4، ص 18
7- علل الشرایع، ج 2، ص 287

چرا این قدر سختگیری؟ چرا حتی یک تار موی زن هم نباید دیده بشه؟ امام رضا(ع) پاسخی قانع کننده به سؤال من دادند.

واقعاً احادیث مسائل را به صورت نکته ای، ظریف و دقیق بیان می کنن. شاید خیلی ها همین مضمون رو بخوان بگن مجبور شن دو صفحه بنویسن اما ائمه همة نکات رو در یک جمله گفتن. خیلی دلم می خواست باز هم از این احادیث بنویسم. اما فکر کردم اگر در خانه کس است یک حرف بس است.

آیة حجاب خطاب به زنان

خداوند در آیة 31 به زنان می فرماید:

}وَ قُل لِّلمُومِناتِ یَغضُضنَ مِن اَبصارِهِنَّ وَ یَحفَظنَ فُروُجَهُنَّ وَ لا یُبدِینَ زِیَنتَهُنَّ اِلَّا مَا ظَهَر مِنهَا وَ لیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ وَلَایُبدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ اَو ءَبائِهِنَّ اَو ءابائهن أوءَابَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أو أَبنَائِهِنَّ أَو أَبنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَو إِخوانِهِنَّ أو بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَو نِسَائِهِنَّ أَومَا مَلکَت أَیمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیرِ أُولِی الإِربَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفلِ الَّذِینَ لَم یَظهَرُوا عَلَی عَورَتِ النِّسَاءِ وَلَایَضرِبنَ بِأَرجُلِهِنَّ لِیُعلَمَ مَا یُخفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إلُی اللهِ جَمِیعًا أَیُّهَ المُؤمِنُونَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ{

«و به زنان با ایمان بگو چشم های خود را (از نگاه های هوس آلود) فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت را جز آن مقدار که ظاهر است آشکار ننمایند. و روسری های خود را بر سینه افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشیده شود.) و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهرانشان، پدران، پدر شوهر، پسران، پسران همسر، برادران، پسران برادر، پسران خواهر، زنان مسلمان، بردگانشان، مردان خدمتکاری که رغبتی به زنان ندارند و یا کودکانی که از شرمگاه زنان آگاهی ندارند. آنها نباید به هنگام راه رفتن چنان پای بر زمین بکوبند که زینت هایشان جلب

ص:172

توجه کند. ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید.» (سورة نور، آیة31)

به این ترتیب چشم چرانی و حفظ عورت همان طور که بر مردان حرام است بر زنان هم حرام است. سپس به مسئله حجاب که از ویژگی زنان است ضمن چهار جمله اشاره فرمود:

1. زنان نباید زینت خود را آشکار کنند جز آن مقدار که طبیعتاً ظاهر می شود.

2. زنان باید خمرهای خود را بر سینه خود بیافکنند.

خمر جمع «خمار» در اصل به معنای پوشش است. ولی معمولاً به چیزی گفته می شود که زنان با آن سر خود را می پوشانند.(1)

_لاروس_ دربارة کلمة خمار می گوید:

«زن یونانی وقتی از خانه بیرون می رفت خمار داشت و با آن صورت خود را مانند بانوان شرقی می پوشاند. دین مسیحی، برای زنان خمار را باقی نهاد، وقتی وارد اروپا شد آن را نیکو شمردند. زن ها در کوچه و وقت نماز خمار داشتند. در قرون وسطی به خصوص در قرن نهم، خمار رواج داشت. آستین خمار شانه زن را پوشیده و اندازة آن تقریبا به زمین می رسید. این عادت تا قرن سیزدهم باقی بود.»(2)

«جیوب» جمع «جیب» به معنای یقه پیراهن که از آن به گریبان تعبیر می شود و گاه به قسمت بالای سینه اطلاق می شود.

از این جمله استفاده می شود که زنان قبل از نزول آیه، دامنه روسری خود را به شانه ها و پشت سر می افکندند، به طوری که گردن و کمی از سینة آن ها

ص:173


1- تفسیر نمونه، ج 14، ص 443.
2- زن و آزادی، احمد مهذب، ص 65؛ حجاب در ادیان الهی، علی محمدی آشنانی، ص 181؛ حجاب آزادی یا اسارت، ص50؛ حریم ریحانه، ص 59.

نمایان می شد. قرآن دستور می دهد روسری خود را برگریبان خود بیاندازید تا گردن و سینه را نیز بپوشاند.

3. مواردی که زنان می توانند حجاب خود را بردارند و زینت خود را آشکار سازند بر طبق قرآن 12 مورد است:

1.شوهر                     2.پدر                 3.پدر شوهر                     4.پسر

5. پسر همسر  6. برادر  7. پسر برادر                    8. پسر خواهر

9. زنان هم کیش           10. بردگان          11. افراد سفیه که میلی به زن ندارند.

12. کودکانی که از امور جنسی آگاه نیستند.

4. هنگام راه رفتن پاهای خود را بر زمین نکوبند تا زینت پنهانشان آشکار شود. (صدای خلخالی که برپا دارند به گوش رسد.)

آن ها در راه عفت و دوری از اموری که آتش شهوت را در دل مردان شعله ور می سازد و ممکن است منجر به انحراف از جادة عفت شود، آن چنان باید دقیق و سخت گیر باشند که حتی مانع رسیدن صدای خلخالی که در پای دارند به گوش مردان شوند.

سرانجام با دعوت عمومی همة مؤمنان اعم از زن و مرد به توبه و بازگشت به سوی خدا آیه را پایان می دهد و می گوید: «همگی به سوی خدا بازگردید ای مؤمنان، تا رستگار شوید.» (1)

فلسفة حجاب

بدون شک در عصر ما که بعضی نام آن را عصر برهنگی و آزادی جنسی گذاشته اند و افراد غرب زده، بی بندوباری زنان را جزئی از آزادی او می دانند

ص:174


1- تفسیر نمونه جلد 14 ص 440

سخن از حجاب گفتن برای این دسته ناخوشایند و گاه افسانه ای است متعلق به زمان های گذشته!

ولی مفاسد بی حساب و مشکلات و گرفتاری های روز افزونی که از این آزادی های بی قیدوشرط به وجود آمده سبب شده که تدریجاً گوش شنوایی برای این سخن پیدا شود.

مسأله این است که آیا زنان باید برای بهره کشی از طریق سمع و بصر و لمس در اختیار همه مردان باشند و یا باید این امور مخصوص همسرانشان گردد؟ بحث در این است که آیا زنان در یک مسابقه بی پایان در نشان دادن اندام خود و تحریک شهوات و هوس های آلودة مردان درگیر باشند و یا باید این مسائل از محیط اجتماع برچیده شود و به محیط خانواده و زندگی زناشویی اختصاص یابد؟!

اسلام طرفدار برنامة دوم است و حجاب جزئی از این برنامه محسوب می شود. اسلام می گوید کامیابی های جنسی اعم از آمیزش و لذت گیری های سمعی و بصری و لمسی مخصوص به همسران است و غیر از آن گناه و مایة آلودگی و ناپاکی جامعه است که جمله «ذلک ازکی لهم» در آیات فوق اشاره به آن داشت.

فلسفة حجاب چیز مکتوم و پنهانی نیست زیرا:

1. برهنگی زنان که طبعا پیامدهایی همچون آرایش و عشوه گری و امثال آن را به همراه دارد، مردان به ویژه جوانان را در تحریک دائم قرار می دهد تحریکی که سبب کوبیدن اعصاب آن ها و ایجاد «هیجان های بیمارگونه عصبی و گاه سرچشمة امراض روانی می گردد، مگر اعصاب انسان چقدر می تواند بار هیجان را بر خود حمل کند؟ مگر همه پزشکان روانی نمی گویند هیجان مستمر عامل بیماری است؟ اسلام می خواهد همة مردان

ص:175

و زنان مسلمان روحی آرام و اعصابی سالم و چشم و گوشی پاک داشته باشند.

2. آمارهای قطعی و مستند نشان می دهد که با افزایش برهنگی در جهان طلاق و از هم گسیختگی زندگی زناشویی در دنیا به طور مداوم بالا رفته است، چرا که «هر چه دیده بیند دل کند یاد» و چیزی را که دل در اینجا یعنی هوس های سرکش بخواهد به هر قیمتی باشد به دنبال آن می رود و به این ترتیب هر روز دل به دلبری می بندد و با دیگری وداع می کند. در محیطی که حجاب هست دو همسر تعلق به یکدیگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص یکدیگر است.

3. گسترش دامنة فحشا و افزایش فرزندان نامشروع، از دردناک ترین پیامدهای بی حجابی است که فکر می کنیم نیازی به ارقام و آمار ندارد و دلائل آن به ویژه در جوامع غربی کاملاً نمایان است، آنقدر عیان است که حاجتی به بیان ندارد.

4. مسئله «ابتذال زن» و «سقوط شخصیت او » در این میان نیز حائز اهمیت فراوان است. هنگامی که جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد، طبیعی است که روزبه روز تقاضای آرایش بیشتر و خودنمایی افزون تری از او بکند، هنگامی که زن را از طریق جاذبه جنسیش وسیله تبلیغ کالاها و دکور اتاق های انتظار و عاملی برای جلب جهانگردان و سیاحان و مانند این ها قرار بدهند، در چنین جامعه ای شخصیت زن تا سر حد یه عروسک یا یک کالای بی ارزش سقوط می کند و ارزش های والای انسانی او به کلی به دست فراموشی سپرده می شود و تنها افتخار او جوانی و زیبایی و خودنمایی اش می شود و به این ترتیب تبدیل به وسیله ای خواهد شد برای اشباع هوس های سرکش یک مشت آلودة فریب کار و انسان نماهای دیوصفت! در چنین جامعه ای چگونه یک زن می تواند با ویژگی های

ص:176

اخلاقی اش، علم و آگاهی و دانایی اش جلوه کند و حائز مقام والایی گردد؟!(1)

_لانگدون دیس_ در این باره می نویسد:

«به عروسان مسیح (روحانیون مسیحی زنان را به رهبانیت تشویق می کردند و آنان را به عروس مسیح شدن بشارت می دادند.) چنین تعلیم داده می شد که چشم به چیزی تحریک کننده ندوزید و چشم را دریچة گناه به حساب آورید، چه گناهانی که از این دریچه به آدمی روی می آورند.

ای عروس مسیح ! خداوند می فرماید؛ چاه را بپوشانید و اگر حیوانی در این چاه فرو افتاد وای به حال کسی که چاه را در راه او گشوده است. صورت زن نیز حکم همان چاه را دارد و همان گونه گردن و سینه او، اگر به مردی نشان داده شود مردی که در این چاه بیفتد محکوم است و زن محکوم تر.»(2)

بعد از این دو آیة سوره نور به سراغ سورة احزاب رفتم.

سوره احزاب آیة 59 شناخته شدن به معروف:

}یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لّأزواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِسَاءِ المُؤمِنینَ یُدنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدنَی أن یُعرَفنَ فَلَا یُؤذَینَ وَ کانَ اللهُ غَفُورًا رَّحِیمًا{

«ای پیامبر به همسران و دختران و زنان مومنت بگو جلباب های خود را بر خویش فرو افکنند این کار برای این که شناخته شوند و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند بهتر است. خداوند همواره غفور و رحیم است.»

در این که منظور از «جلباب» چیست؟ مفسران چند معنی برای آن ذکر کرده اند:

1. ملحفه (چادر) پارچه ای بزرگی که از روسری بلندتر است و سروگردن و سینه ها را می پوشاند.

ص:177


1- تفسیر نمونه، جلد14، صفحة 446.
2- دکتر حکیم الهی زن و آزادی ص 64، حجاب در ادیان الهی ص 177_ حریم ریحانه ص 58

2. مقنعه  

«یدنین» یعنی نزدیک کنند و منظور این است که زنان «جلباب» را به بدن خویش نزدیک کنند تا درست آن ها را محفوظ بدارد، نه اینکه آن را آزاد بگذارند به طوری که گاه و بی گاه کنار رود و بدن آشکار گردد و به تعبیر سادة خودمان لباس خود را جمع و جور کنند.

در اینکه منظور از «شناخته شدن» چیست؟ دو نظر وجود دارد:

نخست این که درآن زمان معمول بوده است که کنیزان بدون پوشیدن سروگردن از منزل بیرون می آمدند و از آنجا که از نظر اخلاقی وضع خوبی نداشتند گاهی بعضی از جوانان هرزه مزاحم آن ها می شدند، در این جا به زنان آزاد مسلمان دستور داده شده است که حجاب اسلامی را کاملاً رعایت کنند تا از کنیزان شناخته شوند و بهانه ای برای مزاحمت، به دست هرزه گان ندهند.

بدیهی است مفهوم این سخن آن نیست اوباش حق داشته باشند مزاحم کنیزان شوند، بلکه منظور این است که بهانه را از دست افراد فاسد بگیرند.

دیگر این که هدف این است که زنان مسلمان در پوشیدن حجاب سهل و بی اعتنا نباشند مثل بعضی از زنان بی بندوبار که درعین داشتن حجاب آن چنان بی پروا هستند که غالبا قسمت هایی از بدنشان نمایان است و همین امر توجه بعضی از افراد هرزه را به آن ها جلب می کند.

و در پایان آیه می افزاید: «هرگاه از شما در این امر کوتاهی شد چون بر اثر جهل و نادانی بوده است خداوند شما را خواهد بخشید، توبه کنید و به سوی او باز گردید، وظیفه عفت و پوشش را به خوبی انجام دهید. »(1)

واقعاً، وقتی که با یه لباس تحریک کننده و آرایش و... بیرون می ری این جوری شناخته می شی که قیدوبندی نداری. دیگه به معروف شناخته

ص:178


1- تفسیر نمونه، جلد 17، ص 430.

نمی شی. بعد از خوندن این آیه، روی حجاب زنان کنیز در جهان تحقیق کردم که ببینم چه وضعیتی داشت.

وضعیت پوشش خدمتکاران

در کیش آریایی، زنان محترم محجوب بودند و برای حفظ حیثیت طبقة ممتاز از زنان عادی و طبقة چهارم صورت خود را می پوشاندند و گیسوان خود را پنهان نگه می داشتند. در زمان داریوش، زنان طبقات بالای اجتماع جز در تخت روان روپوش دار بیرون می آمدند.(1)

در اروپا هم زنانی که دارای مرتبه اجتماعی بالاتری بودند پوشش بیشتری داشتند و نحوه و کیفیت پوشش آنها با زنان خدمتکار بسیار متفاوت بوده است.

حتی وقتی که به پیاده روی و یا اسب سواری می رفتند از ماسک مخمل سیاه استفاده می کردند.(2)

در قرن های پیش زنان محترم و از طبقة اجتماعی بالاتر لباس های پوشیده تر و دامن های بلند و پرچین استفاده می کردند.

در قرن 18 میلادی در آمریکا و انگلیس لباس روزمرۀ زنان شامل رو جامه ای کوتاه از پارچۀ بادوام و دامنی بلند بود که روی یک زیردامنی از جنس پارچۀ دست بافت می پوشیدند و پیش بند بلندی از کتان سفید روی آن می بستند. لباس های زنان ثروتمند بلندتر بود و از پارچه های ظریف تر دوخته می شد و بالشتکی در پشت کمر قرار می گرفت و یا از فنر استفاده می شد طوری که برآمدگی بدن و پاها اصلاً مشخص نبود.

ص:179


1- تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج7.
2- ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 7، ص 67.

قرآن هم می گه اگه می خوای به معروف شناخته بشی و احترام داشته باشی لباسی پوشیده بپوش.

نحوة صحبت کردن با نامحرمان

خداوند در آیة 32 سورة احزاب در مورد نحوة صحبت کردن با نامحرم می فرماید که با ناز و کرشمه حرف نزن تا مردانی که در دلشون مرضی هست تحریک نشن. طوری حرف نزن که دل یه مرد بلرزه.

}یَا نِساءَ النَّبِیِّ لَستُنَّ کَأَحَدٍ مِّنَ اَلنِسَاءِ إِنِ اتَّقَیتُنَّ فَلا تَخضَعنَ بِالقَولِ فَیَطمَعَ الَّذِی فِی قَلبِهِ مَرَضٌ وَ قُلنَ قَولاً مَّعرُوفاً{

«ای همسران پیامبر! شما همچون زنان معمولی نیستید اگر تقوا پیشه کنید. بنابراین به گونه ای هوس انگیز حرف نزنید که بیماردلان در شما طمع کنند و شایسته سخن بگویید.»

نخست در مقدمه می فرماید: «ای همسران پیامبر شما همچون زنان عادی نیستید و به خاطر انتسابتان به پیامبر از یک سو و قرار گرفتن در کانون وحی و شنیدن آیات قرآن و تعلیمات اسلام از سوی دیگر دارای موقعیت خاصی هستید که می توانید سرمشق برای همه زنان باشید چه در مسیر تقوا و چه در مسیر گناه.

بنابراین موقعیت خود را درک کنید و مسئولیت سنگین خود را فراموش نکنید و بدانید اگر تقوا پیشه کنید در پیشگاه خدا مقام بسیار ممتازی خواهید داشت.»

و به دنبال این مقدمه می فرماید : «هنگام سخن گفتن جدی و خشک و معمولی حرف بزنید، همچون زنان کم شخصیت که سعی دارند با تعبیرات تحریک کننده که گاه توام با اداواطوار مخصوصی است که افراد شهوت ران را به فکر گناه می افکند سخن نگویید.»

ص:180

و در پایان آیه می فرماید: «شما باید به صورت شایسته ای که مورد رضای خدا و پیامبر(ص) و توام با حق و عدالت باشد سخن بگویید.»

شاید این سؤال در ذهن پیش بیاید که این آیه مخصوص زنان پیغمبر است و شامل ما نمی شود. تفسیر نمونه این سؤال را هم جواب داده اند:

«بدون شک این یک حکم عام است و تکیه آیات بر زنان پیامبر به عنوان تأکید بیشتر است. درست مثل این که به شخص دانشمندی بگوییم تو که دانشمندی دروغ نگو، مفهومش این نیست که دروغ گفتن برای دیگران مجاز است، بلکه منظور این است که مرد دانشمند باید به صورت مؤکدتر و جدی تری از این کار پرهیز کند.»(1)

آرایش نکردن در برابر نا محرم

و در آیة 33 همین سوره آرایش در برابر نامحرم را نهی می فرماید:

}وَ قَرنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجَاهِلِیَّهِ الاُولَی و...{

«و در خانه های خود بمانید و مانند دورة جاهلیت پیشین آرایش و خودآرایی نکنید و...»

«تبرج» به معنی آشکار شدن در برابر مردم است.

آن طور که در تواریخ آمده است در آن موقع (دوران جاهلیت اولی ) زنان حجاب درستی نداشتند و دنبالة روسری را به پشت سر می انداختند به طوری که گلو و قسمتی از سینه، گردنبند و گوشواره های آنان نمایان می شد.

جاهلیت اولی نشان می دهد که جاهلیت دیگری همچون جاهلیت عرب در پیش است که ما امروزه در عصر خود آثار این پیشگویی قرآن در دنیای متمدن مادی را می بینیم.

ص:181


1- تفسیر نمونه، ج 17، ص 291.

اگر عرب در عصر جاهلیت اولی جنگ و غارتگری داشت و برای مثال چندین بار در بازار عکاظ منجر به صحنه خونریزی احمقانه گردید که چند تن کشته شدند در جاهلیت عصر ما جنگ های جهانی رخ می دهد که گاه بیست میلیون نفر در آن قربانی و بیش از آن مجروح و ناقص می شوند.

اگر در جاهلیت عرب، زنان «تبرج به زینت» می کردند و روسری های خود را کنار می زدند در عصر ما کلوپ هایی تشکیل می شود به نام کلوپ برهنگان که با نهایت معذرت افراد در آن برهنة مادرزاد می شوند.

خلاصه چه بگوییم از وضع مفاسد در تمدن مادی ماشینی منهای ایمان، که نگفتنش بهتر است.(1)

در جایی دربارة کلمه «تبرج» نوشته بود تبرج از کلمة برج است. شما برج را از فاصله خیلی دور می تونی ببینی و در بین ساختمان های دیگه اول اون تو چشم میاد. قران هم می گه با آرایش خودت رو مثل برج درست نکن که تو چشم بیای و از فاصله دور دیده بشی. به قول معروف چراغ چشمک زن نباش!

حضرت علی(ع) می فرمایند: «در آخرالزمان که بدترین دوران است جمعی از زنان پوشیده ای هستند که در واقع برهنه اند و از خانه با آرایش بیرون می آیند این ها از دین خارج و در فتنه ها وارد شده اند و به سوی شهوات میل دارند و به سوی لذات شتاب می کنند و حرام ها را حلال می دانند و در دوزخ به عذاب ابدی گرفتارند.»(2)

امام صادق(ع) می فرمایند: «حفظ و صیانت زن طراوت و جمالش را تازه تر نگه می دارد.»(3)

ص:182


1- تفسیر نمونه، ج ،17 ص 306
2- وسائل الشیعه، ج،14 ص19
3- مستدرک الوسائل، باب 69

درد دلی با خدا

اشاره

خدایا من زنی هستم از زنان امت پیامبرت که تلاش می کنم احکامت را بفهمم تا بتوانم آن را اجرا کنم.

خدایا، کمکم کن تا چشمانم بتواند خوب را از بد، حق را از ناحق و صواب را از ناصواب تشخیص دهد و توان انتخاب درستی ها را داشته باشد. قلبم پذیرای حقایق باشد و هوای نفسم سد راهم نباشد.

خدایا، روزگار بسیار سخت شده انجام کار درست جان فرسا، فرار از گناه مشقت بار و انجام گناه ارزشمند است فقط لطف و عنایت توست که راه را هموار، مشکلات را آسان، مسیر را روشن، دل را پاک و هوای نفس را خرد می سازد.

خدایا، برایمان درست را نادرست، خیر را شر، ارزش را ضد ارزش، گناه را ثواب، نور را تاریکی، معقول را نامعقول، مشروع را نامشروع، عبادت را کهنه پرستی، بندگی را عقب افتادگی، فساد را تمدن، هدایت را ضلالت، صداقت را حماقت، گذشت را عجز، هستی را نیستی، پوچی را بقا، معاد را محال، حجاب را ارتجاع، عفت را ذلالت، حیا را حقارت، مادری را کلفتی، همسری را بردگی، هرزه گی را آزادگی و برهنگی را آزادی جلوه داده اند؛ پس خودت این واژگون ها را ناواژگون ساز.

ص:183

من نور را پیدا کردم

سال ها در دره ای تاریک زندگی می کردم و مشغول سعی و تلاش بودم. تنها نبودم در این دره، افراد زیادی در تاریکی و ظلمت زندگی می کردند. همه سعی می کردیم راه را پیدا کنیم، اما مسیر درست را نمی دانستیم و راه را گم کرده بودیم.

در شایعات و خرافات زندگی می کردیم و سعی می کردیم هم دیگر را متقاعد کنیم که این راه اشتباه، درست است و تمام زندگی همین است و این تنها راه و اینجا تنها مکان برای زندگی است.

یک روز شایعه ای شنیدم، می گفتند جایی هست به نام نور. درست نمی دانستم نور چیست؟ اما به نظرم زیبا آمد. تصور کردم با نور می توانم واضح ببینم.

در مورد نور با بعضی از دوستانم صحبت کردم. بیشتر آن ها گفتند این یک افسانه است و بدتر ازآن بعضی گفتند این صورت تحریف شدة حقیقت است. یک دروغ محض است که می خواهند با این دروغ، ساده لوحانی چون تو را فریب دهند.

در همین ضمن یک نفر نکته ای مثبت دربارة آن گفت و مرا امیدوار کرد که می توانم روزی آن نور را پیدا کنم. در این جاده پر پیچ وخم از میان بوته ها گذشتم و با کوهی روبه رو شدم. دیدم روی کوه جاده ای است مثل یک تیر که صاف و مستقیم تا بی نهایت می رفت. مشتاقانه بالا رفتم. اما راه رفتن در تاریکی آسان نبود. به خصوص این که مردم پایین دره، مردمی که مرا از آزادی هایم محروم کردند و مرا از روح و دل و جانم دور نگه داشتند، مرا به سوی پایین می کشیدند و صدایم می کردند و می گفتند این راه خطرناک است. ممکن است بیفتی، ممکن است برای همیشه از هم جدا شویم و...

ص:184

می گفتند اشتباه غیر قابل جبرانی را مرتکب شده ام و یک احمق هستم که از حماقت خودم گمراه شده ام.

به آن ها توجه نکردم. من در یک نگاه گذرا آن زیبایی و درخشش را دیدم.

فهمیدم خیلی بارم سنگین است. بار شک و تعصب و غرور به همراه داشتم. به آن ها علاقه ای نداشتم اما این ها تنها دارایی های من بودند و برایم سخت بود از آن ها جدا شوم. اولین قدم را که برداشتم احساس آرامش کردم. از کوله بار غرور و تعصب که به همراه آورده بودم خسته شدم آن ها را به سوی دره تاریکی و ظلمت پرتاب کردم.

وقتی که کمی از راه را طی کردم، دیدم نوری روی سرم سوسو می کند که راهم را روشن می کرد.

یکی از آن پایین فریاد زد برگرد. این راه خطرناک است بهتر است برگردی پیش ما، پیش مردمی که آن ها را می شناسی، به سرزمینی که به آن عادت کردی، به سرزمین آزادی!

اما من دیگر از سرزمین آزادی خسته شده بودم. به خودم گفتم باید ببینم نور چیست! وقتی که به لبة پرتگاه رسیدم شیب آن بسیار زیاد بود و نمی شد تنهایی بالا رفت. فهمیدم باید ازکسی کمک بگیرم.

نفس عمیقی کشیدم و فریاد زدم: «سلام ای جاده، آن بالا چه خبر است؟!»

صدایی جواب داد و به من صبورانه چیزهایی گفت که تا به حال نشنیده بودم. یک لحظه بی قرار شدم. می خواستم عجله کنم و خودم را به سوی بالا بکشم. آن صدا گفت: «صبر کن تا مطمئن شوی.»

وقتی چند قدم دیگر بالاتر رفتم منظرة جدیدی را دیدم که اصلاً شبیه به دره نبود.

با تمام نیرو فریاد زدم: «می خواهم بیایم بالا، کمکم کنید، کمکم کنید!»

فورا چند دست به سمت من آمد. من هم سعی خودم را کردم.

ص:185

دیدم در یک بزرگراه هستم که غریبه های مهربانی دور تا دور آن ایستاده اند. آن ها با لبخند به من گفتند: «تبریک می گوییم، تو وارد راه شدی.»

خودم نمی دانستم گرسنه ام، به من غذا دادند. نمی دانستم برهنه ام، به من لباس دادند. آن ها گفتند: «ما با تو تا مسیری می آییم به تو آموزش می دهیم که به چه احتیاج داری تا راه را پیدا کنی. گفتند که به هر جای سختی که رسیدم همیشه رهروانی هستند که به من کمک کنند و هرکس که مسافر این سفر شود عضو انجمن اخوت و برادری می شود. انجمنی که با آن قبیلة گمشدة قبلی بسیار متفاوت بودند. کسانی که هدفشان با هم یکی شده بود. هدف همة آن ها رسیدن به نور بود.

آن ها می گویند که کتاب راهنما از نور ساخته شده است و به همین دلیل است که می توانیم آن را بخوانیم و راه را از آن یاد بگیریم. دارم خواندن یاد می گیرم و دیگران نیز کمکم می کنند و اطلاعاتی در اختیارم می گذارند.

من نمی توانم اینجا را توصیف کنم. آنقدر می درخشد که انسان را جذب می کند. احساس می کنید که می خواهید قدمی دیگر در این جاده پیش روید و سفرتان را به سوی آن نور خیره کننده ادامه دهید. نوری که تمام جهان را روشن کرده است. من اینجا تازه وارد هستم. قوانینی برای سهولت سفر وجود دارد که سفر را امن تر، راحت تر و سریع تر می سازد و اگر کسی این قوانین را یاد نگیرد و از آن پیروی نکند در وضعیت خطرناکی قرار می گیرد و این خطر وجود دارد که به سوی تاریکی و ظلمت سر بخورد.

من فعلاً قوانین پایه و اساسی را یاد گرفته ام اما می خواهم بیشتر یاد بگیرم. این مردم مهربان به من یاد می دهند، کمکم می کنند و مرا یکی از اعضای خودشان حساب می کنند و اگر روزی از آن ها جدا شوم دچار تردید نمی شوم و راه را گم نمی کنم.

ص:186

من راهم را پیدا کرده ام و هرگز مسیرم را عوض نخواهم کرد. به همه توصیه می کنم کوله بار خود را خالی کنند و بیایند به سمت نور و از این دره ظلمانی و خفقان خود را نجات دهند. دره ای که خود را در آن زندانی کرده اند و بر این باورند که در مکانی نورانی زندگی می کنند و حقیقت زندگی در همان دره خلاصه می شود.

 

پایان

ص:187

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109